متاسفانه شما بسیار منفعلانه رفتار می کنید و دایم حرف از ترس می زنید. آنها هم از همین نقطه ضعف شما استفاده می کنند.
نمایش نسخه قابل چاپ
متاسفانه شما بسیار منفعلانه رفتار می کنید و دایم حرف از ترس می زنید. آنها هم از همین نقطه ضعف شما استفاده می کنند.
همسر شما چرا از همسر قبلیش جدا شده؟
شیدا جون یاسمینا با خانواده شوهر مرحومش مشکل داره فکر نمیکنم جدایی همسرش از همسر سابقش موضوع مهمی باشه
خدارو شکر که همسر خوب و فهمیده ای داره
شیدا جان علت جدایی شون اختلاف عقیدتی با یه سری مسایل دیگه.فقط میدونم اون خانم زیاد مایل به ازدواج با همسرم نبود بخاطر اصرار پدرش با همسرم ازدواج کرد.الان هم همسر سابقشون ازدواج کردند بیشتر از این نمیدونم. من زیاد کنکاش نکردم.نحوه آشنایی ما هم مادر همسرم من رو تو یه مراسمی میبینند و به پسرشون پیشنهاد میدند و ما هم بعد از دیدار همدیگه رو پسند کردیم چون از همه لحاظ نزدیک به هم بودیم.خانمی من با این خانواده همسرم مشکلی ندارم.
- - - Updated - - -
قبول دارم نوپو جان خیلی ترسو هستم ولی از این قوم اجوج و ماجوج همه کار بر میاد فقط خدا رحم کند
اگر اقوام همسرتان خطرناک هستند بهتر است از رفت و آمد پسرتان با آنها جلوگیری کنید. من واقعا تکان خوردم که دیدم به بچه هفت ساله کلمات جنسی یاد داده اند. مگر مفهوم خیانت زن به شوهر به جز مفهوم جنسی است و مگر غیر از این است که کودک به هیچ وجه نباید ذره ای از این مفاهیم آگاه شود ؟ یادم می آید در سنین پسر شما که بودم مادر من حتی تفاوت پسر و دختر را به من نمی گفت و حالا می فهمم که چقدر عاقلانه رفتار کرده است.
عزیزم نمی خواهم نگرانت کنم. اما اگر بخواهی پسرت را پیش اقوام شوهر مرحومت ببری و آنها تو را ناراحت و بیمار کنند و پسرت را علیه همسرت تحریک کنند ، کم کم کاسه صبر شوهرت هم لبریز می شود. مگر یک آدم چقدر تحمل دارد ؟
عزیزم پسر شما به اقوامی که کلمات سخیف جنسی و ضدیت با والدین و دو به هم زنی را یادش بدهند احتیاج ندارد. سعی کن او با اقوام خودت و همسر فعلی ات رفت و آمد کند.
اگر کسی که زن و بچه دارد راجع به خواهر من چنین حرفی را پیش بکشد ، قطعا من رفتار بسیار قاطعانه ای در پیش خواهم گرفت. چه معنی دارد که چشمش دنبال خواهر شما باشد!!!!! این هم یک نقطه ضعف بزرگ این خانواده : با وجود حق دختر و خانواده اش برای رد خواستگار این طور طلبکارند! با وجود داشتن زن و بچه چشمش هنوز به دنبال خواهر شما است و حتی با بی شرمی تمام چنین حرفی را علنا می زند!!!!!!!!
ظاهرا بسیار هم کینه توز هستند و از انتقام حتی به قیمت خراب کردن خودشان ابا ندارند!!!!!!
این البته شد سه تا به جای یکی !
عزیزم اگر دلت نمی خواهد که پسر تو را هم این چنین تربیت کنند ، که ظاهرا دارند می کنند و خیلی هم کارشان را بلدند که در ظرف دو ساعت انجام می دهند ! نباید از آنها بترسی و یا برایشان دلسوزی کنی که نوه شان را می خواهند! نه عزیزم ! آنها نه می توانند کاری بکنند علیه شما و نه دلشان برای پسر تو تنگ می شود!
به جای ترسیدن حواست را جمع کن!
نوپو گرامی بسیار ممنونم از فرمایشات دلگرم کننده شما.:72:ولی من دلم میخواد طوری رفتار کنیم که این جریانات پیش نیاد.دلم نمیخواد کینه ای از من داشته باشند.دلم میخواد اونا رو از خودم راضی نگه داشته باشم.اگه من پسرم رو اونجا نبرم اونا برای دیدنش به مدرسه اش یا باشگاهش میرند.باهم مشکل داشتیم ولی نه تا این حد که بخواند پسرمو تحریک کنند همه این داستان بعد از بارداری من پیش اومد.نمیدونم چرا انقدر نسبت به بارداری من حساس شدند.گاهی وقتا میترسم جلو شوهرم رو بگیرند و حرف نادرستی بهش بزنند.من میخوام این اتیش درونشون رو خاموش کنند که تا بتونم هم خودم و بچه ام بدون استرس زندگی کنیم.پیش خودم این احساس رو میکنم اگه پسرم اونجا نره وضع بدتر میشه.شایدم من دارم اشتباه فکر میکنم
من وقتی بچه بودم مادرم خیلی قاطعانه به من می گفت : حق نداری با هیچ کسی به جز من یا پدرت ، جایی بروی. حتی نزدیکترین فامیلت.
اولا کسی که کینه توز است تا خودش نخواهد آتش کینه اش خاموش نمی شود. شما مسئول تربیت پسرت و آرامش همسرت و به دنیا آوردن جنینت هستی. اینها وظایف شما است که خیلی مهم است و خیلی هم وقت می برد. بیشتر از بیست و چهار ساعت !
پس به جای اینکه فکر احساسات آنها باشید به فکر وظایف اصلی زندگی تان باشید! شما الان دیگر نباید به همسر قبلی و اقوام او فکر کنید چون شوهرتان ناراحت می شود. شما الان مال او هستید ! اگر هم می خواهید پسرتان آنها را ببیند که همان نکاتی که در پست قبل گفتم وجود دارد و تربیت و آرامش پسرتان را خراب می کند! پس هیچ لزومی ندارد که شما با آنها روبه رو شوید و در قبال احساسات آنها وظیفه ای ندارید! حتی از نظر عرفی هم قطع رابطه با آنها وقتی که ازدواج کرده اید پسندیده تر است.
اگر شما سراغ آنها نروید آنها هم سراغ شوهر شما نمی آیند و
اگر هم به احتمال یک درصد آمدند تقصیری متوجه شما نخواهد بود و شوهرتان از دست شما ناراحت نخواهد شد. خودش بلد است جواب آنها را بدهد. همان طور که گفتید سی و هفت ساله است و به اندازه کافی تجربه دارد.
با پسرتان هم رفتار قاطع تری داشته باشید و به او بگویید ملزم است به حرف شما گوش کند و حق اینکه بدون اجازه شما با کسی حتی نزدیکترین فامیل ها جایی برود یا درباره زندگی خانوادگی تان صحبت کند!
احساس می کنم در مقابل پسرتان هم رفتار انفعالی دارید!
یاسمینا جان واسه آدم کینه توز هرکاری که بکنی آخر راضیش نمیکنی
باید جلوشون وایستی نگران نباش از نظر قانونی وقتی حضانت بچه با شماست اونا نهایتا چند ساعت در هفته میتونن پسرتونو ببینن
4شنبه که دادگاه داشتیم شوهرم به قاضی گفت بچه رو شب بده من ببرم فردا صبح بیارم قاضی بهش گفت نمیشه گفت ملاقات در هفته در حد ساعت چون مسئله تربیت مطرح میشه این که بابای بچه بود بچه رو نداد بهش که ببره اونا که پدر بزرگ مادربزرگن
به پسرت بگو من شب بدون تو خوابم نمیبره از احساسات کودکانه - مادرانه استفاده کن به پسرت بگو اگه اومدن جلو مدرسه باهاشون حرف نزنه بگه مامانم نگراننم میشه میرم بهتون از خونه تلفن میزنم
بیشتر باید رو پسرت کار کنی که نه نسبت به اونا حریص بشه نه به حرفشون اهمییت بده
نوپو گرامی و بهار عزیز از شما سپاسگذارم.من خودم هم گاهی فکر میکنم که اگه به ترسم غلبه کنم همه چیز حله روز تولد پسرم که به عموش گفتم چوب خدا صدا نداره خیلی دلم خنک شد و آروم گرفتم.درسته من هم خیلی در برابرشون کوتاه میام و این یک عادته که از موقعی که با پسرشون زندگی میکردم.کاشکی منم سنگدل بودم.بازم ممنونم نوپو جان حرفات خیلی منو به خودم میاره