-
منم با پست قبلی کاملا موافقم.
شما اول وابستگیتونو کم نه ، کاملا از بین ببرین، ورگرنه با کمال تاسف یک دختر و بدبخت میکنین.متاسفانه
یک دختر وقتی ازدواج میکنه، با کلی آرزو وارد زندگیتون میشه، دوست داره اولویت اول تو زندگیتون ایشون باشن، یعنی ناراحتیاش مهمتر از جاریش برای شما که همسرش میشین باشه، کارهایی کنین که همسرتون دوست داره نه اینکه کارهایی انجام بدین که تو لیست علاقه مندیای زن داداشتون باشه.
اونو محرم خودتون بدونین و تو تصمیمات مهم زندگیتون با همسر آیندتون مشورت کینین و نظرات اون مهمتر باشه تا زن داداشتون.
درسته مشورت کردن خوبه، اما با این وابستگی زیاد شما کاملا مشخصه آخر و عاقبت رابطه شما با همسر آینده اتون چی میتونه باشه.
مگه اینکه دختری انتخاب کنین که بسیار بسیار صبور باشه مثه خیلی از خانوم های این تالار، و کلی آسیب هایی که سر این وابستگی شما میبینن و تحمل کنن تا آخر بتونن با کلی سختی بالاخره شمارو بخودشون علاقه مند کنن.
ولی بدونین خیلی طفلک اذیت میشه.( که اگه آدم معتقدی باشین بفکر آخرتتون باشین حتما نمیخواین ناخواسته خدایی نکرده دل دختر مردم و بشکنین)
الان یک تاپیک هست تو این راستا، البته تو پست اولشون زیاد خوب توضیح ندادن اما اگه پست آخرشون و بخونین متوجه میشین که چقدر آسیب دیدن، متوجه کارهایی که همسرشون و جاریشون کردن میشین، و اینکه صمیمیت بین همسرشون و جاریشون چه آسیبی به زندگی هردو زده، متاسفانه.
امیدوارم آخر عاقبت زندگی شما هم اینطوری نشه.
نه شما، نه دختری که در آینده قراره همسرتون بشه.
لطفا روی این وابستگی و احساس بیشتر کار کنین و این مسله و جدی بگیرین، چون بسیار آسیب زاست.
زندیگم به خاطر هم عروسم داره نابود میشه چکار کنم شوهرم دوباره عاشقم بشه ؟
تاپیک بالا یجورایی شبیه مشکل شماست منتها فرقش اینه که از زبان دختری نوشته شده که همسرشون با جاریشون صمیمیتر از ایشون بودن، و اینکه فرقش اینه که شما هنوز ازدواج نکردین ایشون کردن.
ایشون به این مشکل توجه ای نکردن.
جدی نگرفتنش
قبل ازدواج سعی نکردن اول این مشکل و حل کنن متاسفانه.
و حتی بعدشم کارهایی کردن که به جاریشون اجازه دخالت تو زندگیشون داده شده
و خانومشونو حساستر کردن
و زندگیشون با مشکلاتی مواجه شده متاسفانه.
حالا من کار ندارم که جاریشون چقدر اشتباه داشتن، از دخالت گرفته تا دروغ گفتن
و همینطور خود خانوم و همسرشون چقدر راهاای اشتباه رفتن .
مهم اینه که این مسله وابستگی بسیار مهمه، و بجای پرو بال دادن بهش و فرار کردن ازش باید حلش کرد.
یعنی همین که شرطتون زندگی با برادرتون اونم با این میزان وابستگیتونه، متاسفانه مطمعن باشین در آینده مشکلات زیادی براتون پیش میاد
حتی اگه بگین حواستون هست مطمعن باشین نمیتونین و چیزهایی که برای همسرتون مهمه، شما نادید میگیرین.
و ممکنه حتی جاریتون بارفتاراشون بصورت ناخواسته باعث دلخوری همسرتون بشن.
میدونین چطوری؟؟؟
مثلا وقتی ازدواج کردین دیگه برای همسرتون هست که مهمه شما چی دوست دارین انجام بدین، یا چه غداهایی دوست دارین براتون درست بشه،
یا وقتی مریض میشین دیگه همسرتون هستن که میخواین مراقبتون باشن.
اما ممکته جاریتون هنوز اون حس نگرانی و نسبت بشما از دست تداده باشن و نتونن بفهمن دیگه شما ازدواج کردین و اینا وظایف همسرتون میشه.
اینجوری با دل نگرونی های بی جا و بی مورد باعث دلخوری همسر آیندتون میشن.
شما هم که به دل نگرونی جاریتون عادت کردین خوشتون میاد این وسط همسرتون عذاب میکشه و آسیب میبینه و ذره ذره آب میشه.
حداقلش بهتره که جدا زندگی کنین تا اینطوری جاریتون متوجه این فاصله بهتر بشن.
همسرتون دوست دارن در طول زندگی و با آشنایی بیشتر با خودتون به علاقه مندیاتون برسن نه با دخالت های جاریتون! اینجوری هر چند اشتباه اما فکر میکنن برای شما جاریتون مهمتر از ایشونه و این فکر بسیار برای زندگیتون مشکل ساز میشه.
برعکس گذاشتن این شرطا اتفاقا شما اول باید وابستگیتونو از بین ببرین و بعدشم سعی نکنین با شرط اینکه تو یک ساختمون زندگی کنیم صورت مسله و پاک کنین و از راه حل فرار کنین.