مرسی دوستان که هستین. بودنتون خیلی خوبه . خیلی آرامبخش. از همگی ممنونم :) :72:
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی دوستان که هستین. بودنتون خیلی خوبه . خیلی آرامبخش. از همگی ممنونم :) :72:
آسمانی جان در واقع مشاور نباید درباره اعتقادات شما قضاوت می کرد و شما هم نباید سر درستی یا نادرستی عقایدتون با مشاور بحث کنید باید بهش می گفتید من اعتقادم اینه ایشون اعتقادش اینه
آیا ما می تونیم با هم کنار بیاییم؟ یا این اختلاف فکری به قدری حاد هست که بعدا دردسرساز میشه؟
راهکارهای شما برای کنار اومدن با این اختلاف چیه؟
چون محاسن و انطباقهای زیادی هم وجود داره که ظاهرا به خاطر این اختلاف نمیشه ازش چشم پوشید
ولی آسمانی جان یه چیز میگم لطفا ازم ناراحت نشو شما هم کارت کمتر از کار اون مشاور نیست
شما هم میخوای درباره اعتقادات این آقا قضاوت کنی و برچسب سخت گیری و سنتی بودن و مردسالاری به ایشون بزنی تا راحت تر ردش کنی یا مجابش کنی که باید خودشو تغییر بده
به نظر من دنبال اینا نباش دنبال این باش که ببینی میتونی باهاش به یه تفاهم برسی یا نه
مثلا بگی قبول دارم با این چیزایی که آدم تو روزنامه ها میخونه واقعا حس میکنه شبا تردد در شهر واسه خانوما خالی از ریسک نیست و میدونم اینارو برای این میگی که نگران خود من و سلامتی من هستی و این برام خیلی باارزشه ولی اینم میدونم که زمستون ساعت 5 هوا تاریک میشه منم یه دختر تحصیلکرده و شاغلم نمی تونم از ساعت 5 برم بشینم خونه ولی همه سعیمو میکنم تا 7نهایتا 8 خودمو برسونم خونه یا اصلا اگه خیلی نگرانم میشی زنگ بزنم بیای دنبالم (ببخشیدا ولی اینکه شما میگی تازه 10 شروع شب واسه تهران محسوب میشه هم اگر بخواهیم برچسب بزنیم باید برچسب زیادی روشنفکر بودن بزنیم به شما چون واقعا من خودم 8 شب به بعد تو خیابون احساس دلهره میکنم)
حالا اگر اینو هم شما بپذیرید هم ایشون می تونید با هم کنار بیایید اما اگه هر کدوم روی درستی عقیده خودتون پافشاری کنید خب قطعا به مشکل بر میخورید و نمی تونید با هم کنار بیایید باید میزان انعطاف پذیری خودتون و اون آقا رو نسبت به عقاید همدیگه بسنجید نه اینکه بخواهید مشخص کنید کی اعتقاداتش درست یا غلطه و کی باید خودشو تغییر بده
سلام خانم،
مشاور روانشناسیتون رو قطعا تغییر بدید. قطعا نزد روانشناس برید که تخصصش در زمینه روانشناسی و زوج درمانی باشه. ( گاهی روانپزشکان نیز مشاوره می دهند که به نظر من برای منظور شما مناسب نیستند)
معیارهاتون رو کمی شفاف تر و حتی جزئی تر کنید. به روند مشاوره شما کمک خواهد کرد.
موفق باشید
پ.ن: به نظرم ایمان رو هر سه نفر شما، یعنی هم شما، هم همسرتون و هم مشاورتون اشتباه تعریف و تحلیل کرده اید. ایمان تنها یک واژه نیست که بخواهید تعریفش کنید! ایمان درجه ای از یقین رو در خودش داره/ شک به همراه نداره/ یک اعتقاد کامل قلبی است/ یک نوع تسلیم در برابر اوست/ می تونید در این رابطه بیشتر بخونید و جستجو کنید!
این همون آقای قبلی هستش آسمانی جان؟ دوباره برگشته؟
آره she عزیزم.
حتی دیگه از بیان کردنش تو اینجا خجالت می کشم.
اون با اووووووووووون همه اصرار دوباره برگشته . اون به هزاران طریق قسمم میده و میگه دارم اشتباه می کنم . میگه اشتباه شناختمش . اون منو هر بار در تصمیمی که می گیرم به تردید می اندازه. و من هر بار از ترس سرزنش شدن در روشن نکردن موضعم موضوع خواستگاری دوباره اون رو از گزوه بیشتری مخفی می کنم و میخوام تنها فکر کنم.
در نهایت به اون مشاور مراجعه کردیم تا تصمیم گرفته بشه . این بار قرار شد هرچی مشاور گفت رو ما قبول کنیم. قرار گذاشتیم اگر مشاور گفت نه ، ما هم بپذیریم. مشاور گفت نه . گفت اعتقادات این دختر کمه .
و من اون روز احساس کردم که دیگه اونم ترسیده . چون مدام پیام می دادکه حالا دیگه منم از شروع این زندگی می ترسم.
وقتی اینو چند بار تکرار کرد و من فهمیدم که اونم داره به اختلافاتمون فکر می کنه ، بهش گفتم که وقتی هم من این فکرو می کنم ، هم مشاور اینو میگه و هم تو به این رسیدی که ما با هم متفاوتیم پس بیا مرد و مردونه تمومش کنیم.
اما گفتن این حرف همانا و شروع اصرارها و خواهش ها و التماس ها و .... همانا !!
من واقعا دارم دیوونه میشم.
با یه سری مشکلاتی که پیش اومده و این موضوع خودم رو با سال های قبلم مقایسه می کنم . با پارسال . که چقدر دختر شادی بودم. چقدر انرژی ، چقدر روحیه ، رتبه برتر دانشگاه ، فعالیت های زیاد کار و درس و انواع کلاس ها و ..... اما الان از همه عقب ترم . حتی ارتباطم رو با دوستانم قطع کردم ، همیشه خونه ام و حتی به یه دونه کارم که پایان ناممه رسیدگی نمی کنم. تست های روانشناسی می گیرم . تست سلامت عمومی ... برام جواب میاد که به شدت افسرده اید و نیاز شدید به روانشناس دارید.....
دوس دارم با یه آدم عاقل مشورت کنم ، اما کسی رو پیدا نمی کنم .
آقای sci به تاپیکم سر زده . اما ایشون هم درست تاپیکم رو نخونده . آخه من که با این آقا ازدواج نکردم که میگن همسرتون ! زوج درمانی ! و ....
می دونم دختری ام که با هر چیزی سازش می کنم. می دونم اگه باهاش ازدواج کنم خودم رو تغییر میدم که زندگیم آسیب نبینه . فکر می کنم اونم این شناخت رو روم پیدا کرده که این همه اصرار می کنه . اما نمی دونم اون وقت اون آسمانی اون همه تغییر کرده شاد خواهد بود یا نه !
کلی حرف تو ذهنم رژه میره ، مدت هاست با کسی حرف نمی زنم. وقتی تو جمعم می خندم و وقتی تنهام گریه می کنم . حتی الان که دارم اینارو میگم همینجوری اشکام داره میاد. از خودم بدم میاد که قدرت یه تصمیم گیری ساده رو ندارم.
هزاران هزار مشکل دارم که حل نشده و من دارم روز به روز نا امیدتر میشم از اینکه توان مقابله با اون ها رو داشته باشم.
با این حال وقتی گریه می کنم میرم جلوی آینه و آینه رو بغل می کنم و به خودم میگم عزیز دلم ، قربونت برم ، این همه غصه نخور. من همه چیزو درست می کنم. تو فقط به من تکیه کن. اما نمی تونم ... همش وعده و وعید ....
از کجا ، از کی کمک بگیرم ؟
- - - Updated - - -
آره she عزیزم.
حتی دیگه از بیان کردنش تو اینجا خجالت می کشم.
اون با اووووووووووون همه اصرار دوباره برگشته . اون به هزاران طریق قسمم میده و میگه دارم اشتباه می کنم . میگه اشتباه شناختمش . اون منو هر بار در تصمیمی که می گیرم به تردید می اندازه. و من هر بار از ترس سرزنش شدن در روشن نکردن موضعم موضوع خواستگاری دوباره اون رو از گزوه بیشتری مخفی می کنم و میخوام تنها فکر کنم.
در نهایت به اون مشاور مراجعه کردیم تا تصمیم گرفته بشه . این بار قرار شد هرچی مشاور گفت رو ما قبول کنیم. قرار گذاشتیم اگر مشاور گفت نه ، ما هم بپذیریم. مشاور گفت نه . گفت اعتقادات این دختر کمه .
و من اون روز احساس کردم که دیگه اونم ترسیده . چون مدام پیام می دادکه حالا دیگه منم از شروع این زندگی می ترسم.
وقتی اینو چند بار تکرار کرد و من فهمیدم که اونم داره به اختلافاتمون فکر می کنه ، بهش گفتم که وقتی هم من این فکرو می کنم ، هم مشاور اینو میگه و هم تو به این رسیدی که ما با هم متفاوتیم پس بیا مرد و مردونه تمومش کنیم.
اما گفتن این حرف همانا و شروع اصرارها و خواهش ها و التماس ها و .... همانا !!
من واقعا دارم دیوونه میشم.
با یه سری مشکلاتی که پیش اومده و این موضوع خودم رو با سال های قبلم مقایسه می کنم . با پارسال . که چقدر دختر شادی بودم. چقدر انرژی ، چقدر روحیه ، رتبه برتر دانشگاه ، فعالیت های زیاد کار و درس و انواع کلاس ها و ..... اما الان از همه عقب ترم . حتی ارتباطم رو با دوستانم قطع کردم ، همیشه خونه ام و حتی به یه دونه کارم که پایان ناممه رسیدگی نمی کنم. تست های روانشناسی می گیرم . تست سلامت عمومی ... برام جواب میاد که به شدت افسرده اید و نیاز شدید به روانشناس دارید.....
دوس دارم با یه آدم عاقل مشورت کنم ، اما کسی رو پیدا نمی کنم .
آقای sci به تاپیکم سر زده . اما ایشون هم درست تاپیکم رو نخونده . آخه من که با این آقا ازدواج نکردم که میگن همسرتون ! زوج درمانی ! و ....
می دونم دختری ام که با هر چیزی سازش می کنم. می دونم اگه باهاش ازدواج کنم خودم رو تغییر میدم که زندگیم آسیب نبینه . فکر می کنم اونم این شناخت رو روم پیدا کرده که این همه اصرار می کنه . اما نمی دونم اون وقت اون آسمانی اون همه تغییر کرده شاد خواهد بود یا نه !
کلی حرف تو ذهنم رژه میره ، مدت هاست با کسی حرف نمی زنم. وقتی تو جمعم می خندم و وقتی تنهام گریه می کنم . حتی الان که دارم اینارو میگم همینجوری اشکام داره میاد. از خودم بدم میاد که قدرت یه تصمیم گیری ساده رو ندارم.
هزاران هزار مشکل دارم که حل نشده و من دارم روز به روز نا امیدتر میشم از اینکه توان مقابله با اون ها رو داشته باشم.
با این حال وقتی گریه می کنم میرم جلوی آینه و آینه رو بغل می کنم و به خودم میگم عزیز دلم ، قربونت برم ، این همه غصه نخور. من همه چیزو درست می کنم. تو فقط به من تکیه کن. اما نمی تونم ... همش وعده و وعید ....
از کجا ، از کی کمک بگیرم ؟
من خودم هزارتا مشکل دارم. من خودم هم آدم منفعلی هستم. ولی با این وجود باز هم درکت نمی کنم!
.
.
با اعتقادات تو بیشتر موافقم تا اون آقا و عجب مشاور احمقی رو انتخاب کردی!!! یه روانشناس روانی به تمام معنا!! اینو از کجا پیدا کردی؟
.
.
من و تو باید عتیقه شناس میشدیم! بس که ادم های عتیقه دور و بر خودمون جمع می کنیم!
.
.
با مردای ایرانی نمیشه نشست و راجع به ساعت بیرون موندن و حرف زدن با جنس مخالف و ... به توافق رسید. هر چی بیشتر حرف بزنی کمتر نتیجه میگیری و فقط حساسیت ها بالا میره. اون آقا به اندازه شما رشد شخصیتی نداره. و تعصبش اجازه نداره باهات کنار بیاد.
.
به جای اینکه خیلی چیزا رو ازش بپرسی یا بخوای باهاش توافق کنی یا بهش حالی کنی، فقط نگاه کن! نگاه کن ببین واقعن چطور آدمیه! چطوری عمل می کنه. همین. فقط گوش کن! هزارتا گوش دیگه هم قرض کن. فقط نگاه کن. هزارتا چشم دیگه هم قرض کن.
.
من فکر نمی کنم زوج درمانی به دردت بخوره. چون پیدا کردن یه مشاور خوب یه ریسکه. شاید نشه. خودت که خودت رو می شناسی. ببین این ادم رو چرا میخوای؟ اگه یه خواستگار بهتر برات بیاد چه کار می کنی؟؟؟
.
من که فکر می کنم تعلل تو فقط به خاطر افسردگیه. به خاطر اینکه این آدم باشه!! به نظرم اگر این آدم پیشنهاد میداد بیا یه مدت باهم دوست باشیم تو خوشحال تر می بودی!
- - - Updated - - -
البته این مشاورت یه حرف تقریبن درستی هم زده : تو کمتر از اون آقا مذهبی هستی. همین. اینو درست گفته.
از اینکه مدت ها گذشته و نمی تونم تصمیم بگیرم افسرده شدم
از اینکه اون بهم عذاب وجدان مرده شدمیده که فلانی و فلانی و ... ازدواج کردن. اما ما یک سال بیشتر شده و هنوز تصمیم نگرفتیم افسرده شدم
از اینکه احساس می کنم یکسال یه آدم رو از زندگیش عقب انداختم افسرده شدم
از اینکه بهم میگه وقتی بگم نه ، همه کار و درس و ... رو رها می کنه و میره شهر خودش افسرده شدم
از اینکه من شدم عامل عذاب کشیدن یه انسان دیگه افسرده شدم
و از اینکه چرا این همه به اون فکر می کنم و نمی تونم به خودم فکر کنم و یه کمی سنگدل باشم افسرده شدم
اگه خواستگار دیگه ای بیاد .... دعا می کنم نیاد
چون به جای فکر کردن به خودم به این فکر می کنم که اون داغون میشه اگر با کس دیگه ای ازدواج کنم
ترجیح میدم اون رهام کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه تا منم آزاد بشم
اما این موضوع نمی دونم چقدر اذیتم خواهد کرد . چون هنوزم نمی دونم چقدر دوسش دارم.
اینکه آیا بعدا حسرت خواهم خورد یا نه اذیتم می کنه .
در مورد اینکه پیشنهاد میداد مدتی دوست باشیم هم نه
چون گفت بیا یه مدت بدون اینکه به ازدواج فکر کنیم با هم رفت و آمد داشته باشیم
اما بازم نتونستم.
خانم تاپیک شما رو با دقت خوندم قبلا، واژه همسرتون رو به خواستگارتون یا ... تغییر بدید و مشاورتون رو عوض کنید. مشاوری که زوج درمان باشه ، مثلا بعضی مشاورین هستند که روانشناس رشد هستند اما برای ازدواج هم مشاوره می دهند
این به معنی این نبود که فکر کردم شما ازدواج کردین
آقای sci ادم عجیبی هستش. مث یه فرشته می مونه. یه فرشته عجیب. خیلی خوبه. زیادی خوب. همچین آدم هایی باعث میشن به همه چی دوباره امیدوار بشی..آسمانی جان اگه آقای sci میگه برو زوج درمانی. خب برو حتمن! باز هم امتحان کن! شاید توی این شرایط نیازمند کمک حتمی یه کارشناس هستی. اگر چیزی بود که الان میشد بهت توصیه کنه حتمن وقتی اومده و تاپیکت رو خونده می گفت. لابد لازمه حضوری با اون آقا بری..من یه مشاور انتهای میرداماد (میدون محسنی) می شناسم که زوج درمانی خوبی داره و آدم روشنفکری هم هست. ولی گرونه. اگر خواستی اسمش رو برات بپرسم. یکی دوتا دیگه هم می شناسم که سخت تر نوبت میدن مثل دکتر میثاق.
آسمانی جان عزیز دلم چرا اینقدر خودت رو با این افکار اذیت میکنی ، کسی که از بیرون به مشکل شما نگاه میکنه موضوع رو اینقدر حاد نمیبینه که شما میبینی . درسته تصمیم گیری برای ازدواج خیلی سخته و خیلی باید دقت کرد ولی احساس میکنم شما بیش از حد داری خودت رو تحت فشار قرار میدی .
من خودم هم عقایدم مثل شماست اینکه طرف مقابلم آدم درستکاری باشه و حق الناس رو رعایت بکنه و مثل شما به این عقیده دارم که کسی که خودش بسیاری از موارد رو رعایت میکنه لزومی نداره یه نفر دیگه هی بهش تذکر بده و محدودش بکنه.
عزیزم شما الان بین خصوصیات خوب و این خصوصیات منفی که از اقای خواستگار میبینید کدومشون پررنگتره؟ بنظر خودت اینکه بعضی از آزادیهای فردی ازت گرفته بشه و محدود بشی مخصوصا تو این زمونه که خیلی از خانما دارن پا به پای مردا پیش میرن و نمی ذارن هیچ فرقی بین یه زن و مرد باشه ، چقدر برات اهمیت داره ؟ میتونی به راحتی و از صمیم دل باهاش کنار بیایی یا نه از روی اجبار برای اینکه از دستش ندی باهاش کنار میایی؟
شاید من هم اگه جای شما باشم و خواستگارم کلی مزایای خوب داشته باشه ولی بخواد منو محدود بکنه حتما دچار تردید میشم و اگه قبول کنم از روی اجبار قبول میکنم نه از ته دل .
ولی من از روی حرفای شما احساس میکنم این آقا کمی بیش از اندازه بدبین هستن که رفتن آمار تک تک همکلاسیهای شمارو درآوردن. اگه شما فردا روزی یه خطایی کردین یا نه اصلا خطا نکردین ولی در نظر این آقا خطا بود برخوردش با شما چطور خواهد بود؟ چه عکس العملی از خودش بروز میده؟