-
با تشکر از alireza35 بله من یه دختر 4 ساله دارم
خب عواقب طلاق :
1- شکست تو زندگی مشترک به هر دلیلی که باشه اسمش شکسته دوست ندارم ناموفق باشم دوست دارم تلاش کنم تا درست کنم همه چی رو
2- دخترم بچه طلاق میشه و هم تو بزرگ شدنش یه سری مشکلات رو مجبور میشه تحمل کنه و هم در آینده موقع ازدواج یا کارهای مهمه دیگه این که بچه طلاق هست اذیتش می کنه و مطمئنم خوشحال نیست از چنین وضعیتی . اون همیشه دوست داره ما با هم باشیم
3- خانواده هامون خیلی ناراحت میشن و واقعا توقع چنین چیزی رو ندارند . اونا همه تلاششونو کردند که یه زندگی خوب برای ما فراهم کنند و خوب بزرگمون کنند و هیچ چی برا ما کم نذارن . اما چنین نتیجه ای براشون راضی کننده نیست .
اما عواقب زندگی کردن :
1- ما زندگی خوبی داشتیم وقتی یک بار تونستیم طعم خوشبختی رو بچشیم حتما باز هم می تونیم .
به طبع من هم یه سری رفتارهای نادرست داشتم که متوجه نبودم اما سعی می کنم درستش کنم . الان خیلی سختمه اما امید دارم که همه چی درست شه .
2- - دخترمون تو یک خانواده بزرگ میشه که هم لذت داشتن پدر و هم مادر رو کنار هم می چشه .
3- خانواده هامون خوشحالترن
-
سلام زندگی موفق عزیزم،
شما می دونی از زندگی چی می خوای، پس اگه اجازه ندی خستگی از پا درت بیاره ( و هربار خسته می شی و می بری، راهی برای بازگشت به همین مسیری که درش هستی، پیدا کنی)، هیچ دلیلی نداره که موفق نشی. من هم موافقم که اگه یه روزی شما دونفر با هم خوشبخت بودید، پس باز هم می تونه رخ بده...
بعلاوه حالا که تا اینجاش رو تونستی بیای، هیچ دلیلی نداره که از اینجا به بعدش رو نتونی بری. دردی که تو رو نکشته، پس قوی ترت کرده. همه توانت رو منسجم کن و در مسیری که بهش ایمان داری سرمایه گذاریش کن.
راستش عقل من قد نمی ده که بهت راهکار بدم، اما صمیمانه برات آرزوی موفقیت می کنم. و همراهت هستم.:72:
-
خدا براتون همیشه سالم نگهش داره
خاسته های خودتون ( شخص خودتون) در زنگیتون چقدر تاثیر داره ؟ چقدر مسیر رو تغییر میده؟
اما ازطرفی هم فدارکاری هم خیلی خوبه لذت بخش هم هست ، فداکاری برای خانواده برای پدر و مادر برای دختر کوچولوتون . من هم خیلی دوست داشتم الان یک دختر 7 ، 8 ساله داشتم.
-
خیلی وقته به سمت من نمی یاد دو شب قبل از یدا رفتن بغلش کنم گفت اصلا حوصله ندارم . صبر کردم اس بازیهاش تموم شد بعد دوباره رفتم سمتش که یهو عصبانی شد گفت دست از سرم بردار . منم رفتم سر جای خودم خوابیدم . گریم گرفته بود بعد تز 5 دقیقه با عصبانیت لباساشو پوشید گفت حالا هر چقدر می خوای گریه کن . از خونه رفت بیرون . بعد اس دادم هوا سرده بیا خونه . گفت از دست خودم ناراحتم که عرضه چرخوندن یه خانواده رو ندارم . من گفتم نه اینطر نیست و دلداریش دادم چون از لحاظ مالی خیلی کم آورده . بعد حالش بهتر شد گفت یه کم حالم بهتر شه میام .
شب یلدا گفتم بریم خونه مامانم اینا ؟ گفت ان شا الله
بعد همون شب زنگ زدم میگه حال ندارم
شما برین من فقط می خوام بیام خونه بخوابم . من و دخترم رفتیم بیرون شیرینی و همه چی گرفتیم . اومد خونه گفت نرفتید ؟ گفتیم بیای ببینیم برنامه چیه گفت من حال ندارم . منم شیرینی و میوه و همه چی جلوش گذاشتم . رفتم . برگشتم میگه خوش گذشت می گم جات خالی آره . جات خیلی خالی بود
بعد امروز به من میگه من اومدم خونه اما تو منو تنها گذاشتی
جالب اینجاست که یه بار هم به من نگفت بمون دوره هم باشیم . اصلا براش شب یلدا مفهومی نداشته حتی یه هندونه نگرفته بود . الان این حرفو می زنه
منم دیروز سر یه چیز که قرار بود به من بده اما به یکی دیگه خیلی ارزون فروخت باهاش دعوام شد و بد حرف زدم و ناخواسته صدام بالا رفت و ... قهر کرد الان قهره آقا
باید عادت کنم به زندگی با مردی که تو زندگی باهاش حتی یک بار هم نباید صدام بالا بره یا عصبانی شم
-
سلام زندگی موفق عزیز.من مطمئنم که توواقعا یه زن موفقی.نمیدونم چرا؟اما وقتی بستت روخوندم حس کردم شوهرت خیلی دوستت داره ودیگه خودش هم ازاین آزارواذیتهاش خسته شده. من مطمئنم روزهای خوبتون برمیگرده.همین که بهت گفت تومنوتنهاگذاشتی علاقه ومحبتش رونشون داده ودوستت داره میخوادکه کنارش باشی من مطمئنم اونم بدون تونمیتونه زندگی کنه.به امید روزهای خوبتون.
-
سر یه موضوع کوچیک (از مسافرت اومده بود یه کم ماهی اورده بود گفتم بذارم فریزر ؟گفت آره جداشون کن . منم شستم جدا کردم . برای برادرش هم آورده بود گفتم اینا رو هم بذارم ؟ گفت آره منم اونا رو شستم گذاشتم. حالا صبح عصبانی شده که ماهی های داداشمو رو چرا شستی همون طوری می ذاشتی )حرفمون شد . زنگ زده به گوشیم من نزدیک مشتریها بودم داشت داد می زد تو تلفن من اول آروم جوابشو دادمکه خودت گفتی بذار . اما دیدم باز فحش می ده و داد میزنه من تلفنو قطع کردم . بعد کلی تو اس ام اس فحش داد . من گفتم جلوی مشتریام داشتی داد میزدی صدات تو تلفن می پیچید همه اطرافیانم می شنیدن . کلی تهدید کرد که فلان می کنم بیچارت میکنم گوشی رو قطع کردی . میگه هر اشتباهی کردی پوشوندم دیگه خسته شدم دوقورت و نیمت هم باقیه ؟ زندگیمو داغون کردی
میگه گمشو بابا من دهنتو .....
گفتم مگه الان نمی کنی ؟ هر طوری دوست داری با من رفتار می کنی داد میزنی قهر میکنی خونه نمی یای فحش می دی پیشم نمی خوابی . ایراد می گیری
میگه همش اشتباه می کنی . منظورش از اشتباه می دونید چیه یکبار گوشیش از دستم افتاد میگه از قصد زمین زدی هزار بار گوشیشو دو دستی بهش دادم یه بار از دستم افتاد اینطوری می گه
من گفتم تو این 6 سال هیچ وقت پا رو خط قرمزهات نذاشتم و با سربلندی زندگی کردم بدون خیانت با صداقت با اشتباهات روزمره ای که هر دختری مثل من شاید داشته باشه
بهم میگه خسته شدم از بس بخشیدمت گفتم فحش نده . منم خسته شدم گفت مگه من چی کار کردم که تو خسته شدی برو خونه بابات بیام تکلیفتو مشخص کنم گفتم باشه
خیلی خسته شده بودم با کمال احترام بهش گفتم هر تصمیمی بگیری احترام می ذارم
بعد با عصبانیت اس داد اصلا هر ... می خوای بخورمن جواب ندادم دوباره اس داد منم هرکاری بخوام می کنم هر وقت بخوام میرم هر وقت بخوام میام باز جواب ندادم
الان نمی دونم برم خونه بابام یا برم خونه خودمون
-
خواهش می کنم یکی راهنمایی ام کنه
امشب برم منزل پدرم ؟
-
نه عزیزم به هیچ وجه نرو
می تونی یکم بهش بی محلی کنی. ولی مطمئن باش رفتنت فقط مشکلاتت رو بیشتر می کنه.
خوب فکر کن ببین هدفت از رفتن خونه ی پدرت چیه و چه حالت هایی ممکنه پیش بیاد. همه ی موارد رو بشنج و بعد برو. من با چیزهایی که از شوهرت گفتی مطمینم که امکان نداره بیاد دنبالت
-
به نظر منم با رفتن به منزله پدرتون فقط پل هایی که تو این مدت ساخته اید رو خراب میکنید و دوباره شوهرتون رو سر لج میندازین:81:
احتمالش هم کم هست که بیاد دنبالت، پس خونتو ترک نکن و وقتی رفتی خونه با آرامش براش توضیح بده که مثلا چون محتویات ماهی اگه داخلش بمونه و یخ بزنه ماهی رو بد طعم میکنه شما این کار رو کردی که به برادر شوهرت لطف هم کردی در واقع...
-
دانلود رایگان سخنرانی های روانشناسی - دانلود رایگان سمینارهای دکتر شاهین فرهنگ
این پیشنهادازهمینجاهمین دوستای خوب بود.فقط بجای چندساعت فکرکردن به رفتن خونه پدربه ایناگوش کن.حداقلش تینه که بهت انرژی میده