RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
rahaعزیز:
گفته بودید: نمیدونم چرا هیچکدوم از دوستان به تناقضی که در صحبت های شما وجود داره دقت نکردن!
مخصوصا n_Z_aram عزیز که با دقت جملات شما را اسکن میکنند!!!
درسته من متوجه این تناقضی که شما اشاره کردید نبودم اما اگه ! بیشتر واستون نباشه حالا هم که این آگاهی توسط شما برام حاصل شد لزومی به باز کردن مطلب نمیبینم.حوزه اطلاعات و حدود ارتباطی من توسط مکانی که طرف مقابل دیوارشو قرار میده تعیین میشه. و من اصولاً تو زندگی با این حد و حدود مسئله ای نداشتم؛ مگر در موارد معدودی که از پشت دیوار بخوام به چیزایی برسم که به خودم مربوط بشه یا درجهت بهره مندیم باشه که دراونصورت مباحثه رو روش حل مسئلم قرار میدم و اتفاقاً جالبه بدونید نتیجش اکثراً رسیدن به خواستم با رضایت کامل طرف بوده....
البته من جهت گیری مشفقانه و دوستانه شما رو ستایش میکنم و بهتون تبریک عرض میکنم که با عدم وجود انسجام صحبتهای دوست پرسش کنندمون و طولانی بودن بحث سعی در کمک و همفکری دارید. لذا امیدوارم صحبتهای بنده رو بی احترامی ویا رد این دقتتون تلقی نفرمائید.
پیروز باشید!
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سارا جان فكر مي كنم اگه الان كار (شغل) داشتم راحت تر جوابتو مي دادم ، چيزي كه هست تعادلي كه مربوط به متولدين مهرماه و بنده ميشه الان بهم ريخته ، يعني لحظه به لحظه بالا پايين ميشه تا ببينيم كي ميزان ميشم !
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
من جواب اون درد دلاتونو براتون نوشتم ولی شما هنوز به سوالاتی که برای من پیش اومده جواب ندادید؟
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
منظورت از جواب همون قطعه شعري كه برام گذاشتي !
در ضمن اگه درد دلم رو خوندي در ادامش جواب سوالات رو هم برات نوشتم -البته به شكل پيام خصوصي كه حتما بدستت رسيده- فكر مي كنم واضح هم بودن ، بازم اگه موردي هست اشاره كن تا بيشتر توضيح بدم ، در ضمن من يه سري سوالاي ديگه مطرح كردم كه بي جواب موندن !
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
من به سولاتی که پرسیده بودیدن جواب دادم ( بصورت پیام خصوصی ) ولی مثل اینکه هنوز بدستتون نرسیده و سوالاتی هم من ازتون داشتم که بی جواب موندن. اگه پیامهای خصوصی رو دریافت کردی منو بیخبر نذار و البته بدون جواب
ممنون
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
واقعا؟!، یا شاید اصلا چهره اش رو فراموش کردید؟! ( اونم یه چهره خاص )
حق با شماست. عشق منطق نداره ( اون منطقی که مد نظر اکثریته ) چون اونوقت باید همینطوری منافع سنجی کرد و تردید. ولی انگار قشنگیه عشق هم به همون بی منطقی اش هستش! برام خیلی خیلی جالبه! تو دنیای شما همه چیز چقدر با سرعت اتفاق میفته! دو ماهه کسی رو دوستش دارید ( البته اگه میگفتید عاشق اینقدر تعجب آور نبود ولی ... ) یه شبه قطع رابطه میکنید! یه شبه یه موضوعایی رو با خانواده مطرح میکنید که انگار مطرح کردنش خیلی سخت بوده و شما یه شبه به خواستتون رسیدین! عجیبتر اینکه مسائلی رو که تا حالا به اون نگفته بودید، یه شبه هم آشتی میکنید هم اینکه همه چیزو بهش میگید! و چند شبه دو تا خواستگار با شرایط بهتر براش پیدا میشن! من دقیقا نمیدونم اونا چند وقت باهم زندگی کردن ولی گفتن اینکه اونا فقط عقد کردنو با هم زندگی نکردن ( به خانواده ) از نظر من هیچ فرقی بین این دو حالت وجود نداره. مگه اینکه به مواردی بخواین اهمیت بدید که متاسفانه امروزه نمیشه با قاطعیت در مورد دخترای امروزی گفت که ارتباطشون با دوست پسراشون کم از ارتباط زن و شوهر نیست. مهم اینه که مرتکب معصیت نشده باشه؟!
راستی چون اسم مجازی خودت رو سهیل انتخاب کردی حدس میزدم از اسمایی که با س شروع میشن خوشت میاد ولی فکر میکردم اسم طرف رو ( مجازی ) یه اسمی انتخاب کنید که با س شروع بشه ولی نه سپیده!! اما در مورد سفره دلم باید بگم سفره دل من خیلی بزرگه و اینجا گنجایش پهن کردنش رو نداره. ( ولی بصورت پیام خصوصی یه اشاره ای کردم. اگه خونده باشید ). من از اینکه بتونم کمکتون کنم یا حداقل به درد دلاتون گوش بدم خوشحال میشم. ولی تا وقتی زمان این فرصت و از من نگیره، همونطور که قبلا گفتم زندگی من همواره مملو بوده از نواساناتی با طول موجهای کوتاه یا بلند، دامنه های کوچیک یا بزرگ، بعضی از اون دامنه ها اینقدر بزرگن که گاهی احساس میکنم شاید تا آخر عمرم ادامه داشته باشه. الانم معلوم نیست شاید تا چند وقته دیگه یه سفر خیلی طولانی برم، یه سفر به یه جای خیلی دور، که اگه برم بعید میدونم دیگه وقت داشته باشم یا رغبتی داشته باشم به این تالارها سر بزنم، چون اگه برم دیگه هیچوقت برنمیگردم. شاید این آخرین سفر زندگیم باشه یا شایدم بعد این اگه سفری هم باشه همون سفر آخرتم باشه. به هر حال ما فرصت ها رو تعیین نمیکنیم، فقط میتونیم ازشون استفاده بکنیم یا خیر. امیدوارم شما و البته ما جز همون دسته اول باشیم.
خیلی دیر رسیدی ای دوست، هفت تا کفن پوسوندم ................ پیرهن سیاه تنت کن، من فقط یه استخونم
ببین چه کردی با این دل، فکر کن فقط یه لحظه .................... نزار دیگه بیشتر از این، تنم تو گور بلرزه
ازت یه خواهشی دارم، زیر تابوتمو نگیر ........................... وقتی که رفتم زیر خاک، قبر منو بقل نگیر
حالا دیگه راحت راحتی، هر کاری که میخوای بکن ............ منو به کی فروختی و، برو واسه همون بمیر
فقط تا هفت روز سیاه تنت کن .................................................. .. شبای جمعه یادی از ما کن
عشقی که بردی باشه حلالت .................................................. . عمری که بردی باشه حرومت
فقط بدون روز قیامت جلوی راه تو رو میگیرم .......... تقاص این عمری که از دست رفته رو ازت میگیرم
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
يه سوال برام پيش اومده ... اون جوجه ها رو زنده زنده كباب مي كرديد يا اول سرشونو مي بريدينو بعد ... !
.
.
ديگه اينكه يه جا گفتي "زندگی من همواره مملو بوده از نواساناتی با طول موجهای کوتاه یا بلند، دامنه های کوچیک یا بزرگ، بعضی از اون دامنه ها اینقدر بزرگن که گاهی احساس میکنم شاید تا آخر عمرم ادامه داشته باشه" خوب اين نوسانات مي تونه در هر كسي وجود داشته باشه ، ولي منظورت از اون دامنه هاي بزرگ كه احساس مي كني شايد تا آخر عمرت ادامه داشته باشن چيه ؟!
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
یادته قول دادی پیشم میمونی؟ ..................... قصه عشق، زیر گوشم میخونی
نمیدونست دل وامونده من .......................... که تو رسم بی وفایی میدونی
هنوز از عشق تو لبریزه تنم ........................... عاشق چشمون ناز تو منم
نمیدونم چرا من هم مثل تو ................................. نمیتونم زیر قولم بزنم؟
چرا؟ .....چرا؟...... چرا؟......
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سهیل خان سلام. چون در مورد شعری که در پست های "سارا جون" ( وقتی شب ....)بود پرسیدید و جوابی در این رابطه دریافت نکردید خواستم خدمتتون عرض کنم که این شعر روآقای داریوش در آلبوم شقایق خوانده اند که این شعر بیشتر معروف به "یاور همیشه موءمن" هست که البته خانم "سارا جون" نصف شعر رو نوشته اند.
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
از همه بچه ها به خاطر همفكريشون ممنونم