نمایش نسخه قابل چاپ
دوست من حالا وقتی می دونی بهش نمی رسی چرا خودتو درگیر می کنی ؟
یا بلند شو مرد و مردونه برو خواستگاریش.یا بیخیال اون آدم بشو.
حیف شماور من با 2 هزار پرونده فعال تا یک سال و نیم دیگه وقت برای تشکیل پرونده نمی ده.وگرنه معرفی ات می کردم که به نظرم ایشون می تونه مشکلتو حل کنه.
ممنون از همگیتون
من احساس میکنم اصلا نمی تونم منظور خودم رو برسونم،تمام حرف من اینه که ایا روانشناسی هست که بتونه روش اون روانشناس غربی رو اجرا کنه و یا بتونه با هیپنوتیزم اثر این عشق رو از بین ببره
ببینید ما در دعاهایمان از خدا میخواهیم خدایا اثار گناه را از ما بشوی و این دعا یک دعای قرانی است و من الان از یک هیپنوتیزم کار میخوام با روش هیپنوتیزم اثار این عشق را در وجود من بشوید همچنان که اثار گناه در روح ما می ماند عشق نیز در روح ما اثر میگذارد و اثار عشق رو با تمرکز و کنترل ذهن نمیشه شست
من به این بعد از میلیون ها هزینه و ساعتها گفتگو و مشاوره رسیدم .
اثار عشق با کنترل ذهن از بین نمیره همچون اینکه اثار گناه با کنترل ذهن از بین نمیره اثاری که در روح به جا می ماند با کنترل ذهن از بین نمیرود
فقط با تلقین و یا جایگزینی میشه اون رو از بین برد.خود قران که یک کتاب روانشناسی است بر این گفته دلالت دارد اثار و زخم هایی که در روح باقی می ماند تا جایگزین نشوند از بین نمی روند مثلا خداوند در قران کریم می فرماید وقتی توبه کردید اعمال گذشته خود را جبران کنید و کارهای صالح انجام دهید تا جایگزین اعمال گذشته شما شود
- - - Updated - - -
همه انسانها نیاز دارند یکی را دوست داشته باشند،زنان بهترین موجودات برای عاشقی هستند چرا که طبیعت انها این چنین افریده شده که حتی امیر المومنین در این زمینه فرموده اند زن بلاست اما خدا هیچ خانه ای را بی بلا نکند.من نیازمند یک عشق هستم و این اصلا مورد سرزنش خدا نیست چرا که خودش بشر را این چنین افریده است این مسله زیاد پیچیده نیست
من به صورت اشتباهی عاشق یه دختر شدم وناخاسته ده سال ان را ادامه دادم الان میخوام اثرات اون عشق رو از بین ببرم و دوباره عاشق بشم اما این بار اشتباهات گذشته رو انجام نمی دم
دوست عزیز یک بار دیگه حرفهای pasta را که نمونه عینی خودت هست را بخوان تا به این باور برسی که تو هم میتوانی چنین کنی ،منکر عشق نیستم اما تعابیر ما دریافت ما ادراک ما از عشق وعاشقی بسیار متفاوت است و انچه در کتابها و اساطیر ما دیده میشود بطور کلی حد اقل در نمونه های زمینی اش مصداق ندارد،انچه شما در گیر ان هستید نوعی وابستگی عاطفی است که دوستان راه برون رفت از ان را در صورتی که بخواهی ،برایت گفتند وقطعا نیازی به هیپنوتیزم و از این چیزها ندارید ولو که هیپنوتیز هم در درمان ودنیای جدید جایی داشته باشد.
من درگیر وابستگی عاطفی نیستم چون من اصلا با اون دختر زندگی نکردم که وابستگی عاطفی بهش پیدا کنم من عاشقم ما عشق زمینی عشق اسمانی نداریم ما یه مدل عشق داریم اونم خود عشقه بهتره در مورد عشق خیال پردازی نکنیمنقل قول:
نوشته اصلی توسط tanhaman
بزرگترین روانشناس داره میگه تو نیاز به هیپنوتیزم داری و یا یه گزینه جدید شما میگین من نیاز به هیپنوتیزم ندارم!!!
دوست من اگه آثار عشق با گذر زمان و کنتزل ذهن از بین نمی ره پس چطور برای من از بین رفت ؟
دوما شما چطور مدعی عشق به این دختری وقتی میگی وابستگی عاطفی بهش نداری ؟
پس عشق چیه ؟ وابستگی جسمیه ؟ چطور اون روانشناس که شما میلیون ها تومان هم هزینه اش کردی نتونست فرق عشق و هوس رو تشخیص بده ؟
عشق چیزی که در اوج خودش با جایگزین از بین بره نیست.
شما مشکلت یه چیز دیگه است و متاسفانه با اینکه خیلیم هزینه کردی اما اگه یک میلیارد هم هزینه می کردی ، این هزینه باعث درست بودن حرف اون مشاور یا راهنمایی اش نمی شد.
اگه می خوای و می تونی واسه این مشکلت مسافرت کنی من شماره مشاور خودمو که بسیار بسیار تو کارشون مهارت دارن رو تو پیام خصوصی بهت میدم.
اما مشکل شما چیزی که با هیچنوتیزم حل بشه نیست.
ببینین...شما نمی خواین مسئله رو حل کنین.شما فقط می خواین جمعش کنین و صورت مسئله رو پاک کنین.
هرچقدر هم بابت جمع کردن مسئله هزینه کنین باز هم بی ارزشه چرا که باید از این مسئله درس و تجربه بگیری و پخته بشی که اگه 10 مورد دیگه هم برات اتفاق افتاد این مسئله برات حل شده باشه.
پس هیپنوتیزم راه حل نیست.
دوست عزیز من وقتی 15 سال داشتم عاشق یه دختر 9 ساله شدم که 6 سال از من کوچیک بود البته من نمی دونستم ایشون اینقدر کوچیک هستند چون قیافشون یه جوری بود ادم فکر میکرد 16 سالشهنقل قول:
نوشته اصلی توسط pasta
بعد این علاقه تا 24 سالگی همینطوری ادامه داشت و من هی خدا خدا میکردم که بهش برسم که نشد ایشون ازدواج کردن الان طلاق گرفتن و دیگه من نمیخوامش با وجود اینکه هنوز وقتی میبینمش درگیرش میشم
علم روانشناسی هم میگه چون من جایگزین پیدا نکردم هنوز اون ملکه ذهنم هست و در پست های قبلیم هم دلیلش رو عرض کردم
عزیزم موضوع رو انقد بزرگش نکن .
چیزی که شما میخوای همه ارزوش رو دارن که داشته باشن (عشق). همه دنبال یه عشق خوبن . عشق به تنهایی هم کافی نیست رسیدگی میخواد.
من فک نمیکنم راجع به هیپنوتیزم کسی تو ایران باشه. ولی به شخصه اعتقادی هم بهش ندارم . چون اعتقاد دارم با راههای دیگه میشه .
مخصوصا با این شخصیتی که شما از خودت میگی تمرکزو این حرفا .
پس خودت نمیخوای ...
اون عشق جایگزین هم که میخوای فقط با صبر و حوصله و دقت به دست میاد .
شما دنبال معجزه ای .
چقدر رو حرف خودت پافشاری میکنی .
شما که از مریخ نیومدی همه ی ما این تجربیاتو داشتیم من خودم به شخصه میدونم راجع به دیدن اون دختر چی میگی تجربشم داشتم.
10 سال یا 100 سال .... همه چی به خودت بستگی داره
- - - Updated - - -
شما 24 سالته؟ یه پسر 24 ساله میتونه هنوز تو اوج احساساتش باشه
این نظر شخصیه منه با توجه به خیلی چیزایی که دیدم.
پیش 1000 تا مشاور هم بری یا بهترینشم باشه میلیلردم خرج کنی ... باید اخرش خودت با خودت کنار بیای
فکرتو درست کن
همین
- - - Updated - - -
بقیه فقط راهنما هستن و نشانه
من خودمم هنوز خیلی مسائل هست که باهاش کنار نیومدم و برام سخته
اما میدونم که فقط به ذهن خودم بستگی داره
عجب داستانی شد قصه من،من هر چه قدر میگم با اراده ام نمی تونم کنار بذارمش اینا هی میگن خودت باید بذاریش کنار
بزرگترین روانشناس میگه این احساس در ده سال به وجود اومده و کنار گذاشتنش به این راحتی نیست چون روحم به این بهش الوده شده
حذف کردن چیزی از ضمیر ناخدااگاه تقریبا صفر درصد هست این رو من نمیگم علم میگه . علم میگه وقتی چیزی از دوره نوجوانی به جوانی بیاد و رشد پیدا کنه دوبرابر اون زمان قبلی وقت میخواد تا کلا حذف بشه ، اما اگر فرد مورد نظر رو در بین این سالها ببینی باز هم اثر زمان از بین میره و تاثیر نداره
من هر چی میگم باز شما حرف خودتون رو میزنین
بهتره حضورا برم پیش همون روانشناس خارجی اینجا هیپنوتیزم کار پیدا نمیشه
من خودم دو نفرو دیدم که گفتن رفتن یکی روانپزشک یک یروانشناس بهشون گفته باید هیپنوتیزم شن. هیپنوتیزم شن واسه این نیست که کاری رو مغزشون بکنه کسی. واسه اینه که طرف ممکنه یه روده راست تو شکمش نداشته باشه!! بعدش دکتره نفهمه اخرش این کی راست گفت کی دروغ بگه هیپنوتیزم می کنم تا حرفی که ادما به دکتره راحت می کن این ادم نم یگه رو بتونه بشنوه تا بتونه مشکل رو پیدا کنه
اینجا هست. اما وقتی برای شما گفتن به دردت نمی خوره واسه چی انقدر گیر میدی؟؟
من از تو یه کم سنم کمتر بود وقتی عاشق شدم. فرقم این بود که تلاشی واسه رسیدن نکردم. حدودا 5 سالی طول کشید تا حسم به اون ادم بره. در تمام این مدت هیچ وقت تا همین امروز ندیدمش دیگه. اصلا نمی دونم چه شکلیه! تو خوب خواستی برسی. خیلی اصرار کردی. بعدش با اون سن کمت افتادی توی دعا و این چیزا. خوب خودت به زور خودتو تعلیم دادی که کسی هست به اسم خدا که میاد کاری می کنه. نم یدونم واقعا م یکنه یا نه. واسه من نکرده و نبوده. حالا بعدشم هی این احساستو دو دستی چسبیدی. تا الان. الان که اون خانم جدا شده حالا که دم دستته و حس می کنی این اختیارو داری که ردش کنی یا قبولش کنی یه کم راحت شدی می گی اونو نمی خوایش.
چند روزه این خانم جدا شده و شما شنیدی. به نظر من در واقع فقط همین چند مدتی که شنیدی جدا شده داری واقعا برای فراموش کردنش تلاش می کنی. پس فکر نکن اگه قبلا با ذهنت نشده الانم نمیشه. قبلا نشده چون اون ته ذهنت نمی خواستی فراموشش کنی م یخواستیش. الان می شه اگه واقعا بخوای فراموشش کنی.
یکی دو هفته حداقل با خودت با خلوص و رو راستی بذار روی همون ذهنت کار کن. نتیجه می ده. این حالتت استمراره و اصراره سالیانه. یه عادته. عشق یه قسمتیشه اما عادت کردی به این موضوع هی فکر کنی انقدر که بهت گفتن نمیشه خودتم می گی نمیشه غولش کردی واسه خودت.
دخترو نوشته بودی نمی خوای به دلایل جانبی ای. اگه بتونی یه اشتراک ازاد بگیری با مدیر یا فرشته مهربون با جزییات مطرح کنی شرایط خودت و اون خانم و شوهرشو شاید بتونن راه بهت بگن. شاید نیاز نباشه که این ادمو فراموش کنی. بری ازدواج
اما اگه مطمنی نمی خوایش به نظر من عمر این نخواستن واقعا از همون چند روز پیشه که تاپیک زدی جدا شده دختره. پس تلاش کن اول با ذهنت فراموشش کنی.
در کل می دونم از جهاتی شاید سخت به نظرت بیاد. اما یادت باشه تو از بدو تولد گرفتار نبودی به این عشق. تو خودت 15 ساله بودی. یعنی 15 سال عاشق نبودی و فارغ بودی. پس می تونی الان به اوضاع مسلط شی.
موفق باشی.
دوست من.
آخه حرفای شما با هم تناقض داره.
از یه طرف میگی باید جایگزین کنی تا فراموش شه.بعد یه جای دیگه میگی اصلا اون دختر رو نمی خوای.فقط می خوای از تنهایی در بیای.یه جای دیگه میگی گرفتار زیبایی اونیو کسیو با چنین چشمای زیبایی ندیدی.
اینها هر کدوم مشکلات جدا هستن و راه حل های جدا می طلبن.
من کاملا می فهممت که می خوای یهو با یه هیپنوتیزم از شر مشکلت (هر چی هست) خلاص شی.
اما قبلش تکلیفتو با خودت مشخص کن که شاید راه دیگه ای هم بود.
قبل از اون دختری که گفتم تو سن 19 سالگی وارد زندگی من شد ، از 15 سالگی یه دختریو دورادور دوست داشتم و واقعا تو فکر و خیالم خیلی می خواستمش.این علاقه 3 تا 4 سال بدون اینکه طرف بدونه ادامه داشت.اما بعد از اینکه یه سری خبر هارو در موردش شنیدم از دلم رفت بیرون.خواستم بگم تو این مورد هم درکت می کنم.
شما هم که الحمدالله می گی دیگه اون طرف رو نمی خوای.
لطفا بدون تناقض با جزئیات بیشتر توضیح بده.