شیدا ممنونم ازت نوشته ت پخته بنظر میاد
ببین اینکه من چیزی درونم نهفته شده و حالا یعنی از نوجوانی تا حالا سر چیزای کوچیک عصبانیت شدید نشون میدم، درسته. من از بعضی چیزا تو ناخودآگاهم عقده دارم و این بعضی وقتا که اعضای خانواده، یا در حد پایین تر دیگران، ناراحتم کنند یهو به شکل عصبانیت خودشو نشون میده. البته فقط جلوی خانواده، چون قبح این رفتار واسم ریخته.. جلو دوستام بهیچ وجه اینطور نیستم. و اینکه وقتی نراحت میشم نمیتونم مغزمو کنترل کنم همه بدبختیا و سرخوررگیهای گذشته رو میریزه رو دایره و هی بهم میگه وای چقد رنج کشیدم چقد ظلم دیدم و... یعنی هی اتیشم تندتر میشه... میترسم دست به قتل کسی بزنم :54:البته در حالت عادی اون ناراحتیا رو یادم نمیاد. و اینکه من به اجبار پدرم چادر پوشیدم و هرچند میدونم خدا دوس داره اما حس میکنم بدون چادر شاید کمتر عقده ای باشم . در واقع شدم گاو 9 من شیر ده.. هم چادر میپوشم هم گناه میکنم و رنج چادر هیچ ثوابی واسم نخواهد داشت... من به حجاب مو و بدن واقعا اعتقاد دارم.. البته بگم هم تخیلات ذهنیم هم رابطه با این اقا باعث شد بدن نامحرم و لمس بدن خودم توسط غریبه واسم عادی بشه و این دردناک ترین اتفاق زندگیمه تلخ ترین چیزی که وارد شخصیتم شد و من الان بی حیا شدم و خیلی عذاب روحی میکشم بابتش