-
ببخشید اینو میگم ولی تاثیر زیادی نداره صحبت کردن پدرتون با ایشون شایدم داشته باشه
ولی اینو خوب میدونم یا از خانواده تون یکم فاصله بگیرین چون هم شما اذیت میشین هم اونا یا اگه میشه مثلا طرف داداشت اینا خواستی سر بزنی خودت تنهایی برو اینجوری نه استرسی بهت وارد میشه نه اون بنده های خدا همش نگران نیستن که چی بگن تا شدامادشون ناراحت نشه به آبجیشون سرکوفت بزنه.ولی بهشون این موضوع رو کامل نوشن بده که متوجه هستی نگرانت هستن و اینکه اذیت میشن تحمل میکنن قدردانیتون رو نشونش بدین داداشات میخوان بهت نشون بدن همه تلاششون رو میکنن شما خوشبخت باشین و بهتون نشون بدن تحت حمایتشون هستین و براتون ارزش قائل هستن.واقعا ایول بهشون :72:
اصطحکاک کمتر و نشون دادن قدردانی و اینکه وسط روز اقات نیست تنها بری دلت تنگ میشه براشون
بازم میگم کاری نمیشه کرد مگه اینکه شوهرت بخواد تغییر کنه.شاید من بدبینم ولی چشمم آب نمیخوره
-
سلام شمیم الزهرا جان،
من از ظهر دارم تاپیکت رو میخونم، الان تموم شد... از بسکه بینش کارای دیگه پیش اومد...
یه چند تا تاپیک دیگه هم خوندم، کلا مغزم تعطیل شده الان! نمیدونم چی شده یهو این همه تاپیک روابط دختر و پسر تو این چند روزه ایجاد شده! منم چندتاشو با هم خوندم، الان به قول خاله قزی مغزم پنچر شده...
خلاصه بخاطر تاخیرم عذر میخوام...
ای کاش آقای اس سی آی بود... ولی حالا که نیستن، خودمون شده چند بار تاپیک های جرأتمندی رو میخونیم، تا بتونیم این اتفاقاتی که تعریف کردی رو رمزگشایی کنیم.
براساس تاپیک هایی که برات گذاشته بودم، الان باید دوتا دفترچه داشته باشی. یکی برای خطاهای شناختی و یکی هم برای تمرینات جراتمندی. داریشون؟
شمیم الزهرا جان نباید عجله کنی. خیلی از ما مهارت های جراتمندی رو نداریم و خطاهای شناختیمون هم زیاده، اما بعضیامون شانس میاریم و در شرایطی قرار می گیریم که مجبور میشیم با جدیت بشینیم و خودمون رو اصلاح کنیم. مثل شما.
به شرایطی که با همسرت داری بعنوان یه شانس برای ارتقاء شخصیتت نگاه کن.
اتفاقا من هم امروز داشتم فکر می کردم که باید تمرین های جراتمندی رو منظم و جدی شروع کنم. با هم شروع میکنیم و به قول آقای اس سی آی، حرفه ای زندگی می کنیم...
مراقب خودت باش عزیزم.:72:
-
سلام شمیم عزیز
میدونی چیه؟ واقعیت اینه که گاهی وقتا نباید همه چیز رو به همسرت بگی
اگه مثلا مامانت کادو خریده 100 تومن شما لازم نیست همینو بذاری کف دست شوهرت . وقتی میدونی حساسه به مامانت بگو 30 تومن بقیه اش رو بعدا باهاش حساب میکنی
یا مثلا وقتی گلهارو بردین خب شما دست پیش رو بگیر و بگو شوهرم گل خریده یه گلدون بدین بذارم داخلش پژمرده نشن
یه سری مسائل مدیریتشون با یکم پیچوندن حرف خیلی راحت میشن
حست رو به بچه برادرت درک میکنم اما اگه مثلا به اون یه بار میگی عزیزعمه شوهرت رو ده برابر بیشتر سیرابش کن و بهش محبت کن
مردا ذاتشون حسوده و حسادتشون رو نباید تحریک کرد . بهش بگو طفلی بچه برادرم یه عمه داره انتظار دارن ازمون . بهش بها بده توی جمع هاتون . اگه یه کاری هرچند کوچیک انجام داد جلوی خونوادت بگو و بهش افتخار کن . به نظر من همسرت به شما بی اعتماده و فکر میکنه شما تمام فکر و ذکرت خونوادتن . اینجوری نیست اما اون این فکرو داره و شما با یکم ملاطفت و مدیریت و آسون گرفتن مسائل میتونی همه چیزو حل کنی
اینارو میگم چون دقیقا من همین مشکل رو باهمسرم دارم . همیشه درمورد خونوادم باهم بحث داریم اما من دارم یاد میگیرم مدیریتش کنم. با مردت صادق باش دروغ نگو اما اگه چیزی عصبیش میکنه و موضوع پراهمیتی نیست نگو یا یجور دیگه بگو
مثلا شوهر من با اینکه مادرم برامون کادو بیاره به شدت مشکل داره . بجای اینکه من باهاش دعوا کنم اینجوری باهاش صحبت کردم: پدر و مادرم پول دارن وضعشون خوبه وظیفشونه برای من که دخترشونم چیزایی که برای جهیزیه ام نخریدن بخرن . منم دخترشونم و در مقابل من مسئولن
شاید این حرف واقعیت نباشه اما باعث میشه دیگه جبهه نگیره و فکرش عوض بشه ...
و یه نکته مهم که من بهش رسیدم اینه که باهاش موقع صحبت کردن با لحن آروم و مهربون اما قاطعانه بدون ترس بدون شک و دلهره صحبت کن . مثلا بگو گفتم مامانم بخره و اونم خرید چون من حوصله نداشتم برم وقتمو تو بازار بگذرونم . ازش نترس . با ارامش و قاطعیت صحبت کن . درعین حال که نظرش رو میگیری ثبات خودت رو هم نشون بده