-
[QUOTE=faghat-KHODA;309692]سلام.:72:
سلام
خواستم بابت شوخیم عذرخواهی کنم.حق با شماست ، اصلا با مزه نبود.اگه دوست دارید گزارش بدید حذفش کنن.چون تاپیک شماست من اجازه دخالت به خودم نمیدم.:72:
من که جدی نگفتم.اتفاقا وقتی که مینوشتم با خودم گفتم شما حتما اینو میگید "فقط خدا "منظورم شما بود.
اسم شما هم آدموبی مقدمه یاد خدا وتنها بودنش میندازه.
خیلی قشنگ گفتید.
لطف دارید.
منظورم از ما ، همه ما بچه های همدردی بود.من جمله شما.
من فکر کردم کوچه خودتونو میگید.
اگه ده سال بزرگتر هم بودم همون اصطلاح رو استفاده می کردم.
اصطلاح خواهر وبرادر؟یا کوچکتر؟
این هم خیلی قشنگ بود.واسه همیشه حک میشه تو ذهنم.
خوشحالم یک جمله خوب از من یاد گرفتید.البته این جمله توقرآن بارها تکرار شده.
شاید بی ربط باشه.یادمه تو یه تاپیکی ازتون خوندم که گفتید به این نتیجه رسیدید که نباید از هیچ کسی توقع داشته باشید.اگر واقعا این چیزی رو که بهش رسیدید ، باور کنید خیلی ارامش پیدا می کنید.
امیدوارم همیشه بتونم همینطور باشم که ادعا کردم.اما گاهی فراموش میکنم.واونجاست که به کفر وشرک نزدیک میشم.(خدا نجاتم بده)
یه داستان کوتاه که خوندنش خالی از لطف نیست میذارم.حداقل پستم یه ذره بار معنایی بگیره.
برادران يوسـف وقتـي ميخواسـتند يوسف را به چـاه بيفکنند، يوسف لبـخندي زد.
يهودا (يکي از برادران) پرسيد: چـرا خنديدي؟ اينجا که جاي خـنده نيـست!
يوسـف گفت: روزي در فکر بودم چگونه کسـي ميتواند به من اظهار دشـمني کند با اينکه برادران نيرومندي دارم! اينک خداوند همين برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم که نبايد به هيچ بنده اي تکيه کرد...
من از شما خیلی چیزا یاد گزفتم.این مطلب هم یکی از بهترینهاست.
صد البته.بازم شرمنده یوسف گمگشته گرامی.:72::72:
من اسم یوسف گمگشته رو خیلی خیلی دوست دارم.
یه جورایی خیلی از یوسف درس میگیرم.
فقط خدا :72::72::72:
-
سلام:72:
برادرم میخواد خونه مجردی بگیره واز ما جدا بشه.من دوست ندارم.چون میدونم هرکار بخواد میکنه(پارتی و...).بعد دیگه اگر بخواد برگرده هم نمیتونه قوانین خونه رو رعایت کنه.اونوقته که بیشتر اذیت میکنه.....
ارتباطم با استادم خیلی عادی ومعمولیه.من قبلا فکر میکردم اطلا نمیتونم باپسرا ارتباط خوب ومناسبی داشته باشم.
اول وآخرش خداست اما شماها واسطه هستین تابهم یاد بدید بهتر رفتار کنم.
در ارتباط با برادرم خیلی احساس حقارت میکنم.اون خیلی پولداره وواسش فرقی نداره خرج منو بده.امامن وقتی میخوام ازش پول بگیرم حس میکنم چقدر سخته خودم درآمدی ندارم خرج تحصیلمو بدم.
مثلا یه جوری حس میکنم فکر میکنه دارم سوء استفاده میکنم.
آخه من برادرمو میشناسم گاهی یه طوری نگاه میکنه انگار فشار زیادی رو تحمل میکنه اما حرفی نمیزنه.
بهم میگه درست کی تموم میشه؟من نمیتونم بگم ترم چهاره اما واحد کمی پاس کردم.درسا خیلی سخته اما این ترم دارم بیشتر تلاشمو میکنم که معدلم خوب بشه وترم بعد واحد بیشتری بردارم.
هر کاری پیدا میشه مناسب نیست.چون هنوز مدرک ندارم.
فقط خواستم سبک بشم وکمی آروم.
خدا این روزا خیلی بهم لطف میکنه.بیشتر از همیشه کمکم میکنه.من تونستم...مدتیه....فکرشم نمیکردم یه روز راحت بشم...
خدایا شکرت:72::72::72::72::72::72::72::72::72:
- - - Updated - - -
سلام:72:
برادرم میخواد خونه مجردی بگیره واز ما جدا بشه.من دوست ندارم.چون میدونم هرکار بخواد میکنه(پارتی و...).بعد دیگه اگر بخواد برگرده هم نمیتونه قوانین خونه رو رعایت کنه.اونوقته که بیشتر اذیت میکنه.....
ارتباطم با استادم خیلی عادی ومعمولیه.من قبلا فکر میکردم اطلا نمیتونم باپسرا ارتباط خوب ومناسبی داشته باشم.
اول وآخرش خداست اما شماها واسطه هستین تابهم یاد بدید بهتر رفتار کنم.
در ارتباط با برادرم خیلی احساس حقارت میکنم.اون خیلی پولداره وواسش فرقی نداره خرج منو بده.امامن وقتی میخوام ازش پول بگیرم حس میکنم چقدر سخته خودم درآمدی ندارم خرج تحصیلمو بدم.
مثلا یه جوری حس میکنم فکر میکنه دارم سوء استفاده میکنم.
آخه من برادرمو میشناسم گاهی یه طوری نگاه میکنه انگار فشار زیادی رو تحمل میکنه اما حرفی نمیزنه.
بهم میگه درست کی تموم میشه؟من نمیتونم بگم ترم چهاره اما واحد کمی پاس کردم.درسا خیلی سخته اما این ترم دارم بیشتر تلاشمو میکنم که معدلم خوب بشه وترم بعد واحد بیشتری بردارم.
هر کاری پیدا میشه مناسب نیست.چون هنوز مدرک ندارم.
فقط خواستم سبک بشم وکمی آروم.
خدا این روزا خیلی بهم لطف میکنه.بیشتر از همیشه کمکم میکنه.من تونستم...مدتیه....فکرشم نمیکردم یه روز راحت بشم...
خدایا شکرت:72::72::72::72::72::72::72::72::72: