دارم درس میخونم ولی هی رفتارا و کردارای مادر شوهرم که میخواست خودشو عزیز کنه ولی منو متنفر کرد میاد جلو چشمام
هی میگم کاش از اول بهش رو نمیدادم تا انقدر ادعاش نشه کاش اون موقعی که شوهرم با مامانش قهر بود آشتیشون نمیدادم کاش اینجوری کاش اونجوری:54:
نمایش نسخه قابل چاپ
دارم درس میخونم ولی هی رفتارا و کردارای مادر شوهرم که میخواست خودشو عزیز کنه ولی منو متنفر کرد میاد جلو چشمام
هی میگم کاش از اول بهش رو نمیدادم تا انقدر ادعاش نشه کاش اون موقعی که شوهرم با مامانش قهر بود آشتیشون نمیدادم کاش اینجوری کاش اونجوری:54:
نتیجه دادگاه
دادخواست شو پس گرفته و 50تومن نفقه به حسابم واریز کرده
برداشت من از این کارش
میخواهد منو اذیت کنه چون فهمیده به زودی میرم سرکار میخواهد عدم اشتغال بگیره تا منو از کارم بندازه و بعد دوبباره بره دادخواست طلاق بده
بهار جان شما الان مجبور نیستی قصاص قبل ازجنایت کنی
شاید هزار دلیل دیگه داشته باشه به غیراز برداشت شما
بهتره اگه راهی برای بهبودی هست باهم تلاش کنید و این میدون جنگ رو تعطیل کنید
بانو بهار_68
از شما دیگه توقع نداشتم چنین مطلبی بنویسید ماشالله باتجربه و قدیمی این سایت هستید دوستان تازه وارد از نوشته ها و نظرات شما استفاده و الگوبرداری میکنن.خواهشا بیشتر دقت کنید.
لطفا لینک زیر را با دقت مطالعه کنید و در صورت امکان خطایی که مرتکب شدید را بنویسید.
http://www.hamdardi.net/thread-154.html
ذهن خوانی ممنوع
منفی بافی ممنوع
خواهشا بیشتر دقت کنید بانو بهار :72:
ذهن خوانی و منفی بافی نکردم
شوهرمو میشناسم
1-من وقتی تو خونش بودم بهم میگفت داری مفت میخوری و میگردی هیچکاری نمیکنی درصورتی که تمام کارهای خونه با من بود حتی خرید
2-تو اس ام اسی که از طرف بانک اومده نوشته واریز 50تومان بابت نفقه فروردین ماه توسط آقای ایکس درصورتی که اگه میخواست پول بده کارت به کارت میکرد
حاضرم با تک تک تون شرط ببندم که این یه فکری برای ضربه زدن به من داره
- - - Updated - - -
وقتی اس ام اس بانک اومد دنبال کارای اداریم بودم کلا ریختم به هم دستام شروع کرد به لرزیدن یخ کردم نزدیک بود از حال برم خیلی بهم ضربه زدم خیلییییییییییییی
- - - Updated - - -
مثلا؟؟؟
بهار جان، حالا شما مثبت فکر کن که انشالله اینطور نیست
من خواهرم همیشه میگه به اون چیزی که اعتقاد داشته باشی همیشه اتفاق میوفته.
اگه من کلی خیال بافی کنم و ذهن خوانی کنم میگه اگه وجود نداره اینجوری نگو، محکم میگه نه اصن نمیشه اون اگه تو اتفاق بیوفته.من مطمعنم و به این اعتقاد دارم که اتفاق میوفته.
حالا منم بتو میگم براساس حقایق موجود و دانسته های الانت زندگی کن نه منفی بافی و خیال.
خوبه آدم احتیاط کنه، اما اگه زمانی اگه راه حلی بذهنت نمیرسه یا بنظرت کاری نمیتونی بکنی حداقل در لحظه خوب زندگی کن.
از الان زندگی و بکام خودت تلخ نکن بخاطر آینده نا معلوم.
شاید فکرت اشتباه بود.
اگه خواهرم بود میگفت شاید نه حتما اشتباهه.:))
توهم بیا خوب فکر کن، توکل و امیدت بخدا باشه.
انشالله که اونی که شما فکر میکنی درست نیست
دعا میکنم هرچه خدا میخواد و بخیر صلاحته پیش بیاد.
الهی آمین.
2روز دیگه تولد دخترمه و ما کیلومترها با هم فاصله داریم:47:
به دخترت زنگ بزن برای تولدش :72:
اگه بلد بود با تلفن حرف بزنه حتما این کارو میکردم
درود بانو بهار
خوب صدای شما را که میشنوه.
وقتی پسر آبجیم تقریبا دوسالش بود شایدم کمتر آبجیم اومد شهر ما برای یه مدت کوتاه میخواست تصدیقشو بگیره و برگرده این پسرش بدجور بابایه یعنی داماد بیچارمون مجبور بود از پنجره خونشون فرار کنه بره اداره :311:
یادم نمیره باباش زنگ زد تلفنی باهاش حرف میزد تا صداشو میشنید یکم بعدش گوشی رو میبردش یکم کنارتر خودشو بالا پایین مینداخت داد میزد با گریه بابایی بابایی :311::58: آی مرده بودیم از خنده اون طفلی ناراحت بود و داشت بغض میکرد.چندین بار این حرکتشو تکرار کرد :72::302:
حتی شنیدن صدای شما برای دخترتون لذتبخشه بانو ازش دریغ نکنید.مهم نیتس چی میگن یا چی میشه مهم اینه دخترت به شنیدن صدای مادرش نیاز داره نمیتونی حضور داتشه باشی حداقل صداتو بزار بشنوه :104: