خیلی ممنون خانم پاییزه جان
فقط من اطلاع ندارم باید خودمون قراراهارو هماهنگ کنیم یا خانواده ها ...
و اینکه کی باید مشاوره بریم؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
خب شماباهم صحبت کنیدبعدازخانواده ها اجازه بگیرید واسه دیدن همدیگه...بهتره این دیدارهای دونفره توی خونه شماباشه...
اماواسه دیدارهای خانوادگی به نظرم بهتره خانواده آقاپسرپیش قدم بشن...یاخودشون دوباره بیان یاشمارودعوت کنن
واسه مشاوره هم بااجازه مادرت اینا یه وقت بگیرروبرو...میتونی بامادرت بری...اینجوری بهتره...یاهرسه تاتون برید...
یه کم که بریدجلوخودت متوجه میشی چکارمیکنی
مرسی عزیزم اما مادرم بیشتر اوقات سرکار هست و وقت تنظیم قرار رو نداره و چون ته دلش راضی نیست شاید هفته ای یکبار هم خودش قراری رو تنظیم نکنه ...
- - - Updated - - -
حرفای شما درسته ...من دیشب بهشون گفتن چند سری میریم بیرون و چند سری در حضور مادرم بیان منزلمون و چند سری هم مادرم رو تا محل کارشون همراهی کنن
طی ای مدت مشاوره هم بریم
خوشحالم که جلسه معارفه بخوبی برگزار شد .امیدورام بقیش هم بخیر وخوشی باشه. بنظرم در اسرع وقت از بک مشاور ازدواج خوب وقت بگیر و قبل از رفت و امد و ایجاد و ابستگی نظر مشاور
وتوصیه هاشونو بشنو . برای قرارهای بعدی دیدار خانوادگی هم بهتره شما چیزی نگید و مادرتون و والدین ایشون خودشون هماهنگ کنند . این دو ماه محرم صفر هم فرصت خوبیه برای مشاوره تحقیق.
راستی برای مشاوره جلسه اول خودتون دو نفر باشید اگرحضور مادر ضروری باشه مشاور خودش بهتون میگه
مرسی گلاره جان از راهنماییت
بله ب نظر خودم هم باید جلسه اول دوتایی باشیم یه سری تست های هوش هیجانی و این جور چیزا اما مشاوره خوب سراغ ندارم تو نت هم که بزنم میاد بالا اما من از کارشون شناخت ندارم متاسفانه
بله قبلا نظرم این بود که متاسفانه با محرم و صفر نمیشه کاری رو از پیش برد اما دوره ی خوبیه برای جمع بندی ... ایشااله
این 2 ماه به لطفا خدا خوب پیش بره و خانواده ها شناخت نسبی پیدا کنن نسبت به هم ...
چون اونا نظرشون درمورد ما مثبت بود و نظر مارو خواستن که من گفتم مادرم نیاز به شناخت بیشتر داره و اوناهم با کمال میل قبول کردن
سلام مائده خانم
تبریک بابت عید و عبور از خوان اول:104::104::104:
پس نگرانیهات بی مورد بود
خدارو شکر:203:
ولی با مادرت فعلا راه بیا تا یک وقت اوضاع بهم نریزه:81:
تست هوش هیجانی؟؟؟؟
یعنی بقیه مسائل مهمتر را شناخت کافی بدست آوردید؟؟؟
دیگه از اینجا به بعد آدم با تجربه فراوونه تو تالار:58::58:
امیدوارم ازدواج موفقی داشته باشی:323:
سلام آقای آونگ خیلی ممنون دوباره قسمت خودتون بشه:311:
بله خداروشکر به خیر و خوبی گذشت ...
ایشااله که بقیش هم به خیر بگذره ...
اما من الان هم میخوام برم با ایشون روم نمیشه به مادرم بگم یه کوچولوام میترسم که گیر بده ...
فعلا الان تصمیمم به دل نشستن پسرس برای مامانم ... همه موارد غیر از این یکی اوکی ...
راهنماییم کنید که چطوری اعتماد مادرمو نسبت به پسره جلب کنم لطفا
- - - Updated - - -
ریحانه جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مائده !!من نگفتم واسه تفریح برید شهرشون که! ای بابا ای بابا :161:
عزیزم من اینطور متوجه شدم که پدرتون از شما جدا زندگی میکنن درسته؟ولی خب در جریان این خواستگاری هستن، و ازدواج دخترشون مسلما به ایشون هم ارتباط داره هر چند باهاتون زندگی نکنن،
خب پدر شما خودش تنها ،یا با یکی دیگه از بزرگای فامیلتون (چون احتمالا همراه مادرتون نمیرن گفتم یکی دیگه هم میتونه همراشون باشه)، به شهر اونا میرن، شما هم نیازی نیست برید فعلا! اونا میرن واسه تحقیق
پس شما تا الان که نرفتین شهرشون و خونه اشون چطور تحقیق کردید؟ یعنی در واقع شما هنوز هیییچ تحقیقی نکردید ،تازه میخواستین نامزد هم کنید؟!؟؟!
عزیز من اگه پدرت هم نرفتن، عمویی یا دایی بزرگی نداری که همراه مادرت برن؟
شما باید تحقیق کنید، باید خونشون و همه اعضای خانوادشون (خواهربرادرا ) رو ببینید، محل کار آقا پسر رو ببینید و پرس و جو کنید. نذارید هم دیر بشه وقتی که دیگه شما کاملا به هم وابسته شدید..
اصلا از دکور خونه،وسایل خونه، افراد خانواده، مهمان نوازیشون، صحبت کردنشون با همدیگه، و..... خیلی چیزا دستگیره آدم میشه.
برای تفریح هم بعدش میتونید با هم برید، نمیدونم خانوادتون چطورن، ولی بعضی خانواده ها دیدم سفر هم میرن با همدیگه برای شناخت بیشتر...
فقط عزیزم مائده جان،تو فعلا رو هیچی حساب نکن! یعنی هنوز فرض کن همه چی 50 50 هست، بهش وابسته نشو اصلا
موفق باشی:72:
- - - Updated - - -
در ضمن از من میشنوی خیلی هم رفت و آمد نداشته باشید، به اندازه باشه
لازم نیست هر روز همو ببینید، همون هفته ای 2 ،3 بار هم کافیه!تازه زیادم هست!
سلام ریحانه جان در پاسخ شما باید بگم
1.پدر و مادرم بیش از 10 سال که جدا شدن ... و من با پدر و خانوادشون اصلا در ارتباط نیستم و نمیبینمشون و به پدری هم قبولش دارم
2.هیچکسی به جز خاله کوچیکم از ماجرا دیشب خبر نداره ...
3.کسی از آشناهام بلند نمیشه بره شهر اونا تحقیق کنه ...محل کار آقا پسر رفتیم تحقیق خداروشکر همه از پاکی خوش حسابی و فرهنگشون تعریف کردن ... تحقیق بخوایم کنیم از خونه پدریش هست که وقتی دعوتمون کردن جاشونو یاد گرفتیم بعدش میریم ... تو شهر ما هستن فعلا ...
4.به مهمان نوازی معروف هستند دیشب متوجه این شدیم که خانواده مهربون ساده و خاکی هستند
احتمالا هم برمیگردن شهر خودشون اونجا زندگی میکنن ...
5.رفت و امد های دوتایی هم ایشون کارشون چون زیاده ما شاید هفته ای یکبار دیگه حداکثر 2 بار بریم و بیایم ...