بخاطر اینکه ممکنه تصمیمت در لحظه باشه تو اوج احساسات .بعدا پشیمون شی.
ورگرنه همه میدونن سختی کشیدی عزیزم.ولی بهت میخواین روحیه بدن ک بتونی بیشتر تلاش کنی و بسازیش.
خراب کردن ک کاری نداره ساختن ک سختی داره
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا باید درستش کنم؟
این زندگی هیچی نداره
میخام برم . بزارمش
میخام واسه خودم زندگی کنم
میخام بهش خیانت کنم
خیانت
میدونین یعنی چی؟
یعنی دیگه واسم ارزشی نداره
می خوای بری برو
می خوای طلاق بگیری بگیر
اما خیانت نکن.
خیانت بیشتر از اون که به همسرت ضرر بزنه، به خودت می زنه.
مث این که شما از دست من ناراحت باشی، خودت را تنبیه کنی !!
میدونم خیلی خیلی حرف اشتباهیه اما احساس میکنم آروم میشم اونطوری
نه بابا فک میکنی اصنم اروم نمیشی.
درنهایت ادم بده میشی.
من خودم خیانت که نه اما مثلا گاهی از چیزی که ناراحت میشدم یا از رفتاری میرفتم مثلا میگم با اقایی حرف میزدم حرف رسمی و محترمانه مثلا الکی سوال درسی از فلانی میپرسیدم که میدونم اگه بهمکلاسیم که دوسم دارن بببینن دلخور میشن یا مثلا میخوام از جمع برم اقای فلانی و صدا میزدم میگفتم خدانگهدار میدونستم طرفم بفهمه دلخور میشه ها لجبازی میکردم اینا ارومم نکرد ک هیچ بدتر آدم بده منو کرد تازه کاریم نبود خیانتم نبود واسه لجبازی بود چون میدونستم همکلاسبم که دوسم داره از همین مسایل کوچیک و پیش پا افتاده هم دلخور میشن مثلا بخیال خودم داشتم لجبازی میکردم . اما نتایج بدتری داشت.فکر نمیکردن از رو لجبازی هستش بخودم ضرر زدم بدتر محدود تر شدم:(
اما زود فهمیدم اینجور کارا اشتباهه و مشکل و حل ک نمیکنه هیچ بدتر خودش یه مشکل دیگه ای میشه.
پس هرکار میکنی فک تلافی و انتقام و خیانت و .... بنداز دور
تو خودت باش. تو خوب باش بقیه میخواین بد باشن باشن.
اما تو بد نباش.
چون اینجوری پیش خودت و اون بالایی سرافکنده نمیشی . خجالت زده نمیشی. پیش وجدان خودت حرفی داری واسه گفتن . هرکسی مسول اعمال خودشه. حتی نزدیک ترین افراد بما.
خیلی سخته که همیشه نقش یک ادم خوب و صبور رو بازی کنی و طرفت اینقدر سنگدل و بی رحم باشه
همیشه از هرجاخسته میشه و کم میاره من میشم کیسه بوکس واسش تا سر من خالی کنه
همیشه گریه میکردم اما جدیدا نمیخام گریه کنم امااینقدر گیر میده تا اشکمو در بیاره
انگاربادیدن ضعفو گریه من اروم میشه
خیلی خستم از این زندگیه کوفتی
سلام شارلوت عزیز من پست های قبلی شمارو خوندم
براتون خیلی ناراحتم که تو همچین وضعیتی هستید .
دوست عزیز ، خیانت کاری رو از پیش نمیبره مخصوصا اینکه تو این وضعیت روحی شمارو بیشتر عذاب خواهد داد ( چون گفته بودید که همسرتون رو دوس دارید و این کار حتما باعث عذاب وجدانتون خواهد شد )
اینجا کسی نمیگه که شما سختی نکشیدید و همه میخان مشکل شما به هر نحوی حل شه و کمکی بهتون کنن . اگه شما تصمیمتون رو برا طلاق گرفتید پس انتظار نداشته باشید که اینجا کسی راه حلی برا شما بازگو کنه که مورد تایید و خاسته شما باشه ، چون از گفته هاتون پیداست که تصمیمتون قطعی شده و از اینکه کسی تایید نمیکنه ناراحت میشید .:72:( ببخشید انقد رک حرف زدم )
دوست عزیز شما در مورد خیانت همسرتون کاملا مطمئن شدید اما آیا باهاش صحبت کردید ؟ آیا خاستید بپرسید که چرا این کارو کرده ؟ چرا باهاش صحبت نمیکنید و ازش دوری میکنید ؟؟چرا فکر میکنید به خاطر گذشتتونه که خاسته همچین کاری کنه ؟ برا خودتون دلیل تراشی نکنید به نظر من اینا افکار ذهن خود شماست از کجا مطمئنید که همسرتون هم همچین فکری راجع به شما داره ؟!! من نمیخام بگم شما مقصرید اما به نظرم برا جدایی و برا ازهم پاشیدن زندگی نباید تلاش کرد ، اگه حتا یه ذره هم تو وجودتون بهش احساس دارید و به نظر خودتون و با رفتارایی که ازش میبینید فکرمیکنید دوستون داره کمی هم صبر کنید و بیشتر فکرکنید میدونیم خسته اید میدونیم دلخورید و سردرگم. اما نذارید تو دلتون چیزی بمونه حتا اگه نتیجش جدایی باشه باهاش حرف بزنید نذارید چیزی تو ابهام بمونه .لاقل فقط برا اینکه افکارتون آروم بشه و انقد درگیر مسایل نباشید .
تصمیم گیرنده نهایی خود شما هستید
سعی کنید تو حرفاتون خوش بین باشید
طلاق و جدایی آخرین گزینه است .
اگه دعای من مورد قبول خدا باشه براتون دعا میکنم .
ممنون دوست عزیز
باخاش حرف زدم و اون گفت خیانت نکرده حتی هنوزم که هنوزه گاهی خیلی تاکید میکنه که من هر کاری بکنم خیانت نمیکنم
اما منکه میدونم کرده
خیلی عذاب میکشم از طرفی هم میخام به روم نیارم تا رفتار خوبی بتونم نشون بدم که یکوقت دوباره نره به سمتش
هیچ حرفی رو نمیتونم ازش قبول کنم.برام شده نماد دروغگویی
خودش اینطور خاست.چون هر دفعه که خطا کرد و دروغ گفت دید زیاد طولی نکشید که خدا دروغش رو آشکار کرد
زندگی بدون اعتماد خیلی سخته
وقتی فکرشو میکنم با یکی دیگه حتی حرف زده حالم ازش بهم میخوره
یک موضوع دیگه هم اینکه اینقدر مشکلات اقتصادب بهمون فشار آورده که من دیگه تحملم داره تموم میشه.اونم شدیدا بداخلاق شده و مدام نق میزنه
همش میگم چرا من همچین انتخابی کردم با وجود مواردی که از همه نظر بهتر بودن
اما خب خودم خاستم چون اون زمان خیلی دوسش داشتم و اونم انصافا خیلی خوب بود