نوشته اصلی توسط tanhai;3207
- Updated - - -[/COLOR]
خلاصه من که نه پولی نه موبایلی داشتم همونجا نشستم گریه کردم .... تا نیم ساعتی شد ....شدن کلی دویدم تا ببینمش بازم ندیدم برگشتم سر جام همنوجا توی سرمانشستم و گریه کردم تا ساعت 2 برگشت شروع کردی به بدیراه گفتن کدوم قبرستونی .. چرا نیامدی سمت صحن از این جور حرفها منم سوار شدم گفتم خیلی بی غیرتی که اینطور گذاشتی رفتی نمیگی بی غیرت کسی مزاحمم بشه همنطور که شده بود گفت چی شده گفتم اومدم دنبالت دو پرایدی عوضی دنبالم کردن .... مامور اومده بود بهم گیر داده بود چرا اینجام .. تو اصلا غیرت داری آدم اینقدر پست میشه میدونی چی گفت مورده شور ترکیبتو ببرن بد قیافه .... اره دیگه تو لاشی دنبالت میافتن .... قیافه اش مثل آدمای لاشیه .... مثا آدمای مریض .... معلومه دنبالش میفاتن.... یعنی دارم الان این حرفهارو میزنم مغزم هنگ کرده ... اصلا باورتون میشه .... خلاصه تا صبح توی ماشین خوابدیم و صبح امدیم شهرمون.... تا الان هی چندین بار پرسیده اونشب چی شده بود من هی می گم تو گفتی دیگه علتش لاشی بودن من بوده و بهش گفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم فردا چه تضمینی هست عصبی نشی منجز به مرگ من بشی .والانم یکم طلا دارم میخوام بفروشم از سال جدید وکیل بگیرم و شروع کنم به طلاق چون واقعا نمیتونم حرفها و کاراشو تحمل کنم خسته شدم .... من واقعا توان ندارم چون به اندازه کافی در زندگی مجردیمو توان گذاشتم برای دیگه نمیتونم .....