-
متین مشکل تو این آقا نیست. وابستگی مشکل تو نیست. اینها فقط ظاهر قضیه است. کار شما از جای دیگر باید درست شود. شما یک مشکل بزرگتر در زندگی داشته ای که این آقا نقش قرص مسکن را برایت بازی می کرده است. در پست قبل هم از شما خواستم فکر کنی و ببینی دقیقا چرا به این سمت آمده ای از اول ؟ به خاطر مشکل با خانواده ؟ مشکل با رسوم جامعه ؟ مشکل با افکار و احساسات خودت ؟ دقیقا چه مشکل داری؟
-
شیداجان خوشحال نیستم که مرانامزدخودمعرفی کرده است خیلی هم خجالت میکشم میدانی چرا؟جایی که هرجامیرفته حتی اگرمن نبودم من رانامزدخودمعرفی میکرده است تااخرعمرم باان اداره سروکاردارم یعنی اقتضای رشته تحصیلیم هست حالامن مانده ام بااین حرف که چرا؟درست است اشناهای خودایشان هم انجابودولی اوپسراست وبراحتی میتواندبه یک شهردیگربرودکلاباان اشناهایاهمسایه هارفت وامدنکندولی من که تااخرعمرم باان اداره سروکاردارم وبرای مسائل مختلف به ان اداره خواهم رفت چه کنم؟
درست متوجه شدی کم کم وابسته ام کرداوایل من که اهمیتی نمیدادم ذره ذره کارهاراجلوبردتابه نتیجه دلخواه خودبرسد میدانی یه اخلاق خیلی بدی هم که داشت خودش گفته بودتاجایی که میخواهم میروم بعدیهویی نه پیام میدم نه زنگ میزنم میگفت من که بدی نکرده ام فقط نخواسته ام ادامه بدهم
فکرمیکنم بازیهایی که درمیاره به خاطرهمین شیوه ایه که درپیش گرفته بعدش من زنگ بزنم گوشی روبرداردوبگوید یاردتماس دهدوپیام بگذاردخانوم بس کنید یابه زندگیتون برسید کورخونده این کاررانمیکنم وحتی برای حفظ غروروشخصیت هم که شده باشد ذره ذره اب میشوم اجازه نمیدهم غرورم بشکند
من که تاکنون چیزی ازایشان نخواسته ام یک باربرایم شارژدوتومنی فرستاده بودبرایش فرستادم ونخواستم زیربارمنت ایشان باشم من که نگفته ام بامن تماس بگیریدمن که غرورم رانشکسته ام
حرف میزنم عمل کردن برایم سخت است عادت کرده ام به گوشی نگاه کنم فقط نمیدانم چه مدت دیگراین رفتارمن ادامه خواهدداشت میخواهم زودترعادت کنم وسراغی ازایشان نگیرم مثل همه افرادی که هستندنه زنگ میزنم نه پیام میدهم نه فکرمیکنم که ایابه من فکرمیکند؟ایابخاطرمن گوشی راخاموش کرده است؟چه نقشه ای زیرسردارد؟و...
- - - Updated - - -
نوپوعزیز مشکل خاصی ندارم وباخانواده راحتم وهرحرفی باشدمیگویم
وقتی این اقابه سراغم امد اوایل اصلابهش فکرنمیکردم وحتی چندماه التماس کردبعدمن خواستم که اگرواقعاقصدونیت خیردارد باخانواده تماس بگیرداول خودایشان تماس گرفتندوباخانواده ام حرف زدندبعدمادرایشان تماس گرفت وگفت که پسرم دخترشماراپسندیده است واگراجازه بدهیدمزاحم میشویم دقیقاجمله مادرشان هست بعدخبری نشد خودایشان شماره باباراخواستندوتماس گرفتندوگفتندکه من دخترشمارامیخواهم باباازش خواسته بودتابه محل کارش برودرفته بودوباباباحرف زده بود بعدمراباخاله وخواهرش اشناکردورفت ورفت کم کم اعتمادم راجلب کرد ومن راروزبه روزوابسته تر شایدبعضی وقتهاساعتی زنگ میزد وساعتهاحرف میزد اوایل برای زنگ زدن اجازه میخواست بعدهاهروقت که خودش مایل بودزنگ میزد اصرارداشت که من ابرازعلاقه کنم من هم علاقه ای نداشتم ونمیتوانستم بگویم گذشت تامن ابرازعلاقه کردم وگفتم که دوستت دارم ووابسته شده ام ودنیای من شدی وهرلحظه به توفکرمیکنم همین وبیشترازاین جلونرفتم ازوقتی فهمید وابسته شده ام سعی کرداصرارکندکه من هم باایشان تماس بگیرم یاحتی یک پیام بدهم من که نه زنگ میزدم نه پیام میدادم گذشت وگذشت یکباربهم پیام دادمیبوسمت سرهمین دعوامون شدوگفتم تاوقتی محرم نشدیم حق نداری حرفی ازبوس بزنی یه مدت گذشت بعدش گفت میبوسمت حتی اگرناراحت بشی فقط میگفت همین خیلی اصرارداشت جواب بشنودمن ساکت میموندم وپیام نمیدادم چندبارسرهمین بحثمون شدوگفت هرچی به توبگم فایده ای نداره بیخیال همین دیگرادامه نداد واقعیت امراین است که علاقه واقعه ای که دردل انسان باشددروجودمن نیست عادت کرده ام
انقدرذهنم مشغول شده است که حتی اگردرخیابان کسی ادرس بخواهدمیگویم نکندازطرف اوباشدوبخواهدمراامتحان کندتاببیندبه اومتعهدوپایبندم یااگرخواستگاردیگری باشدبه اوفکرمیکنم
- - - Updated - - -
میخواستم کادوی تولدبخرم بخاطراینکه کارهای اداره ام راانجام داده بود بعدبه خودم گفتم بس کن اینهاهمه بهانه است چه لزومی داردکادوبخری
مگربااونسبتی داری ؟
وقتی اوحتی به توزنگ نمیزند احوالی نمیپرسد هروقت خواست گوشی راروشن میکندتوچرابه دنبال اوراه افتاده ای
میدانم میخواهد من اعتراض کنم که چراگوشی راخاموش میکنی بگویدکارمیکنم اصلابه گوشی نگاه نمیکنم و...بهانه پشت بهانه کاری کردن چه ربطی به گوشی دارد؟
من هم پیگیرنمیشوم هرچندمیخواهم بدانم چراخاموش کرده است ؟چرامیخواهدجلب توجه کندوخودراادم مهمی جلوه دهد ؟
خودش میداندچه اخلاقی دارم واگربخواهم هرجالازم باشدمیروم تابه جواب سوالم برسم این شیوه رادرپیش گرفته است
اوایل وقتی بحثی پیش میومدبلافاصله زنگ میزدم اوهم جواب نمیداد من عصبانی ترمیشدم اوهم لذت میبرد مراعصبانی کرده است بعدهازنگ نزدم خودم راکنترل کردم
اولین تجربه است وادم بی تجربه وسعی میکندهمه چیزرابه نحواحسن انجام دهد درحالیکه خودش میگفت شهرپرازگرگ است راست میگفت من نشنیدم وکرشده بودم ونمیفهمیدم که نبایداعتمادکنم
-
الان خانواده ات می دانند که شما با این آقا رابطه داشته ای و این ماجراها پیش آمده است؟ یعنی پدر و مادرت ( تاکید دارم حتما هر دوی والدینت ) در جریان کامل این وقایع هستند؟ آیا چیزی را از آنها پنهان نکرده ای؟
-
نه هیچ چیزراپنهان نکرده ام همه چیزرامیدانند
امروزهم به مامان گفتم که گوشی راخاموش کرده است وسراغی من نمیگیرد مامان گفت بهت گفتم به فکرخواستگارهای دیگه باش اگراون تورامیخوادبایدزودترمیومد دخترمنتظرپسرنمینشیند خواستگارخوب که امدازدواج میکند
- - - Updated - - -
من منتظراوبودم میخواستم اون به خواستگاریم بیاد
-
متین عزیز من دخترم ولی یه بار از یه پسر شنیدم که گفتم چرا پسرا این رفتارارو دارن چرا میان دخترا رو وابسته خودشون میکنن بعد خیلی راحت
ول میکنن میرن انگار نه انگار؟
میدونی چی جواب داد؟ گفت پسرا لذت میبرن که ذهن یه دختر رو درگیر خودشون کنن این کار بهشون اعتماد به نفس میده یه جوری خود شیفته میشن!
به خاطر همین که این حس رو یه جوری مداومت بهش بدن همین کاری رو میکنن که اون اقا داره با شما میکنه!
یعنی کاملا شما رو درگیر خودش کرده در حالی که اصلا شما رو واسه ازدواج نمیخواد...
ولی دوست نداره هم از توجه شما بهش کم بشه!
در مقابل شما با این همه توجه و کوچیک کردن خودت و شکستن غرورت در برابر اون اقا میدونی چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما روز بروز ضعیف تر وشکسته تر میشی و اون از این کارش که تونسته یه دختر رو درگیر خودش بکنه داره لذت میبره وهمین لذت براش کافیه!
البته این کار پسراییه که متاسفانه دارای عقده توجه ومحبت هستن وخود کم بینی شدید دارن و فوق العاده ضعیفن بر عکس چیزی که نشون میدن
و با این کارشون و وارد شدن به همچین روابطی میخوان خلاء های روحی و روانیشون رو پر کنن!
و میان سراغ دختراهای ساده ای که بتونن مدت زیادی اونا رو دنبال خودشون بکشن چون یه دختر زیرک و زرنگ هیچ وقت این همه مدت خودش درگیر
همچین رابطه مجهولی نمیکنه!
پس تو هم خواهشن تا یه ذره ته مونده غرورتو هم زیر پای این پسره له و لورده نکردی بیییییییییییییییییخالش شووووووووو:97::97:
مواظب احساست باش تا برای کسی که لیاقت تو رو نداره خرجش نکنی عزیزم:47:
اینقدر هم نگو نمیتونم سخته فراموش کردن و وابستگیت رو!
فکر کن به یه ماده مخدر خیلی خطرناک اعتیاد داری که علاوه بر لذت زیادی که از مصرفش داری بهت گفتن اگه یک بار دیگه مصرف کنی بدنت خدای نکرده متلاشی میشه حالا فکر کن این اقا همون ماده مخدره پس باید اعتیادتو بزاری کنار واگر نه روحت و احساس لطیف دخترانت متلاشی میشه و شاید به این زودیا هم قابل اصلاح نباشه!
این ادما مریضن وهیچ وقت هم طعم خوشبختی رو تو زندگیشون نخواهند کشید!
-
سلام:72:
خواهر گلم ميدونم خيلي اذيت شدي.
اما بزار اون از نبود تو ذجر بكشه.خطتو عوض كن.
خدا كنه خداي مهربون زودتر تو خواب چيزي روبهت نشون بده كه به من نشون داد.تازه تو خيلي بهتر از مني وبايد خيلي بيشتر درك كني شرايطو.
از خدا ميخوام هرچه زودتر بهت بصيرتي بده كه باعث نجات وآرامشت بشه.
همش تو فكر توام چون تو بطن اين موضوع بودم.
-
ازهمتون ممنونم که وقت میگذاریدوبامن همراهی میکنید
اره خیلی سخته مخصوصاادم همش به گوشی نگاه کنه امروزخودم رونگه داشتم وزنگ نزدم پیام ندادم درسته گریم گرفت خودم راکوچک نکردم تازنگ بزنم بعدخاموش باشدومیس کال بیفتد گفتم بذاربدونه که همانطوریکه به فکرمن نیست من هم به فکرش نیستم هرچندهستم نخواستم اوبفهمد
نمیدانم طبیعی است یامن اینطوری هستم فکروخیالش راحتم نمیذاره وقتی بهش فکرمیکنم اشک توچشمام جمع میشه وخودبه خودسرازیرمیشه میخواهم زودتربه زندگی عادی برگردم سخته
حرفهایی که زده پیامهایی که داده مدام توذهنم مرورمیشود
حرفهای خوب وبد ،توهین وتحقیر،تحسین و...تمام حرفهاش
عکسش خودش عکس العملهاش جلوی چشممه
-
سلام اینا طبیعیه.
اشک بریز اما به کسی اجازه نده خردت کنه.
-
همیشه میگفت برای مهربرنامه ریزی کردم نگوبرنامه اش همین بوده که بی خبرم بذاره
وقتی میگفتم فعلاوقت داریم میگفت تووقت داری سن من میگذره
نگومن الکی خودم رادلداری میدادم وبه حرفهاش اعتمادکرده بودم
-
به حرفای آبی بیکران توجه کن پست بالا
من واقعا حرفاشو تایید میکنم .. این نشونه ها توی این پسر وجود داره
اما برای راحتی خودت به این فکر کن هر کسی حق انتخاب داره شاید اون اول انتخابت کرده حالا پشیمون شده ، سفته که نداده بوده
تو این جریان که تورو نامزد خودش معرفی کرده خودتم مقصر بودی نباید اجازه میدادی از اول که این کارو کنه فقط زمانی حق داشت که واقعا نامزد شده بودین
من یه دوستی داشتم یه پسری خیلی دوسش داشت خواستگاریشم اومد اونام رفتن خونشون یهو پسره غیبش زد دیگه تماس نگرفت من حرکتشو تایید نمیکنم ولی حق داشت وقتی به هر دلیلی پشیمون شده تموم کنه.
شمام فک کن این آقا به هر دلیلی پشیمون شده الان ...وابستگی اشتباست.آدم به شوهرشم نباید زیاد وابسته بشه چه برسه کسی که هیچ تعهدی تو رابطه نیست. پس به زندگی خودت برس ...فکر خواستگارای جدید باش و از همه مهمتر رو خودت کار کن که دوباره دچاره همچین مشکلی نشی
اگه مشکل خودتو برطرف نکنی بازم همین آش و همین کاسست.
موفق باشی