تنها؟؟
نمیترسی از اینکه تنها بمیری؟
بنظرم ترسناک ترین چیز توی زندگی آدم همینه
تنها مردن
نمایش نسخه قابل چاپ
تنها؟؟
نمیترسی از اینکه تنها بمیری؟
بنظرم ترسناک ترین چیز توی زندگی آدم همینه
تنها مردن
سلام آقای احسان عزیز :72:
تاپیکتون را تا حدی خوندم ولی بیشتر حالت مرثیه سرایی بود هرچند اون لازمه روح شما بود اما باید یه فکری هم پشتش باشه .
روح شما دراین اتفاق داغ بزرگی دیده و نیاز به گریه و دلداری داشته باید با بهانه گیری هاش راه بیایی.
ببینید آدم تا قبول نکنه " مسوول زندگیش خودشه " خیلی به مشکل بر می خوره .
شما ریسک کردید اونم رو چیزی که باختش خیلی ضربه میزنه ریسک رو روح و دل .
وقتی این تاپیک رو خوندم یاد این تمثیل می افتم . :
میری روی زمینی که به اسم خودت نیست شروع میکنی به ساختن با جون و دل ...
بهترین مواد اولیه رو براش بکار میبری ..
در ها و پنجره ها رو با سلیقه انتخاب میکنی در حالی که از دیدنشون به وجد میایی لذت میبری ...
بعد یهو میبینی صاحبش پیدا شد قبولش برات سخته ولی باید قبول کنی سند به نام اونه ..خودت نباید میساختی ...
حالا باید یکی کی آجرهاتو بکنی ببری شایدم هم نشه .
متاسفانه ما در مورد مادیات همچین ریسکی رو نمی کنیم اما رو خودمون چرا و تنها شما نیستید .
این روابط اگه کنترل شده نباشه مثل گرداب ادم رو میکشه می بره .
اشتباه شما هم رابطه داشتن بدون تعهد در مدت زمان طولانی بوده
رابطه ای که تا عمق وجودت ریشه انداخته و مسلما ریشه کن کردنش مدت زمان طولانی لازم داره .
فقط باید درست پیش بری نباید بذاری کینه در دلت رخنه کنه .
باید اشتباه خودت رو قبول کنی و فقط خودت رو مسوول شکستت بدونی .
هیچ وقت این اتفاق رو به دیگه ادم ها و بویژه دختر ها تعمیم ندی .
و به ادامه زندگی ات امیدوار باشی .
ازین تجربه سنگین استفاده کن برای بهتر شدن ادامه زندگی ات و برای اون خانم هم آرزوی خوشبختی داشته باش بی ذره ای کینه .
مطمان باش حال خوب بازهم سراغت رو می گیره.
موفق باشید:72:
سلام فرشته اردیبهشت عزیزممنونم از شما وهمه دوستای خوب دیگم که خیلی بهم لطف کردین
من اول نوشتم که دلم گرفته و اگه مرثیه سرایی بوده بخاطر نوشتن دلتنگیا بوده
ولی واقعا یه چیزی از حرف شما منو میسوزونه نمیدونم شما از کدوم تعهد حرف میزنین
تعهدی که به اسم ازدواجه ولی فکرودل جای دیگست اون معتبره؟
الان توی این دوروزمونه هزارو یک نوع رابطه بوجود اومده که کاری به درستوغلطیش ندارم اما مهمترین اصل توی اکثرش تعهده
تعهدی که من بهش وفادار بودم و اون نبود اما هردو قول داده بودیم که بهش وفادار باشیم.
حالا شما میگید چون ازدواج( که به نظر شما کاردرسته) نبوده پس تعهدیم نبوده پس نتیجه میگیریم که من مقصربودم.
ممنونم ازاینکه نظر دادین وتاپیکو کامل نخونده منو متهم ومقصراصلی دونستین.
ازین نوشته ها قصد بالااوردن تاپیکو ندارم فقط با خودم میگم این نوشته ها اینجا میمونه و شاید یه روزی یکی دیگه که مثل من دلش شکسته بود بدردش بخوره و آروم شه
چندتا چیز بهت میگم:
اول اینکه شما خواستی به یکی کمک کنی یعنی دوسش نداشتی دل واسش سوزوندی، اون خانمم دوست داشت یکی دلش براش بسوزه، اینا به کنار
دوم بهت تبریک میگم، الان سرت داغه نمیگیری چی میگم، ولی خدا دوستت داشت نذاشت بهش برسی! نمیخوام قضاوت کنم شاید اون خانم هم مشکلات خودشو داشته، ولی این دلیل میشه ما مشکل داشته باشیم دیگرانو اذیت کنیم؟ مسلما جواب منفیه.... این خانم کسی که 6 سال باهاش بودو ول کرد، فکر میکنی همسر الانش میدونه گذشتش چجوری بوده، جدای از مسائل جنسی و عاطفی که با یه پسر دیگه داشته، حتی پسرایی که این مسائل کمتر براشون مهمه انتظار دارن حداقل چند ماه از آخرین رابطه دختر موردنظرشون گذشته باشه نه فقط 20 روز!!!! نکنه یه وقت الان به شوهر این خانم حسودیت بشه؟؟!! کجاش حسودی داره؟؟!! من که دلم بیشتر براش میسوزه حتما موقعیتش باعث گرفتن جواب مثبت از این خانم شده نه خودش. "بیچاره پسرا که موقعیتشون ملاک سنجششونه نه خودشون"
به زندگی خودت برس، تا دلت بخواد کیس ازدواج دوروبرت هست فقط باید ببینی، نمیدونم به چه زبونی بگم شاید الان به نفعت باشه ولی فقط بهت میگم زمان همه چیزو بهت اثبات میکنه، یه روز به حرفم میرسی که بالاخره با کسی ازدواج میکنی که حتی حاضری بری از این خانم تشکر کنی که از زندگیت رفته بیرون، پس الان برو سعی تلاش کن و یه زندگی جدید برای همسر آیندت بساز و البته قبلش توکل کن به خدا
حالا یه سوال ازت دارم اگه جوابت به این سوال منفی بود حتما بهش فکر کن: دوست داشتی به جای شوهر الان این خانم بودی؟؟؟
ممنونم captain عزیز
من چون دوسش داشتم میخواستم بهش کمک کنم نه اینکه چون میخواستم کمک کنم دوسش داشتم
شما به عزیزت کمک میکنی دستشو میگیری بیشتر چون دوسش داری نه اینکه چون دلت براش سوخته چون اون کمکی که از رو دلسوزی باشه شاید خیلی زود خستت کنه
شاید خیلی ها که میان اینجا و این مطالبو میخونن اولش دلشون میسوزه اما بعد که یکم میگذره دیگه حوصلشون سر میره و بیخیال میشن
منم اگه کارم از سر دلسوزی بود خیلی زود بیخیال میشدم
چی بگم 20 روز هم نبود شاید کل قضیه به یک هفته هم نرسید...
در مورد سوالت باید بگم ترسم از همین هم هست
کسی که در آینده بخواد بیاد از کجا معلوم که اون هم با چند نفر بوده و شاید همون موقع هم هست..
اینی که مال خودم بود 6 سال بزرگش کردم فامیل بود آشنا بود و کلی سر به زیر یعنی دهنم صاف شد تا تونستم به راه بیارمش و همه چیزشو خوب میشناختم و علاوه بر اون اونهمه کمکش کردم اینجوری شد...خدا غریبه رو بخیر کنه
فردا عروسیشه
دستام میلرزه
ای کاش میمردم و این روزو نمیدیدم
سلام احسان عزیز.
از خوندن تاپیکت ناراحت شدم.
میتونم درکت بکنم که فردا چه روز غم انگیزی میتونه واست باشه.به نظرم خیلی از ما دختر پسرا جدایی رو تجربه کردیم و میتونیم درکت بکنیم که الآن چقدر غمگین و ناراحتی.
به نظرم جلوی تخلیه احساست رو نگیر اگه احساس میکنی با گریه کردن حالت خوب میشه یه جای خلوتی برو و گریه بکن.اگه فکر میکنی با داد زدن تخلیه میشی این کارو بکن.درسته ناراحتی و حال و حوصله نداری ولی از تغذیه ات غافل نشو،اگه اهل ورزش هستی ورزشت رو کنار نذار.
اگه دوست قابل اعتمادی داری فردا باهاش کل روز رو بیرون باش کوه،پارک یا هر جاییکه یکم فکرت رو از این قضیه منحرف کنه.
خلاصه اینکه جدایی از معشوق مثل مرگ یه عزیز می مونه و برای کنار اومدن با این قضیه باید بذاری دوره اش طی بشه.
دوره اش هم مراحلی داره:1-مرحله انکار: که باورت نمیشه دیگه اون رو از دست دادی 2-مرحله خشم:ممکنه خشمت رو روی دیگران
خالی کنی 3-غم:دچار احساساتی شبیه افسردگی میشی 4-پذیرش:دیگه با خودت کنار میایی که باید رفتنش رو بپذیری
این دوره تو آدمای مختلف متفاوته و معمولا بین 3-6 ماه زمان میبره که بتونی باهاش کنار بیایی و اگه به خودت کمک کنی خیلی زودتر هم میتونی رو به راه شی.
حرف آخرم اینه که شما اولین نفری نیستین که همچین تجربه ای داشتین و آخریش هم نخواهید بود.همین الآن همین لحظه و همین ثانیه چندین دختر و پسر تو شرایط مشابه شما قرار دارن و فردا عروسی معشوقشون هست.پس بدون که تو تنها نیستی و این روزها بالاخره خواهد گذشت.
امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه.:72:
سلام
دوست عزیز باید کم کم به خودت کمک کنی، این اتفاق برای آدم های زیادی افتاده مثلا خود من!! اما من به خودم کمک کردم و الان حالم خیلی بهتر شده، بهترین راه کمک اینه که اون بتی که از اون آدم تو ذهنت ساختی نابود کنی، کسی که به تو و احساست پشت کرده ارزش این رو داره که خودت و نابود کنی؟ باید این موضوع رو توی ذهنت حل کنی که دیگه تموم شده، مطمئن باش موقعیت خیلی بهتری در انتظارته، و مطمئن باش اون دختر اگه واقعا به تو بد کرده زندگیش نابود میشه... پس پاشو و به خودت کمک کن، خودت و نابود نکن بخاطر کسی که انقد راحت روی تو و احساست پا گذاشت!!!
امیدوارم بتونی منطقی فکر کنی
موفق باشی
ممنونم نوش آفرین و نجمه عزیز
نمیدونم میترسم بمونم تو خونه یا برم بیرون باکسی نتونم خودمو کنترل کنم بعد اونا رو هم ناراحت کنم
آدم تو سختیاش دوستای واقعیشو میشناسه و من حالا میفهمم چه دوستای بی معرفتی تموم این سالها داشتم
بگذریم...
همیشه میخوام فراموش کنم اما نمیدونم چرا بااینکه الان سه ماه گذشته ولی هنوز یه چیزی یه ندایی تو قلبم میگه یه روز برمیگرده
نمیدونم همه این احساسو دارن یا فقط منم
همش فکر میکنم الان اوج بدبختی منه و اوج شادیه اون اما کم کم که بگذره همه چی عوض میشه و میفهمه چه انتخابی کرده و چون تمام این سالها واقعا همه چی خوب پیش میرفت یه روزی میفهمه چه چیزی داشتیم و اون نابودش کرده و از دستش دادیم و شاید اونروز سرش به سنگ بخوره
واقعا ازتون ممنونم که کمکم میکنید
نمیدونم چقدر به خدا و کرامت و مرامش اعتقاد دارید ، اما من براتون از اعتقاد ویقین خودم میگم چون برام به دفعات تجربه شده : هر وقت خدا از آدم یه چیز خوب معمولی رو میگیره میخواد به جاش یه چیز خیلییییییییی عالی و بهترین بده حالا میخواد موقعیت باشه میخواد یه عشق یا یه دوست باشه... همین. پس منتظر بهترین باش ، شایدم بهترین رو الان گرفتی وداری ولی هنوز نمیبینی ودرکش نمیکنی... یکم هوش وذکاوت و دقت میخواد.