-
سلام جناب احمد علي و مينوش عزيز.
ممنونم از پستهاي مفيدتون.نميدونم چرا هم حس ميكنم جناب احمد علي درست ميگن هم مينوش جان.
من فقط در مورد ارتباط با جنس مخالف و ازدواج طبق گفته هاي جناب احمد علي هستم.
ولي تمام ابعاد زندگيم صحبتهاي مينوش جان هست.
من كاملا ريز بين و دقيق عاطفي مهر ورز و مهر طلب شاداب و پر انرژي و... هستم بطوري كه بين دخترهاي فاميل كاملا مشخص هستم.
ولي وقتي طرف مقابلم يك آقا هست دقيقا مثل خودش رفتار ميكنم اگر بفهمم كه نيتي براي ازدواج هم باشه بدتر.
همين آقايي كه ميگم بين صحبت هاش گفت شما روحيه شاداب نداريد ولي وقتي به حرفش فكر كردم و خودم رو ارزيابي ديدم من خودم رو بكشم نميتونم در حضور يك آقاي نامحرم (حتي اگه فرداش قرار عقد باشه) رفتار شاداب و پرنشاط و... داشته باشم.
ازدواج براي من شده مثل يه تونل وحشت كه نميدونم آخرش سياهيه يا يه جنگل سرسبز. تازه همراهت هم ندوني كيه وچطوريه.
من خيلي كارها كردم تا وابستگيم به آقايون كمتر بشه مثلا همين ديروز باد زده بود در از سمت داخل قفل شده بود.
كلي ابزار اوردم خودم بازش كنم نيم ساعت كار كردم نشد با برادرم تماس گرفتم ولي انگار هنوز دلم راضي نشد بازم تلاش كردم تا خودم بازش كردم برادرم كلي شاكي شد گفت خودت باز ميكردي چرا منو كشوندي تا اينجا؟؟؟
اين يه موردش هست. مثلا كارهايي كه دوستانم ميدن پدر يا برادرشون من خودم انجام ميدم نشد مرحله آخر ميدم دست يكي ديگه.
چون تجربه بهم ثابت كرده در كار اينها نشونه ضعف هست خودم رو توانمند كردم.
مثلا من وارد جمعي شدم همشون خانوم بودند و بوي گاز پيچيده بود همون موقع گفتم خوب گاز رو ببنديد گفتند هيچ آقايي نيست گاز هم دستگيره نداره با آچار باز شده.
منم رفتم آچار دست گرفتم يكي گفت كار تو نيست ولي من راحت گاز رو بستم.
اينكارها باعث نشده از ظرافت و لطافت دخترونه فاصله بگيرم.
در همون جمع وقتي صحبت از موضوعي باشه كه ظرافت طلب باشه من كم نميارم.
من ميتونم بعد ازدواج هيچ كدوم اين كارها رو انجام ندم ولي همين توانمندي باعث شده فك كنم چرا ريسك كنم و ازدواج كنم؟؟؟
-
من فکر می کنم شما فکر می کنید بعد از ازدواج اتفاق های بدی برای شما می افتد. یعنی تجربه هایی در طول زندگی داشته اید که شما را به ازدواج حساس کرده است. می توانید بگویید دقیقا از چه چیزی نگران هستید ؟ مثال می زنم. خود من چند مورد ناجور توی آشناها داشتم. مثلا مردی که تمام اموال همسرش را با زور از او گرفت و مرتب با او بدرفتاری می کرد. یا مرد دیگری که کاملا بر زنش مسلط شده بود و حتی اجازه نمی داد زنش تنها تا سرکوچه برود. علاوه بر اینها زن باید کارهای خانه مادر شوهر را هم انجام می داد.
راستش خیلی نگران خودم شدم. اما بعد از تحلیل این قضایا فهمیدم : مورد اول دختر ثروتمندی بود که در سیزده سالگی با همسرش دوست شد و در شانزده سالگی ازدواج کرد. آقا حدود یازده سال بزرگتر بود و حدود بیست و هفت سال داشت. همه گفتند که دلیلی ندارد این آقا که بالغ است با یک بچه دوست شود اما دختر پافشاری کرد و ازدواج کرد.
مورد دوم خانم بیست و هفت ساله بود و آقا پانزده سال بزرگتر بود . یعنی حدود چهل و دو سه سال داشت و طبیعی است که در این سن بتواند بر همسرش مسلط شود. همچنین آنها از دو شهر متفاوت بودند و خانواده دختر نتوانستند تحقیق کنند. این دختر خانم ترسیده بود که بعد از این آقا خواستگار دیگری نداشته باشد و بله را گفته بود. اشتباه دیگرش این بود که علی رغم توصیه همه فامیل حاضر شده بود در یک خانه با مادرشوهرش زندگی کند در حالی که آقا قبول کرده بود که خانه جدا بگیرد. همچنین در دوران عقد هم نشانه هایی بود که او نادیده گرفته بود. مثلا آقا به خاطر فوت پسرخاله خودش می گفت باید چهار و ماه و ده روز صبر کند اما وقتی دختر عموی این خانم فوت کرد حاضر نشد حتی دو ماه صبر کند و گفت من صبر نمی کنم. اسبابت را جمع کن و بدون عروسی به شهر من بیا. به همین سادگی .
خوب حالا شما هم سعی کن ترس هایی که داری دقیقا بازگو کنی.
-
چقدر باحال شده پستای دوستان! پستا داره آپدیت میشه با ورژن های مختلف :311:
صبوری جان اینطور که من متوجه شدم پستای اول در مورد برخورد مادرت نگران بودی که البته کاملا طبیعیه چون همه مادرا همینطور هستن و دوست دارن بهترین رو برای دخترشون در نظر بگیرن اما دیدگاه شما با مادرتون مطمئنا متفاوته پس بهتره با مادرت دوستانه صحبت کنی و ازش بخوای در هر مرحله ای شما رو هم درجریان بذاره و کمی آزادی عمل داشته باشی
در مورد موضوع دوم منم با مینوش موافقم حس میکنم شما به اون آقا علاقه داری که همین مسئله باعث میشه ته دلت منتظرش بمونی و نگرانی که اگر منتظر نموندی بعدها حسرت بخوری
اینطور که از صحبتت متوجه شدم دختر اجتماعی هستی ولی همیشه حد و مرز برای روابط قائل هستی و با آقایون وارد رابطه عاطفی نمی شی به همین خاطر یه تجربه گذشته به این راحتی فراموشت نمیشه و هنوز احساس تعلق خاطر بهش داری (نگران نباش اکثر دخترایی که اهل روابط دوستانه با آقایون نیستن همینطورن خودمم همینطوریم:227:)
ولی من هم توصیه میکنم تاپیک دختر بیخیال رو دوباره بخونی تجربیاتی که از همکلاسی و شناخت برای ازدواج داشت خیلی مفیده و نکات زیادی داره (برای خود من خیلی مفید بود)
تا زمانی که اون آقا به طور رسمی برای ازدواج با شما اقدام نکرده دلیلی نداره منتظرش بمونی اصلا شاید اون شخص با ایده آل شما خیلی متفاوت بوده درسته مدت زمان شناخت شما یک سال بوده ولی این شناخت با شناخت خواستگار رسمی خیلی فرق داره
وقتی خواستگاری رسما به منزل شما میاد هدفش صرفا ازدواج و شخص شما رو انتخاب کرده پس هر دوی شما تلاش در جهت شناخت همدیگه داریدو تمام شرایط رو برای همدیگه تشریح می کنید ولی شناخت رسمی خیلی متفاوت تره خیلی از سوالایی که شما در خواستگاری می پرسید مسلما نمیتونی توی شناخت خارج از منزل بپرسی
ممکنه ایشون به قول دوستان خیلی ایده آل گرا باشه و اهل ریسک نباشه و تا آماده شدن شرایط شما موقعیت های طلایی رو از دست بدی
حتی اگر شما جزو گزینه های اصلی ایشون برای ازدواج باشی اقدام نکردنشون نشون دهنده خونسردی ایشونه
یه نکته مهم: آقایون وقتی خانومی رو از صمیم قلب دوست داشته باشن به هر طریقی که شده برای به دست آوردنش تلاش می کنن در بدترین حالت از دختر خانم قول میگیرن که منتظر بمونه اگر پسری این کار رو انجام نداد مطمئن باش که:
1- یا علاقه اش اونقدرها نیست که بخواد ریسک کنه
2- زیادی کمال گرا هست و قدر شما رو نمیدونه که در این صورت همون بهتر که شما رو از دست بده و یه عمر حسرت بخوره و شما با انتخاب بهترین گزینه زندگی خوبی داشته باشی (این جمله رو با نهایت خباثت عنوان کردم:311: آقایون محترم ببخشید ولی واقعا این دو دل بودن شماها ما رو اذیت می کنه:97:)
یه نکته ای رو در نهایت بهت بگم که سرنوشت نهایی و قسمت زندگی ما رو کسی جز خدا نمیدونه اصلا شاید همون آقا قسمت شما بوده باشه یا شایدم نباشه ولی اگر بخوای اینطوری در مقابل شناخت خواستگار عکس العمل نشون بدی چون انرژی شناخت شخص جدید رو نداری شاید بعدها کلی حسرت بخوری
این کارت یه حسن دیگه هم داره و اون اینه که خیالت راحت میشه که خواستگارها رو بدون شناخت رد نکردی و همیشه از بابت انتخابت مطمئن خواهی بود
-
سلام.:72:
من همه پست های تاپیکت رو نخوندم ولی چیزی که کلا دستگیرم شد اینه که الان کلا با مساله ازدواج و چرایی اش برای خودت مشکل داری تا با خواستگاری آقای x و y. و اینم که بیشتر تحلیلش کنیم اینه که با خود مساله ازدواج هم مشکل نداری با شکل ازدواجی که تو خانوادتون مرسومه مشکل داری، من اینطوری برداشت کردم که تو خانواده شما با یکی دو جلسه خواستگاری به عقد می رسید و دقیقا مشکلت اینجاست.
اون آقا رو هم به این دلیل نمی تونی فراموش کنی چون خارج از این ساختاری که تو خانوادتون مرسومه ازش شناخت پیدا کردی، یعنی حیفت میاد که از این همه شناخت بگذری و ریسک یه ازدواج با شناخت یکی دو جلسه ای رو بپذیری. من کاملا بهت حق میدم.
ولی این دلیل نمیشه بگی چون من استقلال دارم پس به ازدواج نیاز ندارم. مگه قرار هست هر کی ضعف شخصیتی یا استقلالی داره ازدواج موفقی داشته باشه یا به ازدواج فکر کنه ؟؟
ریشه مشکلت تو عدم پذیرش ازدواج اینه که دوست داری با شناخت ازدواج کنی پس بجای اینکه هی به اون آقا فکر کنی و هی کل مساله ازدواج رو انکار کنی، به فکر راه حلی باشه که بتونی خواستگارات رو بیشتر از یکی دو جلسه مرسوم تو خانوادت بشناسی و بتونی با در مدت کوتاه به شناخت بیشتری برسی.
:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::7 2:
-
الان حس میکنم چقدر خوب شد تایپیک زدم هر کدوم از دوستان با نظراتشون بخشهای مختلف نگرانی من رو مورد برسی قرار میدن ...
دقیقا همونهایی هست که عنوان کردید.
اول در مورد مادرم بگم ایشون کاملا موافق ازدواجم شدند حتی مهم نبودن جلسه اول برای من باعث نگرانیشون شد و اون صحبتهایی که گفتم مربوط به روز اول و تجربه اول واینکه مادرم حس کرد میخوان دخترشو ازش بگیرن بود.
وقتی به مادرم گفتم چطوره ازدواج نکنم گفت مگه میشه؟؟؟
همونطور که گفتم مادرم از جریان اون آقا با تمام جزییات باخبرن و حتی براشون سواله چرا ما مثل جوونهای دیگه نیستم.حتی یکبار به من گفتن شما دو تا وقتی همه کاراتون رو کردید)اخلاق آچار فرانسه بودن (بعد یادتون میافته یکی هم هست ازش خبر بگیرید.
نمیدونم چرا دو سال و نیم زمان برد بی نتیجه.
دقیقا من زمانهای خاصی یادشون میافتم.مثلا وقتی خواستگاری جدی میشه یا دیگه درگیری فکری ندارم.
- - - Updated - - -
اینم بگم من در اوج موقعیت حساس .زندگیم تعطیل نمیشه همیشه هم عقیده دارم اگر کاری بتونم انجام میدم نتونم بهش فکر نمیکنم مثلا بها دادن به کودک درون من حتما سریال کلاه قرمزی رو میبینم و از ته دل میخندم.
-
صبوری جان با توجه به نوشته های خودت علاقه ای به ایشون نداری ولی با توجه به شناختی که ازش داشتی فکر میکنی گزینه مناسبی برای ازدواج هست.شاید ایشون گزینه خوبی باشه اما پس از دوسال نیاز هست به نظراتت رو تعدیل کنی.
باید به این مرحله برسی که بدونی فردی بهتر از اون اقا هم هست.
با دو سه جلسه نمیشه عاشق خواستگار شد اما میتوان شناخت پیدا کرد با چندین جلسه و تصمیم گرفت.پس اول موضوع رو ریشه یابی کن که میتوانی بهترین انتخاب رو داشته باشی.
-
اینکه ادم از کسی کمک بخواد اصلا نشونه ضعف نیست. فقط باید این قدرتو در خودش ایجاد کرده باشه که اگه نه شنید ناراحت نشه. اینکه از مردا بخوای بعضی کارا رو برات انجام بدن هیچ ایرادی نداره اصلا نشونه ضعف نیست. اما خوب برادرت این مدلیه که کمک دوست نداشته بکنه. این اصلا اصلا معنیش این نیست که تو باید تمام کاراتو به تنهایی انجام بدی. فقط برادرت اینطوریه. تازه الان اینطوریه شاید بزرگتر بشه یه مقدار پخته تر رفتار کنه.
اینکه کارای مردونه رو بلدی عالیه. اینکه می تونی یه مهمونی بزرگو مدیریت کنی عالیه اینکه خیلی کارارو می تونی بکنی عالیه. اما معنیش این نیست که مجبوری تمام کارا رو خودت بکنی چون بلدیشون. بلدی برای اینکه وقتی نیاز بود بکنی. وگرنه می تونی این فرصتو به همسرت بدی که با انجام بعضی کارها بتونه خوشحال شه و خوشحالت کنه. با دقت از توانایی هات استفاده کن. نیازی نیست تمام توانایی هاتو استفاده کنی همه اش.
ازدواج فقط این نیست که یکی دیگه برات کارای مردونه انجام بده. نمی دونم چطور میشه گفت. یه جور حس تنهایی داره ادم وقتی که بدون یه مردی که دوسش داشته باشه و اونم دوستش داشته باشه زندگی می کنه. یه جور تنهایی که فقط با جنس مخالفی این حس از بین میره که دوست داشتن بینشون وجود داشته باشه. روحت ارامش بیشتری پیدا می کنه. لزوما کارای مادی و این کارای فیزیکی نیست. البته این کارهای فیزیکی یا مادی هم هست. اینکه ازدواج کنی باعث میشه که هر دوتون بیشتر و هدفمند تر تلاش کنین برای زندگیتون و در عمل موفق تر بشین از نظر تحصیلی و کاری و این چیزا. چون دو نفره دارین یه زندگی مشترک رو پیش می برین از اینکه تنهایی ادم بخواد کاراشو پیش ببره خیلی هدفمند تر می شه و در عمر و وقت صرفه جویی میشه.
البته من که ازدواج نکردم. کاش کسی که ازدواج کرده بیاد نظر بده. من بیشتر از نیاز های خودم دارم می گم نه اینکه تجربه :)
توی یکی دو جلسه دیدن اقا پسر به عنوان خواستگار فقط میشه گفت به دلت نشسته یا نه به نظر من. نه بیشتر. قطعا بعدش هم باید تعداد جلساتی رو برای اشنایی بیشتر داشته باشین.
در مجموع ازدواج و زوج زوج زندگی کردن اگه با فردی باشه که مناسب ادم باشه خیلی خوبه. خیلی هم ادمو توی زندگی جلو می اندازه. ارامش روانه. دلت هم شاد و اروم میشه زندگیت هم هم روال ارام تری داره هم هدفمند تر میشه تلاشات. نتیجه های خیلی بهتری هم می گیری از نظر موفقیت های اجتماعی و این چیزا.
اما ازدواج بد و نامناسب هم ادمو از پا در میاره.
قطعا دوره شناخت رو طی کن. و قطعا خودت به این نتیجه رسیده باش که می خوای با شخص مقابلت ازدواج کنی. هیچکس زورت نکنه که یالا یالا زود جواب مثبت بده که تو هم مجبور شی یالا یالا زود جواب منفی بدی که خلاص شی :) همونطوری که می گی انقدر قدرتمندی که می تونی امور مالی خانواده و یه مهمونی بزرگ رو کاملا به تنهایی اداره کنی در مورد خواستگاری تعداد جلسات خواستگاری شناخت پیدا کردن و این چیزا هم به طور نامحسوس این قدرت مدیریتت رو به کار ببر. بذار روال عادیش پیش بره. نترس و اجباری به خودت نکن که بعدش ناچار شی کلا بگی ازدواج تعطیل تا از این افکار راحت شی. روال عادی رو بذار پیش بره. خودت تعیین کن چند جلسه باشه شناخت. خودت هر کاری که لازم می بینی انجام بده. اصلا خودتو تحت فشار دیگران و خانواده نبین تا بخوای جواب مثبت بدی. کاری رو بکن که درسته. در ارامش و بدون اینکه فشار فکری به خودت بیاری تک تک خواستگاراتو بررسی کن.
موفق باشی.
-
صبوری جان سلام
دوستان خوب راهنماییت کردن
ولی فک میکنم داری سخت میگیری قضیه ساده ست
بلاخره با اون اقا رابطه ای بوده هرچی بوده فکرتو رها و ازاد کن فقط در صورتی بهش فکر میکنی که بعد ازون همه مدت رسما بیاد خاستگاری و تو به عنوان یه گزینه بررسیش میکنی ..
ومهم نیست که قصدش چی بوده مهم اینه که من و تو عاقل باشیم چون دخترا خیلی مستعد اسیب هستند
حالا هر موردی بود خوب بررسیش کن بذار بیان شاید بین اون ها موردی بود و پسندیدی ...
چیزی که ذهن تو رو به سمت اون میکشونه شرایط بی ثباتت هست .
این هم به مرور اگه در مورد کسی به نتیجه رسیدی درست میشه و ثابت میشه.
-
هر چقدر تایپیک جلو میره بیشتر حس میکنم مشکل من با ازدواج و انتخاب فرد هست.
اول بگم صبا جان قدرت استقلال منو از ازدواج دور نکرد ازدواج نکردن منو به سمت استقلال برد.
مینوش جان من که سرم درد نمیکنه کار انجام بدم وقتی در موقعیتش میمونم مجبورم.
مثلا همین عید که گذشت همه خواهربرادرهام سفر رفتن و من مجبور بودم همه کارها رو مدیریت و اجرا کنم.
من وقتی بدونم یکی هست که اون کار رو انجام میده عمرا انجام بدم.
مثلا چند روزه مادرم یه کار کوچیک بانکی داره روزی چند بار هم تذکر میده منم هر بار خواستم یکی رو پیدا کنم انجام بده ولی نشده آخرش باید خودم برم.پس هموم اولش انجام بدم بهتره تا بمونم.یکی پیدا بشه.
همه خواهر و برادرهام ازدواج کردن و خیالشون راحته من هستم.حتی از خودشون شنیدم بچه آخر شدن سخته.
-
البته کاملا نظرت رو درباره خاستگاری سنتی درک میکنم میدونی که خودم با این قضیه مشکل دارم فراوااااااان
ولی خودم رو ملزم میکنم .
یعنی درسته اگه خودت باکسی اشنا بشی و ازدواج کنی کلی راحتتره و دردسر نداره ولی کی میتونه تضمین کنه این اشنایی ها ختم به ازدواج میشن؟
یعنی یجور ریسکه ریسک روی روح و روان و طراوت جوونی چون دلبستگی به کسی و بعد مجبور به دل کندن ادمو پیر میکنه خسته میکنه انرژی هاش رو برا موقعیت های بعدی و بهتر ازش میگیره
و حالا بهترین حالت بین سنتی و امروزی اینه که کسی رو بخایی و اونم بخاد اما برا شناخت سنتی و خانوادگی عمل کنه
در کنار این تو جامعه ما خاستگاری سنتی بسیار ضعف داره که اگه کسی بخاد به شناخت برسه و چند جلسه حرف بزنه تهش باید مثبت بده وگرنه همه شاکی میشن
خودم معمولا تو همون جلسه دوم که شک میکنم طرف مناسبم نیست ادامه نمیدم چون رهات نمیکنن در صورتی که اگه ادامه بدم امکانش هست که ازش خوشم بیاد و بشناسمش.
همه ازدواج های سنتی دورو برم رو که جویا شدم همشون تو سه یا 4 جلسه تصمیم به ازدواج گرفته بودن کاری که من صد سال نمیتونم انجام بدم و مشکل تو هم همینه.
یعنی حتی احساسشون به طرف مقابل رو هم نشناخته بودن و ازدواج کردن اونم چی 3 جلشون هم توی اتاق خونشون بوده .
متاسفانه موندیم بین این دو راه و با این همه نقص!!! به قول یکی از دوستان نه مدرنیم مثل اروپا که راحت بری با دوستت زندگی کنی و عادی باشه برا همه و هر وقت خاستی ازدواج کنی
و نه عقب افتاده ایم مثل سودان و سومالی و افغانستان که از 14 سالگی مزدوجت کنن با کسی که خودشون انتخاب میکنن و راحت بری سراغ زندگیت.
اوه داره بحث ازاد میشه پس باید نتیجه بگیریم
نتیجه؟ error404