از اين بابت خوشحال شدم
كه گفتي دوست نداري تصور اون شخص رو بكني اين يعني شديدا احتياج به يك همدم و مونس داري
ولي چون شرايطت ايجاب ميكنه كه به خودت بگيpooh چرا الكي ميخاي دلتو خوش كني-چرا ميخواي خودتو زجر بدي
چون جديدا نه خواستگاري داري كه بخواي روش فكر كني و اميدوار بشي نه ....
اين يعني احساسات تو توي خونتون كشته شده
يا بهتر بگم سركوب شده واسه روزي كه اون احساسات همگي بخوان بيدار بشن
و اون روز روزي نيست جز بودن با كسي كه بايد باشي
اين احساسات خفته تو به قدري هست كه ميگي وقتي با علي رابطه داشتي بهت گفته
" تو منو برای خودت میخواستی... تو عاشق خودت بودی نه من"
اره چرا كه نه
چرا بايد خودت رو دوست نداشته باشي تو بايد عاشق خودت باشي ارزش خودت رو بايد هميشه حفظ كني مگه كم عذاب كشيدي
متقابلا كه محبت كني محبت خواهي ديد از طرفت
انتظارشو داشتم واكنش نشون بدي نسبت به خانوادت و حرفايي كه زدم چرا؟
چون تو خانواده ات رو دوست داري
مشكل تو اينه كه خانواده ات يا زبون احساسات تو رو متوجه نميشن
يا اونو درست تعبير نميكنن
چرا فكر ميكني دوست داشته شدن يك نياز كاذبه؟
يعني تا اينقدر از فلسفه محبت و دوست داشتن دور و غريبه شدي
تا جايي كه شايد تصور كني عشق دختر با پدر و مادر واسه همون سريالهاي تلويزيونه
اینکه من میخواستم اون جوری باشم که کسانی که دوستشون دارم و بهشون نیاز دارم دوستم داشته باشن اشتباه بوده؟
نه اصلا اشتباه نيست به شرطي كه حق و حرمت نفس خودت رو هم نگه داشته باشي
ايا نگه داشتي؟
براي مثال
من هیچوقت نمیخوام به برادرام چیزی بگم چون نمیخوام خردشون کنم. بارها جلوی دیگران منو مسخره کرده اند اما من برنگشته ام جوابشونو بدم چون نمیخوام جلو بقیه شخصیتشون رو بشکنم. ولی اونها بارها این کارو کرده اند. مثلا یه بار خونه عمه ام اینا بودیم. یه پسر عمه دارم که 4 سال ازم بزرگتره. یه دفعه متوجه شدم که پسر عمه ام و برادرام پیش هم نشستن و دارن منو نگاه میکنن و بدجور میخندن. یهو پسر عمه ام گفت : " پو خانم، مجید (براردم) میگه ببینید پو چقدر قیافه اش مسخره است."
فکر میکنید چه حالی به من دست داد؟ به خدا بغضم گرفت. ولی به زور لبخند زدم. دیدم دختر عمه ام لبشو گاز گرفته و داره با تعجب نگاه میکنه به من و برادرم. اونم از این حرف برادرم تعجب کرده بود و خیلی به نظرش این حرف زشت بود. ولی من ادامه دادم : من و مجید از این شوخی ها با هم زیاد داریم. مجید گفت" خداییش شوخی نمیکنم نگاش کنید؟ خداییش خنده داره . نه؟"
چرا ؟
چرا به خودت ظلم ميكني؟چرا ميزاري بهت ظلم بشه؟
ميدونستي كسي كه -به كسي ظلم ميكنه با كسي كه اجازه ميده بهش ظلم بشه و دفاعي از خودش نميكنه در يك جايگاه باز خواست ميشن(اخرت) ؟!
هر مدلي كه ميخاد باشه -باشه
(مادرت كه نبوده برادرت بوده)
- - - Updated - - -
از اين بابت خوشحال شدم
كه گفتي دوست نداري تصور اون شخص رو بكني اين يعني شديدا احتياج به يك همدم و مونس داري
ولي چون شرايطت ايجاب ميكنه كه به خودت بگيpooh چرا الكي ميخاي دلتو خوش كني-چرا ميخواي خودتو زجر بدي
چون جديدا نه خواستگاري داري كه بخواي روش فكر كني و اميدوار بشي نه ....
اين يعني احساسات تو توي خونتون كشته شده
يا بهتر بگم سركوب شده واسه روزي كه اون احساسات همگي بخوان بيدار بشن
و اون روز روزي نيست جز بودن با كسي كه بايد باشي
اين احساسات خفته تو به قدري هست كه ميگي وقتي با علي رابطه داشتي بهت گفته
" تو منو برای خودت میخواستی... تو عاشق خودت بودی نه من"
اره چرا كه نه
چرا بايد خودت رو دوست نداشته باشي تو بايد عاشق خودت باشي ارزش خودت رو بايد هميشه حفظ كني مگه كم عذاب كشيدي
متقابلا كه محبت كني محبت خواهي ديد از طرفت
انتظارشو داشتم واكنش نشون بدي نسبت به خانوادت و حرفايي كه زدم چرا؟
چون تو خانواده ات رو دوست داري
مشكل تو اينه كه خانواده ات يا زبون احساسات تو رو متوجه نميشن
يا اونو درست تعبير نميكنن
چرا فكر ميكني دوست داشته شدن يك نياز كاذبه؟
يعني تا اينقدر از فلسفه محبت و دوست داشتن دور و غريبه شدي
تا جايي كه شايد تصور كني عشق دختر با پدر و مادر واسه همون سريالهاي تلويزيونه
اینکه من میخواستم اون جوری باشم که کسانی که دوستشون دارم و بهشون نیاز دارم دوستم داشته باشن اشتباه بوده؟
نه اصلا اشتباه نيست به شرطي كه حق و حرمت نفس خودت رو هم نگه داشته باشي
ايا نگه داشتي؟
براي مثال
من هیچوقت نمیخوام به برادرام چیزی بگم چون نمیخوام خردشون کنم. بارها جلوی دیگران منو مسخره کرده اند اما من برنگشته ام جوابشونو بدم چون نمیخوام جلو بقیه شخصیتشون رو بشکنم. ولی اونها بارها این کارو کرده اند. مثلا یه بار خونه عمه ام اینا بودیم. یه پسر عمه دارم که 4 سال ازم بزرگتره. یه دفعه متوجه شدم که پسر عمه ام و برادرام پیش هم نشستن و دارن منو نگاه میکنن و بدجور میخندن. یهو پسر عمه ام گفت : " پو خانم، مجید (براردم) میگه ببینید پو چقدر قیافه اش مسخره است."
فکر میکنید چه حالی به من دست داد؟ به خدا بغضم گرفت. ولی به زور لبخند زدم. دیدم دختر عمه ام لبشو گاز گرفته و داره با تعجب نگاه میکنه به من و برادرم. اونم از این حرف برادرم تعجب کرده بود و خیلی به نظرش این حرف زشت بود. ولی من ادامه دادم : من و مجید از این شوخی ها با هم زیاد داریم. مجید گفت" خداییش شوخی نمیکنم نگاش کنید؟ خداییش خنده داره . نه؟"
چرا ؟
چرا به خودت ظلم ميكني؟چرا ميزاري بهت ظلم بشه؟
ميدونستي كسي كه -به كسي ظلم ميكنه با كسي كه اجازه ميده بهش ظلم بشه و دفاعي از خودش نميكنه در يك جايگاه باز خواست ميشن(اخرت) ؟!
هر مدلي كه ميخاد باشه -باشه
(مادرت كه نبوده برادرت بوده)
- - - Updated - - -
براي مثال
من هیچوقت نمیخوام به برادرام چیزی بگم چون نمیخوام خردشون کنم. بارها جلوی دیگران منو مسخره کرده اند اما من برنگشته ام جوابشونو بدم چون نمیخوام جلو بقیه شخصیتشون رو بشکنم. ولی اونها بارها این کارو کرده اند. مثلا یه بار خونه عمه ام اینا بودیم. یه پسر عمه دارم که 4 سال ازم بزرگتره. یه دفعه متوجه شدم که پسر عمه ام و برادرام پیش هم نشستن و دارن منو نگاه میکنن و بدجور میخندن. یهو پسر عمه ام گفت : " پو خانم، مجید (براردم) میگه ببینید پو چقدر قیافه اش مسخره است."
فکر میکنید چه حالی به من دست داد؟ به خدا بغضم گرفت. ولی به زور لبخند زدم. دیدم دختر عمه ام لبشو گاز گرفته و داره با تعجب نگاه میکنه به من و برادرم. اونم از این حرف برادرم تعجب کرده بود و خیلی به نظرش این حرف زشت بود. ولی من ادامه دادم : من و مجید از این شوخی ها با هم زیاد داریم. مجید گفت" خداییش شوخی نمیکنم نگاش کنید؟ خداییش خنده داره . نه؟"
يادم رفت بنويسم پس شخصيت خودت چي ميشه كجا ميره؟:97: