-
وای خدای من... متأسفم... تک تک جملاتی که نوشتی چهار ستون بدن ادمو می لرزونه... حتماً دور از جون باید بزنه بکشه شما رو تا به این نتیجه برسی یه کاری کرده که مستحق مجازاته؟!!! حداقل برو این گواهی پزشک قانونی را بگیر بعد به دردت می خوره می گی ای کاش رفته بودم گرفته بودم... :47:
-
به جای سرزنش به این خانم کمک کنیم :
پرخاشگري در خانواده علل مختلفي دارد. برخي به صورت ژنتيکي زمينه پرخاشگري را دارند، خصوصا آنهايي که به صورت فاميلي دچار بيماريهاي وسواس، افسردگي يا نوسان خلق هستند، معمولا آدمهايي تحريکپذير و عصبي هستند. اما چون ديگران اين بيماريها را نميبينند، فقط جنبه پرخاشگري و تحريکپذيري را در فرد ميبينند و آن فرد به عنوان يک انسان عصبي و بداخلاق به مردم معرفي ميشود. اگر بحث پرخاشگري فرد، مربوط به ژنتيک او باشد، با مراجعه به تاريخچه خانوادگي فرد و نوع رفتار والدين او، ميتوان به آن پي برد و براي حل آن مشکل تلاش کرد.
دومين علت پرخاشگري، به نحوه نگرش فرد نسبت به واقعيات جامعهاي که در آن زندگي ميکند، باز ميگردد. بسيار پيش ميآيد که يک فرد نسبت به يک مساله که در محيط بيروني اتفاق ميافتد، عصبي شده و واکنش نشان ميدهد؛ در حالي که ديگران از کنار آن مورد به راحتي عبور ميکنند، چون واقعيات موجود در جامعه و محيط براي همه افراد، يکسان است. در اين شرايط بايد نوع نگاه و نگرش فرد را کشف کنيم و در پي اصلاح آن باشيم. بايد باورهاي غلط، نوع نگاه و نگرش، تعابير و تفاسيري که به صورت اشتباه در ذهن فرد شکل ميگيرد را کشف کرد و با تغيير اين نوع نگرش نادرست، تلاش کرد تا اين موضوعات باعث ناراحتي فرد نشود و سرانجام حالتهاي عصبي و پرخاشگري در فرد بروز نکند.
سومين علت پرخاشگري به فرهنگ رايج در خانوادهها برميگردد. خانواده و نوع رفتار اعضاي خانوادهاي که فرد در آن بزرگ شده و رشد يافته، در نوع رفتارهاي فرد بسيار موثر است. اينکه والدين و اعضاي خانواده با چه روشي مشکل خود را با يکديگر حل ميکردند، ميتواند به عنوان يک الگو باشد تا در آينده، آنها نيز در خانوادهاي که خود تشکيل ميدهند از همين الگو، بهرهبرداري کنند.
نوع ديگر پرخاشگري در افرادي ديده ميشود که در اصطلاح روانشناسي به آنها افراد سخت ميگويند. معمولا زندگي کردن با اين افراد به علت نوع رفتارها و عاداتي که دارند بسيار سخت است و همسر اين افراد براي زندگي مشکلات فراواني را تحمل ميکند و با اخلاق و رفتار همسرش بسيار مدارا ميکند. اين افراد کساني هستند که از هر مساله ريز و درشتي جهت شروع يک دعوا و پرخاشگري استفاده ميکنند و هميشه در طلب حق از دست رفته خود هستند. در اين ميان افرادي هم ديده ميشوند که گاهي اوقات و در برخي مکانها و شرايط بسيار مبادي آداب و با آرامش رفتار ميکنند و در برخي شرايط ديگر پرخاشگري ميکنند. اين افراد به دو گروه تقسيم ميشوند. گروه اول آن افرادي هستند که به دنبال جايگاهي براي خود هستند و در هر شرايطي که براي آن جايگاه احساس خطر نمايند، حالت بازدارندگي خود را از دست ميدهند و به پرخاشگري روميآورند. آنها در حقيقت از پرخاشگري به عنوان ابزاري براي به دست آوردن جايگاه خود استفاده ميکنند. گروه دوم، افرادي هستند که نميتوانند به جايگاه دلخواه و مناسب حال خود دست بيابند و حتي حاضرند با روشهايي مثل سرويس بيش از حد دادن به ديگران يا باج دادن و حتي کم کردن شأن اجتماعي و بهاي خود، به يک شرايط و جايگاه دلخواه برسند که اغلب هم موفق نشده و عصبي ميشوند. براي همين در مواجهه با افراد ضعيفتر از خود سعي در قدرتنمايي و عرض اندام دارند. به همين دليل در برابر همسر و يا فرزندان خود که به نوعي از نظر اقتصادي به او وابسته هستند، بداخلاقي و پرخاشگري ميکنند، تا فشارهاي ناشي از سرخوردگي اجتماعي که در محيطهاي بيروني برايشان اتفاق افتاده را به اين صورت تخليه کنند. اين افراد بايد بدانند که اين سرخوردگيها، در خود شکستنها، نزول شأن و شخصيت اجتماعي آنها در برابر ديگران، آسيبهاي جدي به روح و روان آنها وارد خواهد کرد و بايد به فکر يک راهحل درست و منطقي باشند. خانواده اين افراد بايد تلاش کنند که به چنين فردي روحيه بدهند و حس اعتماد به نفس را در وي تقويت نمايند تا او بتواند در جامعه و در برابر قدرتهاي بزرگتر از خود تا همسطح خود، عرض اندام نمايد و آن فشار رواني ناشي از سرخوردگي را با خود به محيط خانه نياورد که موجب بروز رفتارهاي عصبي و پرخاشگري شود.
اصلاح پرخاشگري
براي همه آدمها خيلي راحت است که هنگام ناراحتي و عصبانيت، با پرخاشگري و داد و فرياد و دعوا، اين حالات عصبي را سر ديگران خالي کنند؛ اما چرا همه به اين رفتارها روي نميآورند و در هر شرايط و مکاني دست به چنين اقداماتي نميزنند؟ به اين دليل که انسانها به يکديگر احترام ميگذارند و براي همديگر ارزش و حرمت قايل هستند و همين رعايت حرمتهاست که افراد به خود اجازه نميدهند در مقابل هر فرد و يا در هر مکاني، خشم خود را به طور غيرکنترل شده بروز دهند. معمولا افراد از کودکي ميآموزند که در برابر بزرگترها و والدين از جملات محترمانه استفاده کنند و به صورت رها و بدون کنترل رفتار و حرکاتي انجام ندهند که باعث حرمتشکني ديگران شود. معمولا اينگونه اشخاص که اين نوع رفتار را آموختهاند و به مقام و شأن ديگران احترام ميگذارند، بهتر ميتوانند خشم خود را کنترل نمايند و آن را مديريت کنند. اما افرادي که از «مديريت خشم» بيبهرهاند، در اولين قدم بايد به يک مشاور روان مراجعه نمايند و تلاش کنند رفتارهاي نادرست خود را اصلاح کنند. از آنجا که اکثر افراد پرخاشگر، در زمان عصبي شدن، خود را محق ميدانند و عامل بروز عصبانيت خود را طرف مقابل خود ميدانند که با انجام دادن يا انجام ندادن يک رفتار دلخواه فرد پرخاشگر باعث برافروختگي او شدهاند، معمولا از مراجعه به مشاور امتناع ميکنند چون از نگاه آنها هيچ رفتار اشتباه و خلاف عرفي رخ نداده. در اين صورت، طرف مقابل فرد پرخاشگر بايد با مراجعه به مشاور نوع عکسالعمل در برابر پرخاشگري را بياموزد و از اين راهکارها در زمان لازم استفاده کند. براي نمونه به چند مورد اشاره ميکنم. اولين قدم براي مقابله و اصلاح رفتارهاي پرخاشگرانه، کاهش تعامل است؛ يعني بايد سطح ارتباطي خود را با اين قبيل افراد کاهش دهيد تا از بروز رفتارهاي پرخاشگرانهشان پيشگيري شود. فرد پرخاشگر به تدريج تنها ميشود و براي حل اين تنهايي يک فکر اساسي ميکند و تصميم ميگيرد؛ مثلا مدتي تلفنها و قرار مدارها را با او کم کنيد تا متوجه شود که از رفتار آن روزش ناراحت شدهايد. تنها که باشد، شايد نظرش عوض شود و حاضر شود درمان و مشاوره را شروع کند.
در قدم دوم، اگر کاهش سطح تعامل موثر نشد، بايد از افرادي که روي اين افراد پرخاشگر نفوذ دارند، بخواهيد ضمن صحبت کردن و گوشزد کردن عواقب اين رفتار اشتباه از او بخواهند که به سمت ترک رفتارهاي غلط بيايد تا از شکاف عاطفي بين خود و خانوادهاش پيشگيري کند.
قدم سوم اين است که با استفاده از نقاط ضعف فرد پرخاشگر، او را به سمت درمان و ترک رفتارش هدايت کنيد؛ مثلا اگر همسرتان در حضور بچه فرياد ميزند و دعوا راه مياندازد، به او بگوييد: «به خاطر اين رفتارت، من بچه را با خودم ميبرم؛ چون تو به او آسيب ميزني. هر وقت رفتارت را اصلاح کردي، برميگرديم.» چون بد والدي از بيوالدي بدتر و آسيبزنندهتر است. يک پدر يا مادر پرخاشگر، زماني که به يک کودکآزار تبديل شود، آسيب بزرگي به فرزندش خواهد زد و چه بهتر است که به جاي نظارت اين والد بيمار کودک تحت سرپرستي پدربزرگ با مادربزرگاش زندگي کند.
منبع : پايگاه اطلاع رسانی سلامت ايرانيان : بهترين طرز برخورد با آدمهاي عصبي