نوشته اصلی توسط
نوپو
شما اگر می خواهید همسر دلخواهتان را بیابید باید در محیط هایی که با عقاید شما جور در می آید رفت و آمد کنید. مثل محیط های علمی مناسب یا مساجد یا مراسم های مذهبی.
اتفاقا دور از چشم خانوادم میخوام مسئول کلاسای حوزه بشم.البته نه اینکه بسیجی بشم.اما فقط چون وقتی عقایدم قوی بشه دیگه اون آرامشی که میخوامو به دست میارم.اگر به خانوادم بگم همشون مخالفت میکنن وتازه مسخره هم میکنن.گفتم مسئول کلاسهای مسجدم.
باید با اقوام و اطرافیان هم وارد صحبت شوید. بحث ازدواج را پیش بکشید و از معیارهایتان برای انتخاب همسر بگویید.
من بارها گفتم الانم میگم خواستگار زیاد دارم اما اکثرشون که پیشنهاد میدن سنشون کمتره.وگرنه هر کی باهام دوست شده یامنو میشناسه واسم خواستگار میفرسته.خب من چند سال کوچیکتر از سنم دیده میشم.این هم مزیته هم مشکل.البته خودم راضیم.اما هرکس منومیبینه کلی از پسر مورد نظر حرف میزنه ومیگه سن شما چقدره؟وقتی میگم باورشون نمیشه.با خودم میگم این چه امتحانیه خدا؟یا نفرست یا مناسبشو بفرست که دلم نسوزه.
من حس می کنم خانواده شما مقداری متفاوت از دیگر اقوام شما هستند. آیا حدسم درست است ؟
نه الان فقط من ویک دختر عمم چادری هستیم بقیه اصلا اهمیتی به حجاب نمیدن.اما دونسل قبل مومن بودن.من خودم انتخاب کردم.بایک اتفاق خوب این تصمیمو گرفتم وتا جایی که بتونم ادامه میدم.واسه این میگم تا جایی که بتونم چون همه میگن حالا ببینیم بعد ازدواجم همینطوری؟اما من تو چادری بودن شک ندارم.فقط دوست ندارم شعار بیخود بدم.
- - - Updated - - -
برادر شما هم که مشروب مصرف می کند به احتمال زیاد استرس و فشار روانی زیادی دارد و می خواهد با الکل آن را رفع کند. تا مشکل روحی اش حل نشود مشروب کنار نمی رود. اون ازدواج کرده وبا خانومش تو محیط کار آشنا شدوگفت عاشق شدم وبا وجود مخالفت پدرم ازدواج کرد.الان خانومش طوری رفتار کرده که بود ونبودش واسه هیچکدوممون فرقی نداره.اگر یک لحظه بیاد خونمون وکاری داشته باشه هزار بار پیام میده که کجایی؟کی اونجاست؟هممون متوجه تغییر حالت برادرم میشیم اما دوست نداریم تو زندگیش دخالت کنیم.برادرم بعد7سال دوست نداره بچه دار بشه.خانومش خیلی زیاده خواهه.با اینکه همیشه واسش بهترینها رو تهیه کرده اما باز هم ناراضیه.تو وی چت عکس نیمه عریانشو گداشته وبرادرم به خاطر به اصظلاح روشن فکریش خوشحالم هست اما من برادرمو میشناسم ومیدونم غیرت تو خونشه.چند بار دیدم خیلی ناراحت شده وقتی با دوستای برادرم بگو بخند زیادی داره.اون با خانومش سفرهای خارجی میره وادعای خوشبختی داره اما...هیچکس نمیتونه واسش کاری بکنه چون انتخاب خودشه. اینارو گفتم اما همیشه باهاش مثل یک مهمون محترم رفتار میکنیم.چون اون عروس خانواده است وما دوست نداریم ناراحتی برادرمو ببینیم.
فقط بدانید که خواهر و برادر شما دردمند هستند و سعی می کنند دردهایشان را از این راه آرام کنند. از راه بحث نمی توان این مشکل را حل کرد. فقط از راه جلب اعتماد و نزدیک شدن می توانید کمکشان کنید.