به نظر من كسي كه هر روز ايده آل ها و نظراتش رو عوض ميكنه، قابل اعتماد نيست. مطيع يعني تمكين كامل يعني آب خواستي بخوري بايد بهش بگي! الان ميگه منطقيه ولي در عمل ديگه خدا ميدونه. كلا موردي عجيبي به تورتون خورده!
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من كسي كه هر روز ايده آل ها و نظراتش رو عوض ميكنه، قابل اعتماد نيست. مطيع يعني تمكين كامل يعني آب خواستي بخوري بايد بهش بگي! الان ميگه منطقيه ولي در عمل ديگه خدا ميدونه. كلا موردي عجيبي به تورتون خورده!
نه واقعا ایشون آدم کار بلدی نیستن
، اون اوایل یه جورایی قصد امتحان کردن داشتن چون بنظرم شاید پیش خودش فکر میکنه که شرایطش خیلی ایده آل هر دختری میتونه باشه!!
بهرحال من با عقل و منطق خودم و خانواده م ازش راضیم الان دیگه تقریبا همه در جریانن و قراره بزودی بیان خواستگاری
منم با این شرط مطیع بودن موافقت کردم ولی باز هم دودل شدم که نکنه واسم غیرقابل تحمل باشه
راستی وقت مشاوره هم گرفتیم ولی 24 آذر وقت دادن..
سلام....مواظب باش زياد مغرور،و متكبر نباشه.....اهل كجا هستن ؟شما كجايي هستيد؟ اطلاعاتتون در مورد خانواده هاتتون ناقصه....سعي نكن بهش القا بشه شما زياد عاشقش هستي
شما که زیر دست ایشون نیستین که بخواید مطیع باشید. شما وقتی با کسی ازدواج می کنید قرار هست که با هم زندگی تون رو بسازید وگرنه زندگی مشترک چه معنی میده؟ مرد و زن باید طوری رفتار بکنن که بینشون منطق حکم بکنه و ملاک جنسیت نباشه. همونقدر که مرد از زندگی حق داره زن هم از زندگی حق داره و درسته که جایگاه مرد باید طوری باشه که زن بتونه بهش تکیه بکنه، ولی باید مرد این جایگاه رو با رفتار و حرکاتش بدست بیاره نه با پیش شرط گذاشتن در ازدواج.
به هر حال دقت لازم رو در مورد این شخص داشته باشید (نه تنها در مورد این شخص بلکه در مورد تمامی خواستگارها)، من اینطور که برداشت کردم ایشون ظاهرا اقتدار لازم رو ندارن و تظاهر به اقتدار می کنن وگرنه همون اول بدون حرف اضافه به جای اینکه به شما بگن که بیاید شهرشون آدرس و شماره تماس مادر یا پدرتون رو می گرفتن و با اونها هماهنگ می کردن.
ایضاً فمنیسم نیستم :81:
با سلام خدمت دوستای همدردی و مخصوصا کسایی که تو این مدت من رو راهنمایی کردن
خیلی وقت هست میخواستم بیام و بنویسم و امشب بلاخره بعد از خوندن کل تاپیکم دوباره تصمیم گرفتم که از راهنمایی های دوستای خوبم استفاده کنم
دوستان حدودا آذر ماه بود که بعد از کمی شناخت رفتاری ایشون فهمیدم که خیلی نمیشه رو حرفشون حساب کرد از این لحاظ که خیلی آدم رک و رو راست و ساده ای هستن خیلی راحت حرفاشون رو میزدن و من فهمیدم که خیلی از لحاظ ظاهری با ایده آل ایشون متفاوتم (با اینکه از ظاهر خودم مطمئنم و کاملا رضایت دارم)، حرفاشون خیلی برام اهمیتی نداشت، اینکه یکی دو باری که همدیگرو دیدیم به دخترای خاصی اشاره میکردن و میگفتن که از اینجور قیافه ها دوست دارن و یا به من میگفتن که ترم قبل خیلی برام دست نیافتنی بودی و تو دلم آرزو میکردم که به من جواب مثبت بدی ولی الان احساس میکنم که نظرم تغییر کرده در مورد ظاهرت..
خلاصه ایشون خیلی ایراد میگرفتن و من چون نزدیک امتحانات پایان ترمم بود خیلی ذهنم رو درگیر حرفاشون نمیکردم و سعی میکردم از حرفاش بگذرم با اینکه شنیدنش واقعا واسم سخت بود ولی شرایطی بودم که نمیخواستم خودم رو درگیر کنم
خلاصه گذشت تا اینکه فرصتی پیش اومد و به ایشون پیشنهاد دادم که فعلا یه مدت دور باشیم از هم و من به خونواده م میگم میخوایم بیشتر فکر کنیم، ایشون خیلی سریع برخلاف انتظارم پذیرفتن، ما از اون شب به بعد (اذر ماه) دیگه باهم صحبتی نکردیم تا اینکه بعد دو هفته زنگ زدن و خیلی اظهار دلتنگی کردن ولی این تصمیم رو کاملا منطقی دونستن و فرصت فکر کردن و پیشنهاد دادن به دخترهای مورد علاقشون خواستن، من هم مخالفتی نکردم ولی مطمئن بودم دیگه هیچ وقت به این آدم فکر نمیکنم، خیلی روزای سختی بود ولی چون درگیر امتحاناتم بودم گذشت..
تا اینکه اوایل اسفند ماه ایشون تماس گرفتن و گفتن که به این نتیجه رسیدن که من خیلی مورد خوبی برای ایشون هستم و نباید راحت از من بگذرن و مدام علاقه شون رو یادآوری میکردن، بازهم من خیلی جدی نگرفتم و کاملا سرد برخورد میکردم ولی متاسفانه جسارت نه گفتن رو نداشتم!!!!
حالا ایشون دوباره حرف خواستگاری رو پیش کشیدن ولی دوستای خوبم راحت بهتون بگم احساس میکنم ایشون مریضی روحی دارن یعنی خودشون هم این رو قبول داره ولی توقع داره که من باهاش بمونم، یعنی با اینکه به من فرصت انتخاب میدن ولی قبول ندارن!!
خواهشا با اطمینان جواب من رو بدین
ایشون خیلی بهم سخت میگیره از لحاظ اجتماعی، خیلی زود قضاوت های نادرست میکنه در موردم ، خیلی زود ناراحت و شاکی میشه از حرفام..
ولی بازم با اینکه امروز جرات کردم و گفتم نمیتونم ادامه بدم ولی بارم خواست نظرم رو تغییر بده
دوستان من مشکل جسارت در گفتار دارم در مورد ایشون البته، یه آدم خیلی آروم و منفعلی شدم
اصلا از حزفاش و رفتارش ناراحت نمیشم، اینکه از من نا امید شده و به دختری پیشنهاد داده یا حتی بخواد از کسی تعریف کنه از هیچی ناراحت نمیشم
درحالیکه من همچین آدمی نبودم
پس چرا الان اینطور شدم، چرا نمیتونم بگم نه نمیخوام، نمیتونم
دوستان کمکم کنید
عزیزم بکش کنار ، میدونی ناراحت نشو اما مثل اینکه کسی گیرش نیومده میخواد بیاد سراغ تو ، این رو حرفایی که زدی برداشت کردم.
نزار هیچ وقت به خاطر ظاهرت مورد قضاوت قرارت بده چون هر کسی ظاهرش رو دوست داره مشکل اونه که نمیتونه کنار بیاد ..
اینطوری که اینقد راحت بقیه رو با شما اونم جلو خود شما مقایسه میکنه خدا میدونه بعدا چیکار میکنه...
خب شما هم که طبیعتا دوست نداری مستقیم یا غیر مستقیم تحقیر بشی اونم به این دلیل که ی پسر از تو خوشش میاد یا نه ..
به نظر من که سعی کن بزاریش کنار و منتظر فرصت های بهتر باشی اون آقا پسرم بره دنبال کسی که ظاهر بهتری داره و ببینم تا کجا میخواد این داستان رو دنبال کنه آخرشم پشیمون میشه ...
در مورد حرفاش اصلا نگران خودت نباش این نظر اونه نظر بقیه مثل برف رو بومه زود آب میشه ، فقط به فکر خودت باش و شدیدا خودت رو دوست داشته باش اجازه نده کسی حق اینو به خودش بده که تورو مورد قضاوت قرار بده ..
کار خاصی لازم نیست انجام بدید بانو
هر دختری در دوران مجردی خواستگار براش میاد اگه اینجوری بخواد برخورد کنه که نمیشه که بانو باید اعتماد بنفس خودتون رو افزایش بدید و وقتی میبینی بدرد شما نمیخوره خوب محکم و قوی بگید نه.خواهشا توضیح اضافی ندید و به این هم فکر نکنید که چه توضیحاتی باید بدید چون همین باعث میشه به این موضوع فکر کنید و در تصمیم گیریتون سست بشید:72:
مرسی عزیزم
بله دقیقا همینه، یکی دو بار این مدت پیشنهاد داده و جواب منفی گرفته، دیروز هم گریه کرد گفت منو ببخش که این کارو کردم
میدونی عزیزم اصلا دیگه حرفاش برام مهم نیست ولی دلم میخواد تلافی کنم که این همه مدت منو تحقیر کرده
میخوام بیاد جلو و بگم نه که ضایع بشه، این حس انتقام گرفتن منو تا اینجا نگه داشته که بدجور حالش رو بگیرم
واقعا نمیبخشمش، جلوی من تو یه نمایشگاهی به دخترای خیلی آرایش کرده اشاره میکرد یا جلو من زل میزد بهشون! ازش متنفرم ولی نمیتونم راحت ازش بگذرم چون تمام تحثیراشو تحمل کردم و بخاطر اینکه اعصابم خورد نشه فقط سکوت کردم، از این ناراحتم که چطور فراموش کنم!!!
عزیز دلم هیچ وقت این کارو نکن ، نه برا اینکه دلمون برا پسره بسوزه نه ، اگه اینکارو کنی انگار که ضعف نشون دادی وقتی در جهت اون پسر اقدام منفی یا مثبت انجام میدی یعنی کملا تحت تاثیرش قرار داری..
کاری که خیلی خوبه و مناسب و تو باید انجام بدی اینه که بی تفاوت رفتار کنی طوری که انگار نه انگار نظرات و یا قضاوت هاش رو تو تاثیر گذاشته ..
اینطوری عزت نفس و شخصیتت هم حفظ میشه و هم پررنگ تر میشه و اونی که باخته اونه نه تو عزیزم...
خوب شد نشد چون این آقا از اون دسته پسراییه که دخترا اصن بهش محل نمیدن و اینم عقده شده و همش به این و اون نگاه میکنه ( اگه درست حدس بزنم تو نگاه کردناش ی جورایی طلبکارم هست ) این جور آدما رو ول کن بعدا پشیمون میشه..
فقط کاری که گفتم رو فراموش نکنی تحت تاثیر اون پسر کاری انجام نده که پیش خودش بگه : ای ول حتما حالش گرفته شده ، یا بگه ای خدا داره میسوزه که اینطوری رفتار میکنه
تو طوری رفتار کن کاملا خونسرد و متین و بی تفاوت باش یعنی انگار اون ی آدم غریبه ایه که داره آدرس میپرسه ..
امیدوارم موفق باشی و کسی که واقا لیاقتت رو داره ی روزی نصیبت بشه و همیشه خوشبخت باشی مثل آخر قصه ها
- - - Updated - - -
عزیز دلم هیچ وقت این کارو نکن ، نه برا اینکه دلمون برا پسره بسوزه نه ، اگه اینکارو کنی انگار که ضعف نشون دادی وقتی در جهت اون پسر اقدام منفی یا مثبت انجام میدی یعنی کملا تحت تاثیرش قرار داری..
کاری که خیلی خوبه و مناسب و تو باید انجام بدی اینه که بی تفاوت رفتار کنی طوری که انگار نه انگار نظرات و یا قضاوت هاش رو تو تاثیر گذاشته ..
اینطوری عزت نفس و شخصیتت هم حفظ میشه و هم پررنگ تر میشه و اونی که باخته اونه نه تو عزیزم...
خوب شد نشد چون این آقا از اون دسته پسراییه که دخترا اصن بهش محل نمیدن و اینم عقده شده و همش به این و اون نگاه میکنه ( اگه درست حدس بزنم تو نگاه کردناش ی جورایی طلبکارم هست ) این جور آدما رو ول کن بعدا پشیمون میشه..
فقط کاری که گفتم رو فراموش نکنی تحت تاثیر اون پسر کاری انجام نده که پیش خودش بگه : ای ول حتما حالش گرفته شده ، یا بگه ای خدا داره میسوزه که اینطوری رفتار میکنه
تو طوری رفتار کن کاملا خونسرد و متین و بی تفاوت باش یعنی انگار اون ی آدم غریبه ایه که داره آدرس میپرسه ..
امیدوارم موفق باشی و کسی که واقا لیاقتت رو داره ی روزی نصیبت بشه و همیشه خوشبخت باشی مثل آخر قصه ها