کمک برای یادگیری رفتار جراتمندانه با شوهر و خانواده شوهر

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط she

1.
اگر خیلی دلت میخواد واکنش نشون بدی...
فقط به نظرم جلوی شوهرت با خنده و شوخی به خواهرش بگو ایشالا امسال دیگه تولد ما رو یادت بمونه!! // یا مثلا من کادوهای تولد تو رو باز می کنم (مرتب می کنم یا ...) تو هم یادت باشه کادوهای تولد منو ...!!!
من شمع های کیک تو رو گذاشتم تو هم ... حیف تو که نبودی پارسال ولی تولد من خیلی خوش گذشت تولد تو هم داره خوش میگذره ... چه می دونم یه چیزی بگو که اون نبوده و تبریک نگفته ولی نه از روی بی احترامی مثلا فرصت نکرده یا بدون بغض و ناراحتی بهش بگو!
تو که افتخار ندادی به من تبریک بگی ولی من افتخار میدم و بهت تبریک میگم و برات آرزوهای خوب هم می کنم! ... چه می دونم یه چیزی تو این مایه ها تما تو رو دوست داریم وگرنه روز تولدت رو یادمون نمی موند!!!

!!

---

نمیدونم نظرها همه با هم متفاوته ولی من جسارتاً این قسمت صحبتهای دوست عزیزم She رو پیشنهاد نمیدم ...

یا یه مسئله ای برای ما مهم هست یا نیست ...

اگه تبریک نگفتن تولد شما توسط خواهر همسرتون برای شما مهم هست میتونید با عمل خودتون بهشون نشون بدید ... شاید ایشان اصلا فراموش کرده بودن بهتون تبریک بگن شاید یه درگیری فکری و ذهنی داشته اند که در اون زمان نتونستند نه تبریک بگن و نه حضوری بیان تولدتون شاید ناراحت بودن شاید اصلا منظوری نداشتن و اصلا در گیر اینگونه مناسبات نیستند (بعضی از خانواده ها واقعا اینطوری هستند من به شخصه دیدم که اصلا تبریک گفتن تولد و مناسبتها ی مختلف رو ندارن و چون از اول نداشتن واسشون سنگینه گفتنش و عمل کردنش )

با توجه به درست بودن یا نادرست بودن احتمالهای بالا میتونی به خواهر همسرت یاد بدی که تبریک گفتن تولد کار سختی نیست یه هدیه حتی ارزون خیلی ارزشمنده از باب اینکه کسی به یادت هست

نمیخواد زبانی به خواهر شوهرت آموزش بدی بلکه با عملت نشون بده تو به همراه همسرت و به نظر ایشون یه هدیه مناسب واسه خواهر همسرت بخرین بهش هم اس ام اس تلفنی حضوری تولدش رو تبریک بگو اگه امسال هم باز کار پار سال را تکرار کرد و بهت تبریک نگفت سال دیگه هم باز تکرار کن به هر حال یه جائی پیش خودش میگه که دریا همیشه تولدم یادشه و همیشه واسم هدیه خریده و ممکنه که این کار رو برای تو انجام بده

ولی اگه واست مهم نیست پس انقدر بهش فکر نکن و خیلی با سیاست توپ رو بنداز تو زمین همسرت نه حرفی بزن و نه یاد آوری بزار همسرت اگه خواست برای خواهرش کادو تولد بخره بهش تبریک بگه یه نه شما اصلا این مسئله را پیش همسرت عنوان نکن و گلایه هم نکن چون این باعث میشه که بعد ها حساسیت ایجاد بشه در زندگیت و روابطه خانواده هایتان ...

ممنون she عزیز و malake عزیز
براش کادو میخرم و اینکه نشون بدم اون کادو به سلیقه من بوده خیلی هم بهتره
البته اصلا دوست ندارم که خودمو هم شان اون شون بدم ولی خیلی هم میخوام که بفهمه که بی احترامی رو هیچ کی دوست نداره
من که هیچ احتیاجی به حضور اون نمیبینم مهم شوهرمه که خوش بگذرونم کنارش ولی خب از این لجم میگیره که اینطوری بی احترامی میکنه بعد من انگار نه انگار باز مثل قبل باشم باهاش
من دارم اینکارو فقط فقط به خاطر شوهرم میکنم
همه تلاشمو میکنم که شادشاد باشم
ولی ملکه عزیزم اتفاقا خیلی معلومه که از عمد نمیادتولد من ،چچون برعکس تولد من به بقیه مناسبت ها خیلی توجه داره،با اینکه من و شوهرم خودمون تولد های مامان و باباش یادمونه ولی باز اون یه روز قبل زنگ میزنه به شوهرم یا حضوری بهش میگه تولد فلانیه یادت نره کادو بخری:161:
حتی برای روز مادر و پدر هم همین طوریه:97:
قبلا هم گفتم که واسه تولد شوهرم چقدر اصرار کردن که حتما یه روزی باشه که خواهرشوهرم هم حتما کامل باشه تو جشن
حالا مگه امکان داره که یادش بره؟تازه روز تولد من مامانش و باباش که خونه ما بودن زنگ زد به پدرشوهرم که پدرشوهرم گفت ما تولد... هستیم

ملکه درست میگه. :72:
1. میتونی در عمل خوبی کنی آنقدر خوبی کنی تا شرمنده بشه. این یعنی تولد برات مهمه. اون هم بالاخره مجبور میشه واکنش نشون بده یا اینکه همسرت بعد از چندسال میگه بسه دریا ولش کن!
2. میتونی بکشی کنار و بذاری همسرت تصمیم بگیره و عمل کنه. این یعنی تولد برات چندان مهم نیست. و بعدن هم نمی تونی ازشون توقع داشته باشی.

.
اگر بتونی خوب حرفت رو بزنی در مورد اول حرف زدن به نظرم بد نیست. من نمی تونم خوب و موثر حرفی بزنم که کسی هم ناراحت نشه.(دارم تمرین می کنم و یاد میگیرم.) ولی میشناسم آدم هایی رو که می تونند حرفشون رو بزنند. در کل حرف زدن بد نیست ولی توی این جور موقعیت ها باید حرفه ای باشه وگرنه به قول ملکه باعث حساسیت در روابطتون میشه.
.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط she

ملکه درست میگه. :72:
1. میتونی در عمل خوبی کنی آنقدر خوبی کنی تا شرمنده بشه. این یعنی تولد برات مهمه. اون هم بالاخره مجبور میشه واکنش نشون بده یا اینکه همسرت بعد از چندسال میگه بسه دریا ولش کن!
2. میتونی بکشی کنار و بذاری همسرت تصمیم بگیره و عمل کنه. این یعنی تولد برات چندان مهم نیست. و بعدن هم نمی تونی ازشون توقع داشته باشی.

.
اگر بتونی خوب حرفت رو بزنی در مورد اول حرف زدن به نظرم بد نیست. من نمی تونم خوب و موثر حرفی بزنم که کسی هم ناراحت نشه.(دارم تمرین می کنم و یاد میگیرم.) ولی میشناسم آدم هایی رو که می تونند حرفشون رو بزنند. در کل حرف زدن بد نیست ولی توی این جور موقعیت ها باید حرفه ای باشه وگرنه به قول ملکه باعث حساسیت در روابطتون میشه.
.

---

ممنون عزیزم
من هم اصلا نمیتونم درست حرفمو و دلخوریم رو به کسی بگم که بدتر نشه پس فعلا گلگی نمیکنم چیز ی هم به شوهرم (یعنی یاد آوری تولد خواهرش)نمیگم
همونقدر که من یه دخترمو به این چیزا فکر میکنم اونم حتما فکر میکنه پس خودش میفهمه و خجالت میکشه
شما درست میگید بهترین کار همینه که شاد باشمو نشون بدم که از کادویی که خریدیم من کاملا راضی هستم و خیلی عادی برخورد کنم
فکر میکنم شوهرم هم فهمیده که خواهرش واسه تولد من چطوریه و برای بقیه چطوره؟!(از روی رفتارش میگم این حرفو)
جلوی شوهرم که اصلا اصلا گلگی خواهرشو نمیکنم چون میدونم که بدتر هی لجبازی میکنه و ...
پس با این کار خودمو پیش شوهرم شیرین تر میکنم
خجالتی که پیش داداشش میکشه کافیه چون شخصیتشو نشون داده به من

دریا جون سعی کن یه مقدار زندگی رو ساده تر بگیری و وارد حواشی زندگی نشی

قصدم رو منبر رفتن و نصیحت کردنت نیست

ولی برداشت من از نوشته هات اینه که وقتی در مورد خواهر شوهرت مینویسی انگار که اونجا روبروته و داره خفه ات میکنه تو هنوز وارد زندگی مشترکت نشدی زندگی پر از پستی و بلندی داره
و آنقدر مسائل بزرگ و کوچیک تو زندگیت پیش میاد که خواهر شوهر و مادر شوهر گاهی بین همه اونها گم میشه

سعی کن افکار منفی و ازار دهنده ای که به سراغت میاد مخصوصا برای خانواده همسرت رو بندازی دور چون اینها همه میتون یه سم کشنده باشه واسه زندگیت ... هرچی باشه بدترین آدمهای دنیا هم باشن واسه همسرت اونها خانوده اش هستند و نمیتونی و نمیشه که پسشون بزنی

مامان من روزی که من رو روانه خونه شوهر کرد بهم گفت که یادت باشه احترام احترام میاره ... یعنی تو احترام پدر شوهر مادر شوهر خواهر شوهرت رو بگیری اونها هم مطمئنا احترام تو رو میگیرن

من هم گاهی اوقات از برخی برخوردهای مادر و خواهر شوهرم ناراحت شدم و گاهی انقدر هم بهم فشار اومده گلگیش رو به همسرم کردم ولی میخوام بگم من تو قطعا از دست مادر و خواهر خودمون هم ناراحت میشیم

همین هفته پیش من با یکی از خواهر هام بحثم شد و خیلی از دست هم ناراحت شدیم ولی بعد از یک ساعت انگار که نه من و نه اون مشکلی داریم

یه موقع هائی فکر کن خانواده خودت هستند

به نظر من شما یک ذره بین داری که عیب دیگران را چندین برابر بزرگتر نشان می دهد.
عزیزم بعضی ها دلشان نمی خواهد با خانواده عروسشان یا با خانواده شوهرشان صمیمی شوند. خوب اینکه می گویی تولد پدر و مادرش یادش است چیز عجیبی نیست! این خانواده چه میدانم بیست و چند سال کنار هم زندگی کرده اند ، با هم ناراحت شده اند ، با هم خندیده اند و با هم مشکلات تحمل کرده اند! خوب قدر مسلم این است آدم کاری را که برای پدر ، مادر ، برادر و خواهرش می کند برای عروس یا داماد نمی کند. چرا ؟ چون آن احساس محبت و دلبستگی را ندارد. همه نمی توانند به یک اندازه صمیمی باشند.
با این افکار فقط رابطه خودت و آنها را به تنش منتهی می کنی! اصلا من متوجه نمی شوم چرا این ذره بین را دست گرفته ای و می خواهی کوچکترین چیزها را بزرگ کنی؟
عزیزم باز هم می گویم محبت را نمی توانی به زور از کسی کسب کنی. با بزرگ کردن عیب ها و با مقایسه هایت نمی توانی رابطه ای را که خواهان آن هستی بسازی. فقط اعصاب خودت را به هم می ریزی و مجبوری فشار عصبی تحمل کنی.



- - - Updated - - -

به نظر من شما یک ذره بین داری که عیب دیگران را چندین برابر بزرگتر نشان می دهد.
عزیزم بعضی ها دلشان نمی خواهد با خانواده عروسشان یا با خانواده شوهرشان صمیمی شوند. خوب اینکه می گویی تولد پدر و مادرش یادش است چیز عجیبی نیست! این خانواده چه میدانم بیست و چند سال کنار هم زندگی کرده اند ، با هم ناراحت شده اند ، با هم خندیده اند و با هم مشکلات تحمل کرده اند! خوب قدر مسلم این است آدم کاری را که برای پدر ، مادر ، برادر و خواهرش می کند برای عروس یا داماد نمی کند. چرا ؟ چون آن احساس محبت و دلبستگی را ندارد. همه نمی توانند به یک اندازه صمیمی باشند.
با این افکار فقط رابطه خودت و آنها را به تنش منتهی می کنی! اصلا من متوجه نمی شوم چرا این ذره بین را دست گرفته ای و می خواهی کوچکترین چیزها را بزرگ کنی؟
عزیزم باز هم می گویم محبت را نمی توانی به زور از کسی کسب کنی. با بزرگ کردن عیب ها و با مقایسه هایت نمی توانی رابطه ای را که خواهان آن هستی بسازی. فقط اعصاب خودت را به هم می ریزی و مجبوری فشار عصبی تحمل کنی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نوپو

عزیزم باز هم می گویم محبت را نمی توانی به زور از کسی کسب کنی. با بزرگ کردن عیب ها و با مقایسه هایت نمی توانی رابطه ای را که خواهان آن هستی بسازی. فقط اعصاب خودت را به هم می ریزی و مجبوری فشار عصبی تحمل کنی.

---

دریا جان خانواده شوهر من به یکی از بزرگترین دردسرهای زندگیمون و دلیل بحث و دعواهامون تبدیل شدند. من بهترین روزهای زندگیم رو به خاطر اذیت و آزار اون ها از دست دادم. حالا دیگه درست کردنش سخته. حتی اگر هم دوباره بشه درستش کرد ما بهترین لحظه ها و خاطره هامون رو از جمله روز عروسی رو برای خودمون جهنم کردیم.
.
من صبور نبودم.
من گلگی خانواده اش رو به همسرم می گفتم.
من هم میخواستم به زور یه رابطه ی خوب و صمیمی بسازم.
من تحمل اذیت هاشون رو نداشتم. کم کم حساسیت ها شرایط رو بدتر کرد.
تو روز عروسیم باهام لج کردند و زهرمارم شد.
.
تو اینطوری نکن.

ممنون یه دنیا ممونم از همتون:43::72::72::72:
چشم سعی میکنم که کتر به این چیزا توجه کنم
حتما حتما به سفارشاتون عمل میکنم
البته اینو بگم که من اویل حساس تر از این بودم تازه الان بهتر شدم(یه تیکه از این ذره بینم شکسته)
امیدوارم کم کم بتونم صبور تر بشم و این چیزا واسم بی اهمیت بشه
باااااااااااااااااااااااا اازم ممنون:228:

یه مشکل دیگه؟
شوهرم هر چی بگم برام میخره البته بعضی وقتا با یکم غر زدن! اما خب خیلی کم پیش میاد که بخواد بهم پول توو جیبی بده
بیشتر وقتا هم هرچی خواستم بخرم میگه ارزون باشه و..
منم میخوام واسه خودم پول داشته باشم نمیخوام واسه هر چیزی هی ازش کوچیک کوچیک پول بگیرم
میگه تو که همه جی بگی من برات میخرم دیگه پول لازم نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه شما الان عقد نیستین؟