آره اتفاقامنم توی همین فکربودم صاحب تاپیک نیست وچه تاپیک پرببینده ای داره اون وقت من خودم هستم کسی توی تاپیکم نیست
امامن توروپیدامیکنموکشفت میکنم:310:
نمایش نسخه قابل چاپ
آره اتفاقامنم توی همین فکربودم صاحب تاپیک نیست وچه تاپیک پرببینده ای داره اون وقت من خودم هستم کسی توی تاپیکم نیست
امامن توروپیدامیکنموکشفت میکنم:310:
ببخشید.فکر کنم تازه متوجه منظورتون شدم.شما میخواید که من دیگه تو تاپیکاتون نظر ندم.تو اون پست چند متری توضیح دادم.ولی بازم به روی چشم.نقل قول:
تازگي به اين فكر افتادم يك تاپيك بزنم بنويسم ورود آقايان ممنوع.
اینهم یه تصمیم احساسی دیگست.گرچه میدونم شوخی کردید.
بازم می گم.عمرا.صد تا تاپیکم بزنم شما نمیتونی چیزی ازش در بیاری.نقل قول:
فقط خدا جان یه تاپیک بزن تا بهتون بگم چقدر شناخت دارم!:81::81::311:
راستی بچه ها ظرفیت تاپیک رو داریم پر می کنیم.لطفا فقط نظرتون رو در مورد سوال مطروحه در پست اول ایشون بدید.
فقط خدا
سلام دوستاي خوبم.:72:
من نيومدم اينجا تا كسي رو اذيت كنم.
الان خيلي عجله دارم.پستهاي با ارزشتونو خوندم وبه زودي جواب همشو ميدم.
سلام مهرااد عزيزم.:72:
من اصلا پست اون آقارو نديده بودم.خيلي ممنون كه گزارش دادي وحذف شد.مطمئنا از كاربران قديمي نبودن كه قوانينو نميدونستن.
اتفاقا من دوست دارم شما يا هر كس ديگه اشتباهاتمو بگيد.
من فقط تعجب كردم چون پست ايشونو نديده بودم وحتي رفتم ديدم ونبود كه نميدونستم شما گزارش داديد.
مهرااد عزيز من ميدونم شما دختر خوب ومهربوني هستي.
تمام حرفاتو آويزه گوشم ميكنم.
:72::72::72::72:
باز هم خوشحال ميشم با هم دوست باشيم واز تجربه هات واسم بگي.:72::43:
[QUOTE=faghat-KHODA;293003]سلام :72:
سلام
از اینکه دوباره پست میذارم براتون شرمنده.میدونم دیدن اسم کاربریم حس خوشایندی براتون نداره.من كه آخرش نتونستم حرفمو بگم.نميتونم منظورمو برسونم.
من از بودن كسي ناراحت نميشم.
اما به چند دلیل این پست رو میذارم.امروز از مراسم ختم یه بچه 9 ساله میام.اون كه آمرزيده است.اميدوارم خدا به خانوادش صبر بده.
اصلا حال خوبی ندارم.ذهنم اشفتست.ممکنه نتونم خوب حرفام رو جمع بندی کنم.در هر صورت مینویسم.احتمالا طولانی و پراکندست.
بنده شما رو بابت اینکه چه احساسی دارید ملامتتون نمی کنم.میدونید چرا ؟ چون خودمم از دیدن بعضی اسامی خوشحال میشم و از غیبت چند روزشون دلتنگ و نگران.مثلا یکیش خود شما.
اما با بیان این احساسات مشکل دارم.اين خيلي خوبه.من خيلي جسارت به خرج دادم ومورد اصابت انتقاد قرار گرفتم وتازه آخرش نتونستم منظورمو برسونم وهيچكس وحتي شما هم متوجه نشديد چي ميگم.
من هم یک شخصیت بسیار احساس محور دارم.یک سال از شروع اون رابطه گذشته.ایشون از من سه ماه فرصت خواست واسه جواب دادن.اما الان مدتها از اون سه ماه هم گذشت.اما خبری نشد که نشد.ولی یه ادم احساسی مثل من همچنان در حال رویا پردازی های خودشه.با اینکه واقعیت از روز روشن تره.به هر حال حتما صلاح خدا چيز ديگه بوده.
شما هم احساساتی هستید.احساساتی اینگونه باید در نطفه خفه بشن.به هیچ وجه به احساسات خطر ناکتون بها ندید.بال و پر ندید.اونوقت کار به جایی میرسه که مغز فلج میشه و چیزی به نام تصمیم گیری درست عملا معنایی نداره.باز هم سوء برداشت.اما حق باشماست ونبايد به كسي دل بست.حتي تو دنياي الان به همسر هم نميشه دل بست.پس فقط به " خدا " ميشه دل بست.
از میشل گفتید.بذارید یه اعترافی بکنم.روز اول که اومدم تو این سایت عضو شدم به خاطر دوستی به نام اهو من بود.کسی که دردش رو با تمام وجود لمس کرده بودم.اومدم تا شاید اونهمه زجری که من کشیدم اون بنده خدا نکشه،که متاسفانه نشد.خواستم برم.دیدم کاربر عزیزی به نام تسنیم هستن که به وسواس دچارن.من هم دو سال این مشکل رو در بالاترین درجش داشتم و هیچ کس بهتر از یه وسواسی نمیتونه بفهمه این بیماری هر روزش بارها مردنه.نتونستم بی تفاوت باشم.گفتم بمونم و هر جا که دلسرد شد قوت قلبش بشم.اما متاسفانه ایشون هم بی خبر رفتن.هنوزم که هنوزه نگران ایشون هستم.اميدوارم همشون در سلامت كامل باشن.
در این مدت برای خیلی ها پست میذاشتم.که یکی هم شما دوست گرامی بودید.برای بار سوم تصمیم به رفتن گرفتم اما پستی از میشل دیدم که تو اون بنده رو تنها کسی قلمداد کرده بود که شما ازش حرف شنوی دارید.اصلا هم برام مهم نبود دلیل این حرف شنوی چیه.پسر بودنم.همسن بودنم.یا هر چیز دیگه ای.با اینکه هرگز ایمان به این حرف میشل نداشتم اما چون ایشون رو بواسطه پستهاش قبول داشتم موندم تا شاید بتونم کمکی هرچند کوچک به شما بکنم.سعی کردم با خوندن مقالات علمی پست بذارم براتون.ممنون
اما واقعیتی که بود من یه متخصص نبودم.من فقط دوست داشتم با دل نوشته هام قوت قلبی باشم براتون که بدونید هستند کسانی که منتظرن شما بیای و از موفقیتهاتون بگید.ممنون
اما این بارم نشد که نشد.غافل از اینکه نبودنم بسیار بسیار بهتر از بودنم بود.چون گذشت زمان نشون داد چیزی از من و پست هام عاید شما نشد جز بهم ریختن ارامشتون.اصلا اينطور نبود هيچكس نفهميد چي گفتم چون من نتونستم درست بگم.اما ديگه اون احساس وجود نداره چون بااين پستهاي اخيرتون خيلي فرق كردم.
اینها که گفتم منت گذاشتمن نبود.حالا با این تفاسیر من دلیلی واسه موندن تو این تالار ندارم.پس اگه یه روز دیدید دیگه نیومدم عذاب وجدان نگیرید که به خاطر شما رفتم.به خاطر این رفتم که دیگه دلیلی نداشتم.دیگه احساس مسئولیتی نمی کردم.شما مسئول من نبوديد ونيستيد.پدرو مادرم مسئول نبودن شما كه ديگه...
البته ميدونم وبه اين نتيجه رسيدم كه فقط وفقط خودم مسئول بدبختي يا خوشبختيم هستم.
خودم وراه وروش خودم مهمه.
اما چند تا نکته رو برادرانه بهتون می گم.
شما در حرفاتون تناقض زیاد دیده میشه.منظورم این نیست دروغ می گید.منظورم اینه که انگار یه جدل اساسی بین عقل و احساساتتون وجود داره.چیزی که باعث میشه حرفاتون گاها نامفهوم باشه.خوبه كه حد اقل شما متوجه شديد نميتونم منظورمو برسونم.
ازط من میشنوید تمام مشکلاتتون رو بنویسید روی یه کاغذ.کوچک و بزرگ.بعد ببینید کدومش براتون از همه مهمتره.همه رو الویت بنمدی کنید.بعدش فکر کنید هر کاربر فقط حق داره یه تاپیک باز کنه.پس مهمترین مشکلتون رو بیان کنید.در تاپیکتون سعی کنید مانع از منحرف شدن اون بشید.اینقدر تاپیک رو ادامه بدید تا به نتیجه برسید.فعلا هيچ چيز مشكل منو حل نميكنه.جز دعا ونزديك شدن به خدا.من اينهمه تاپيك زدم بقيه بهم لطف كردن نظر دادن اما من فقط خاطره بد گذاشتم.
راستی،منم اون پست اون کاربر محترم رو دیدم.همون حسی بهم دست داد که به مهرااد عزیز دست داد.خیلی خوشحالم شما و ایشون با هم اشنا شدید.وبه نظرم ایشون یک دوست خوب و مطمئن میتونن باشن براتون تو این سایت.چند تا مزیت هم دارن.
همسن خودتونن.این تالار براشون صرفا پست گذاشتن و وقت تلف کردن نیست.اگه بود نمی رفتن تاپیکای قبلیتون رو بخونن.من هم خيلي ازشون ممنونم. من خودم حوصله ندارم تاپيكهاي قبلي كسي رو بخونم .از همه مهمتر پسر نیستن.من تو دنياي واقعي اين پسر ودخترو زياد رعايت ميكنم.اينجا هم بس كه گفتن پسر دختر باورم شده واقعا نبايد باهيچ پسري حرف بزنم.بابا من كه خصوصي باهيچكس حرف نزدم.اما خودم با حرفام خودمو تو دردسر انداختم.(با خودم ميگم خب بيكار بودي حرف بزني؟بهتر بود ديگه نميومدي واينقدر هم خودت هم بقيه رو اذيت نميكردي.كه يك مرد تو اون تاپيك به خودش اجازه بده اين حرفا رو بگه.)
اما حق باشماست.
مهرااد عزیز،با دیدن اون پست اخطاریتون خیلی خوشحال شدم.از اینکه یکی مثل شما هم تو این تالار هست.البته مطمئنم دوستان دیگری هم هستن که هدف اصلیشون فقط کمک به یه هم نوعه.
باور کنید اگه میشل و ریحانه نمی رفتن من هرگز حضورم در تاپیکاتون اینقدر پر رنگ نبود،گرچه پیگیری می کردم.باز خوبه شما همين مساله رو درك كردين.خب اگر شما اومدين واسه اين بود كه كسي نبود.اگه بودن من كرم داشتم بايك پسر حرف بزنم اينقدر حرف بشنوم تازه خودمم مثل ديوونه ها ندونم چطور منظورمو برسونم؟چون دید بچه های تالار به این موضوع منو ازار میداد.فکر کنم با حضور مهرااد نیازی به امثال من نیست.پس مهرااد عزیز بیاید تا نیاز به ورود امثال من نباشه.
مشكل اينه كه وقتي يكي ميگه من دوست دختر يا دوست پسر دارم كسي عكس العمل خاصي نشون نميده چون به قول همه اطرافيانم خيلي طبيعيه اما اگر كسيواسه احساسي كه نميدونه چيه كمك بخواد همه ميگن زشته.بده.خودمم به خودم گفتم خجالت بكش اون تاپيكو زدي كه چي بشه؟كه بگن بيا ببين يه دختر چادري كه نميخواد با كسي ارتباط داشته باشه اينطوره.
به نظر من مشکل شما "فقط خدا" نیست.شاید اگر فقط خدا نبود به جایش امین،شاپور(دوستانی که ازشون نام میبرم منو ببخشن.چون میدونم منظور منو درک می کنن) میومدن.ناراحت نشید،اما شما باید ببینید این مشکل از کجاست.من یه بار تو زمینه احساساتم شل گرفتم یک سال از عمرم بیهوده تلف شد.
كاملا حق باشماست.من شل گرفتم.
هرگز هرگز هرگز هیچ کس رو بر اساس چند کلمه(چند پست) قضاوت نکنید.به شما اطمینان میدم منش واقعی من بسیار بسیار از اون چیزی که شما فکر می کنید دوره.من اينجا هر چي ديدم گفتم.
اشنایی با شما و دوستان دیگر برام مایه افتخار بود.اگر همجنس بودیم دوستای خوبی میشدیم.اما به قول کارشناسا پسر و دختر مثل پنبه و اتیشن.پس من رفتم تا کسی نسوزه.ميتونيد بريد يا نريد.به من مربوط نميشه.من هيچ احساسي نسبت بهشما ندارم.الان كاملا خنثي هستم.
ببخشید.خیالی طولانی شد.شاید این اخرین پستم باشه.خودمم نفهمیدم چی نوشتم.دیگه توان ویرایش نداشتم.اگه غلط املایی داشتم ببخشید.
اما من فهميدم چي نوشتم.
حلالم کنید. :72::72:اون دنيا كلي آدم بايد منو حلال كنن باز خوبه شما حلالم كرديد.
فقط خدا :72::72::72:
- - - Updated - - -
[QUOTE=faghat-KHODA;293003]سلام :72:
سلام
از اینکه دوباره پست میذارم براتون شرمنده.میدونم دیدن اسم کاربریم حس خوشایندی براتون نداره.من كه آخرش نتونستم حرفمو بگم.نميتونم منظورمو برسونم.
من از بودن كسي ناراحت نميشم.
اما به چند دلیل این پست رو میذارم.امروز از مراسم ختم یه بچه 9 ساله میام.اون كه آمرزيده است.اميدوارم خدا به خانوادش صبر بده.
اصلا حال خوبی ندارم.ذهنم اشفتست.ممکنه نتونم خوب حرفام رو جمع بندی کنم.در هر صورت مینویسم.احتمالا طولانی و پراکندست.
بنده شما رو بابت اینکه چه احساسی دارید ملامتتون نمی کنم.میدونید چرا ؟ چون خودمم از دیدن بعضی اسامی خوشحال میشم و از غیبت چند روزشون دلتنگ و نگران.مثلا یکیش خود شما.
اما با بیان این احساسات مشکل دارم.اين خيلي خوبه.من خيلي جسارت به خرج دادم ومورد اصابت انتقاد قرار گرفتم وتازه آخرش نتونستم منظورمو برسونم وهيچكس وحتي شما هم متوجه نشديد چي ميگم.
من هم یک شخصیت بسیار احساس محور دارم.یک سال از شروع اون رابطه گذشته.ایشون از من سه ماه فرصت خواست واسه جواب دادن.اما الان مدتها از اون سه ماه هم گذشت.اما خبری نشد که نشد.ولی یه ادم احساسی مثل من همچنان در حال رویا پردازی های خودشه.با اینکه واقعیت از روز روشن تره.به هر حال حتما صلاح خدا چيز ديگه بوده.
شما هم احساساتی هستید.احساساتی اینگونه باید در نطفه خفه بشن.به هیچ وجه به احساسات خطر ناکتون بها ندید.بال و پر ندید.اونوقت کار به جایی میرسه که مغز فلج میشه و چیزی به نام تصمیم گیری درست عملا معنایی نداره.باز هم سوء برداشت.اما حق باشماست ونبايد به كسي دل بست.حتي تو دنياي الان به همسر هم نميشه دل بست.پس فقط به " خدا " ميشه دل بست.
از میشل گفتید.بذارید یه اعترافی بکنم.روز اول که اومدم تو این سایت عضو شدم به خاطر دوستی به نام اهو من بود.کسی که دردش رو با تمام وجود لمس کرده بودم.اومدم تا شاید اونهمه زجری که من کشیدم اون بنده خدا نکشه،که متاسفانه نشد.خواستم برم.دیدم کاربر عزیزی به نام تسنیم هستن که به وسواس دچارن.من هم دو سال این مشکل رو در بالاترین درجش داشتم و هیچ کس بهتر از یه وسواسی نمیتونه بفهمه این بیماری هر روزش بارها مردنه.نتونستم بی تفاوت باشم.گفتم بمونم و هر جا که دلسرد شد قوت قلبش بشم.اما متاسفانه ایشون هم بی خبر رفتن.هنوزم که هنوزه نگران ایشون هستم.اميدوارم همشون در سلامت كامل باشن.
در این مدت برای خیلی ها پست میذاشتم.که یکی هم شما دوست گرامی بودید.برای بار سوم تصمیم به رفتن گرفتم اما پستی از میشل دیدم که تو اون بنده رو تنها کسی قلمداد کرده بود که شما ازش حرف شنوی دارید.اصلا هم برام مهم نبود دلیل این حرف شنوی چیه.پسر بودنم.همسن بودنم.یا هر چیز دیگه ای.با اینکه هرگز ایمان به این حرف میشل نداشتم اما چون ایشون رو بواسطه پستهاش قبول داشتم موندم تا شاید بتونم کمکی هرچند کوچک به شما بکنم.سعی کردم با خوندن مقالات علمی پست بذارم براتون.ممنون
اما واقعیتی که بود من یه متخصص نبودم.من فقط دوست داشتم با دل نوشته هام قوت قلبی باشم براتون که بدونید هستند کسانی که منتظرن شما بیای و از موفقیتهاتون بگید.ممنون
اما این بارم نشد که نشد.غافل از اینکه نبودنم بسیار بسیار بهتر از بودنم بود.چون گذشت زمان نشون داد چیزی از من و پست هام عاید شما نشد جز بهم ریختن ارامشتون.اصلا اينطور نبود هيچكس نفهميد چي گفتم چون من نتونستم درست بگم.اما ديگه اون احساس وجود نداره چون بااين پستهاي اخيرتون خيلي فرق كردم.
اینها که گفتم منت گذاشتمن نبود.حالا با این تفاسیر من دلیلی واسه موندن تو این تالار ندارم.پس اگه یه روز دیدید دیگه نیومدم عذاب وجدان نگیرید که به خاطر شما رفتم.به خاطر این رفتم که دیگه دلیلی نداشتم.دیگه احساس مسئولیتی نمی کردم.شما مسئول من نبوديد ونيستيد.پدرو مادرم مسئول نبودن شما كه ديگه...
البته ميدونم وبه اين نتيجه رسيدم كه فقط وفقط خودم مسئول بدبختي يا خوشبختيم هستم.
خودم وراه وروش خودم مهمه.
اما چند تا نکته رو برادرانه بهتون می گم.
شما در حرفاتون تناقض زیاد دیده میشه.منظورم این نیست دروغ می گید.منظورم اینه که انگار یه جدل اساسی بین عقل و احساساتتون وجود داره.چیزی که باعث میشه حرفاتون گاها نامفهوم باشه.خوبه كه حد اقل شما متوجه شديد نميتونم منظورمو برسونم.
ازط من میشنوید تمام مشکلاتتون رو بنویسید روی یه کاغذ.کوچک و بزرگ.بعد ببینید کدومش براتون از همه مهمتره.همه رو الویت بنمدی کنید.بعدش فکر کنید هر کاربر فقط حق داره یه تاپیک باز کنه.پس مهمترین مشکلتون رو بیان کنید.در تاپیکتون سعی کنید مانع از منحرف شدن اون بشید.اینقدر تاپیک رو ادامه بدید تا به نتیجه برسید.فعلا هيچ چيز مشكل منو حل نميكنه.جز دعا ونزديك شدن به خدا.من اينهمه تاپيك زدم بقيه بهم لطف كردن نظر دادن اما من فقط خاطره بد گذاشتم.
راستی،منم اون پست اون کاربر محترم رو دیدم.همون حسی بهم دست داد که به مهرااد عزیز دست داد.خیلی خوشحالم شما و ایشون با هم اشنا شدید.وبه نظرم ایشون یک دوست خوب و مطمئن میتونن باشن براتون تو این سایت.چند تا مزیت هم دارن.
همسن خودتونن.این تالار براشون صرفا پست گذاشتن و وقت تلف کردن نیست.اگه بود نمی رفتن تاپیکای قبلیتون رو بخونن.من هم خيلي ازشون ممنونم. من خودم حوصله ندارم تاپيكهاي قبلي كسي رو بخونم .از همه مهمتر پسر نیستن.من تو دنياي واقعي اين پسر ودخترو زياد رعايت ميكنم.اينجا هم بس كه گفتن پسر دختر باورم شده واقعا نبايد باهيچ پسري حرف بزنم.بابا من كه خصوصي باهيچكس حرف نزدم.اما خودم با حرفام خودمو تو دردسر انداختم.(با خودم ميگم خب بيكار بودي حرف بزني؟بهتر بود ديگه نميومدي واينقدر هم خودت هم بقيه رو اذيت نميكردي.كه يك مرد تو اون تاپيك به خودش اجازه بده اين حرفا رو بگه.)
اما حق باشماست.
مهرااد عزیز،با دیدن اون پست اخطاریتون خیلی خوشحال شدم.از اینکه یکی مثل شما هم تو این تالار هست.البته مطمئنم دوستان دیگری هم هستن که هدف اصلیشون فقط کمک به یه هم نوعه.
باور کنید اگه میشل و ریحانه نمی رفتن من هرگز حضورم در تاپیکاتون اینقدر پر رنگ نبود،گرچه پیگیری می کردم.باز خوبه شما همين مساله رو درك كردين.خب اگر شما اومدين واسه اين بود كه كسي نبود.اگه بودن من كرم داشتم بايك پسر حرف بزنم اينقدر حرف بشنوم تازه خودمم مثل ديوونه ها ندونم چطور منظورمو برسونم؟چون دید بچه های تالار به این موضوع منو ازار میداد.فکر کنم با حضور مهرااد نیازی به امثال من نیست.پس مهرااد عزیز بیاید تا نیاز به ورود امثال من نباشه.
مشكل اينه كه وقتي يكي ميگه من دوست دختر يا دوست پسر دارم كسي عكس العمل خاصي نشون نميده چون به قول همه اطرافيانم خيلي طبيعيه اما اگر كسيواسه احساسي كه نميدونه چيه كمك بخواد همه ميگن زشته.بده.خودمم به خودم گفتم خجالت بكش اون تاپيكو زدي كه چي بشه؟كه بگن بيا ببين يه دختر چادري كه نميخواد با كسي ارتباط داشته باشه اينطوره.
به نظر من مشکل شما "فقط خدا" نیست.شاید اگر فقط خدا نبود به جایش امین،شاپور(دوستانی که ازشون نام میبرم منو ببخشن.چون میدونم منظور منو درک می کنن) میومدن.ناراحت نشید،اما شما باید ببینید این مشکل از کجاست.من یه بار تو زمینه احساساتم شل گرفتم یک سال از عمرم بیهوده تلف شد.
كاملا حق باشماست.من شل گرفتم.
هرگز هرگز هرگز هیچ کس رو بر اساس چند کلمه(چند پست) قضاوت نکنید.به شما اطمینان میدم منش واقعی من بسیار بسیار از اون چیزی که شما فکر می کنید دوره.من اينجا هر چي ديدم گفتم.
اشنایی با شما و دوستان دیگر برام مایه افتخار بود.اگر همجنس بودیم دوستای خوبی میشدیم.اما به قول کارشناسا پسر و دختر مثل پنبه و اتیشن.پس من رفتم تا کسی نسوزه.ميتونيد بريد يا نريد.به من مربوط نميشه.من هيچ احساسي نسبت بهشما ندارم.الان كاملا خنثي هستم.
ببخشید.خیالی طولانی شد.شاید این اخرین پستم باشه.خودمم نفهمیدم چی نوشتم.دیگه توان ویرایش نداشتم.اگه غلط املایی داشتم ببخشید.
اما من فهميدم چي نوشتم.
حلالم کنید. :72::72:اون دنيا كلي آدم بايد منو حلال كنن باز خوبه شما حلالم كرديد.
فقط خدا :72::72::72:
- - - Updated - - -
[QUOTE=faghat-KHODA;293025]ببخشید.فکر کنم تازه متوجه منظورتون شدم.شما میخواید که من دیگه تو تاپیکاتون نظر ندم.تو اون پست چند متری توضیح دادم.ولی بازم به روی چشم.
ديگه واسم فرق نداره.ازتون ممنونم هميشه كمكم كردين.اما اگر نميخواين شما هم نياين.
شما هم ديگه منو نميشناسين.
- - - Updated - - -
من به هيچكس اينجا احتياج ندارم واسم بنويسه ياننويسه.
من هر وقت فكرم سرازير بشه ونتونم خودم مساله مو حل كنم ميام اينجا مينويسم وهر كس دوست داشت كمكم كنه.
سلام يوسف گمگشته خانم
خيلي وقت بود نتونسته بودم اينجا سر بزنم تا رسيدم مروري بر احوال دوستان را ياد كردم ، شما را ديدم و فقط مرور سطحي به نوشته ها انداختم ميخوام چيزي بگم و خودت دنبالش بري منشاء در نهج الابلاغه هست تو يوسفت را پيدا كرده اي لذا گذشته را فقط و فقط بعنوان خاطره و تجربه ازش لذت ببر ،حتي بدترينهاشو ،و حال تنها چيزي است كه داريم ازش بهره بگير و به آرامي و بدون عجله به تنها چيزهاي ظاهراً ساده و بدون جنجال بپرداز و هميشه نگاه به جلو داشته باش چون ما قرار نيست در حال بمانيم لذا ارزش نارحت شدنشو نداره و بايد بگزاريم و از روش رد بشيم ذهنتو زياد درگير چوني چرايي نكن چيزي كه از مقدورات دلت مي خواهد و مي پسندد به آن بپرداز و اصلاً وزنش نكن كه چقدر ارزش دارد راحتش بزار و راحت باش آنچه لازم است خود بسراغت خواهد آمد. و تو را ارضا خواهد كرد. من به شخصيت و تلاشت افتخار ميكنم و گاهاً غبطه ميخورم شاد باشي عزيزم
سلام.توی دوسه تایپیکی که اخیرابازکردی گفتی بهم بگیدمشکلم چیه وکمکم کنید البته زیاد به خود مشکل اشاره ای نکردی،من یکی ازتایپیکهای مفصل قبلیت رو خوندم واگه یادت باشه اونجاهم نظری دادم.این خوبه که اینجا احساست روگفتی حداقلش اینه که خالی شدی.اماباتوجه به تایپیک قبلیت وحدس اینکه انگارهنوزداری بایه مسأله دست وپنجه نرم میکنی،من نظرخودمو میگم شاید یه مقدار نامعمول به نظربرسد به نظرمن مشکل شما"حیای افراطی "هست.۳۲سالته ولی من فکرمیکنم"وجود اجتماعیت"رو بسیارمحدود وبسته کردی وتمام انرژی ها وامیال طبیعی درونیت به این دیوارفیلترشده ی وجود اجتماعی محدود برخوردمیکنه وفقط بخش کوچکی ازاون به عنوان یه دختر حساس ومحدود خارج و نمایان میشود وبخش عظیمی ازاون برگشت میخوره وبسیارآزارت میده.باورکن حیای افراطی نتیجه عکس میده،شاید دیگران بگن عجب دخترمحجوب ومتینی(منظورم این نیست که صرفا به خاطرحرف مردم حیای زیادروانتخاب میکنی)اما به چه قیمتی؟هیچ اشکالی نداره نا آرام ومقداری شیطون به نظربرسی،عوضش از درون آرام میشی،خودت روآزادکن بعدش ببین واسه انطباق خودت باخودت چه پیامهای از فطرتت میجوشه وبه سطح ذهنت میاداونوتجزیه وتحلیل وقابل اجراکن.من زیاد دیدم بچه های شیطون وپرانرژی که ظاهرا شرورونا آرام وباطنا خوب و نرمال وبرعکس بچه هایی که ظاهرآرام وحرف گوش کن اما باطنا مشکل دارو ناآرام.این قضیه برای مابزرگسالان هم به نسبت خفیف ترش هست.البته نسخه هایی که بخشی ازطرزفکرسنتی گذشته مابرای یک دخترمیپیچه ممکن هست اونو زیادمحدودو زمینه سازبعضی مشکلات زیرزمینی واسه یه دختربشود.اما بین سنت ومدرنیسم راه میانه ای هم هست"خیرالاموراوسطها[بهترین کارهامیانه روی است.پیامبراکرم(ص)] اگه با این پست موافقی لیستی خلاصه ومفید از جاهایی که فکرمیکنی داری محدود رفتارمیکنی روتهیه کن تا توی جرح وتعدیلش کمک وراهنماییت کنیم.با این سوال کلیدی:ازچه بخشی ازشخصیت نگران هستی که بروزبدهی امابروزندادنش برات سخته؟یا میزان تفاوت شخصیتت بین کسانی که باهاشون راحت هستی با جاهایی که کمتر راحتی چقدرتفاوت داره؟
- - - Updated - - -
سلام.توی دوسه تایپیکی که اخیرابازکردی گفتی بهم بگیدمشکلم چیه وکمکم کنید البته زیاد به خود مشکل اشاره ای نکردی،من یکی ازتایپیکهای مفصل قبلیت رو خوندم واگه یادت باشه اونجاهم نظری دادم.این خوبه که اینجا احساست روگفتی حداقلش اینه که خالی شدی.اماباتوجه به تایپیک قبلیت وحدس اینکه انگارهنوزداری بایه مسأله دست وپنجه نرم میکنی،من نظرخودمو میگم شاید یه مقدار نامعمول به نظربرسد به نظرمن مشکل شما"حیای افراطی "هست.۳۲سالته ولی من فکرمیکنم"وجود اجتماعیت"رو بسیارمحدود وبسته کردی وتمام انرژی ها وامیال طبیعی درونیت به این دیوارفیلترشده ی وجود اجتماعی محدود برخوردمیکنه وفقط بخش کوچکی ازاون به عنوان یه دختر حساس ومحدود خارج و نمایان میشود وبخش عظیمی ازاون برگشت میخوره وبسیارآزارت میده.باورکن حیای افراطی نتیجه عکس میده،شاید دیگران بگن عجب دخترمحجوب ومتینی(منظورم این نیست که صرفا به خاطرحرف مردم حیای زیادروانتخاب میکنی)اما به چه قیمتی؟هیچ اشکالی نداره نا آرام ومقداری شیطون به نظربرسی،عوضش از درون آرام میشی،خودت روآزادکن بعدش ببین واسه انطباق خودت باخودت چه پیامهای از فطرتت میجوشه وبه سطح ذهنت میاداونوتجزیه وتحلیل وقابل اجراکن.من زیاد دیدم بچه های شیطون وپرانرژی که ظاهرا شرورونا آرام وباطنا خوب و نرمال وبرعکس بچه هایی که ظاهرآرام وحرف گوش کن اما باطنا مشکل دارو ناآرام.این قضیه برای مابزرگسالان هم به نسبت خفیف ترش هست.البته نسخه هایی که بخشی ازطرزفکرسنتی گذشته مابرای یک دخترمیپیچه ممکن هست اونو زیادمحدودو زمینه سازبعضی مشکلات زیرزمینی واسه یه دختربشود.اما بین سنت ومدرنیسم راه میانه ای هم هست"خیرالاموراوسطها[بهترین کارهامیانه روی است.پیامبراکرم(ص)] اگه با این پست موافقی لیستی خلاصه ومفید از جاهایی که فکرمیکنی داری محدود رفتارمیکنی روتهیه کن تا توی جرح وتعدیلش کمک وراهنماییت کنیم.با این سوال کلیدی:ازچه بخشی ازشخصیت نگران هستی که بروزبدهی امابروزندادنش برات سخته؟یا میزان تفاوت شخصیتت بین کسانی که باهاشون راحت هستی با جاهایی که کمتر راحتی چقدرتفاوت داره؟
سلام :72:
میدونم.به قول مهرااد گرامی اینم از ضعف سیستم نوشتاریه دیگه.خوشحالم که بودنم ازارتون نمیده.نقل قول:
من كه آخرش نتونستم حرفمو بگم.نميتونم منظورمو برسونم.
من از بودن كسي ناراحت نميشم.
اون شب من خیلی تعجب کرده بودم.اولش خندم گرفت.گفتم حتما شوخیه.اما وقتی پستتون رو خوندم.نمیدونم حس اون شب رو چطور بیان کنم.میبینید به جز شمنا افراد دیگری هم هستن که نمیتونن با نوشتن حسشون رو بیان کنن.شما یه پست گذاشته بودی.من 3 تا .بقیش اصلا یادم نمیاد.اسم بچه هایی که پست گذاشتن.نوشته هاشون.یادمه دومین پست رو که گذاشتم سیستم رو خاموش کردم و رفتم.اما بنا به دلیلی مجدد برگشتم و یه پست اضافه کردم.مجموعا شدن 7 یا 8 پست.منم فرصت نکردم پست دیگران و احتمالا پستهای جوابیه شما رو بخونم.فرداش که اومده بودم منفجر شده بود.نقل قول:
من خيلي جسارت به خرج دادم ومورد اصابت انتقاد قرار گرفتم وتازه آخرش نتونستم منظورمو برسونم وهيچكس وحتي شما هم متوجه نشديد چي ميگم.
اینکه تو این محیط ادمها حرف همدیگر رو صد در صد بفهمن عجیبه.اگه کسی بتونه فقط 60 یا 50 درصد ما رو درک کنه عالیه به نظرم.اتفاقا همیشه یکی از دلایل پست گذاشتنم براتون این بود که فکر میکردم حرفاتون رو خوب درک می کنم.چه جوری بگم مثل کسی که انگار سالهاست میشناختمش.فکر کنممن از اونجا نفهمیدم چی می گید که ابهامات و تناقضات زیاد شد.
یه سوال از خودتون می پرسم.جوابش رو هم نمیخواد به من بدید.شما برای یه یه نفر پستهای زیادی میذارید و صاحب تاپیک هم در پستهای بعدی از شما تشکر میکنه،لایک میکنه. اما یهومی بینید که همون دوست یه تاپیک زده و ....ایا دچار بهت نمی شید ؟ ایا فکر نمی کنید تمام تفکرات قبلیتون چیزی جز اشتباه نبوده ؟
قطعا.نقل قول:
به هر حال حتما صلاح خدا چيز ديگه بوده.
منم دیدم نسبت به سابق یه جورایی عوض شده.فکر می کنم تو خیلی مسائل فرقی بین دنیای مجازی و واقعی نیست.نقل قول:
من تو دنياي واقعي اين پسر ودخترو زياد رعايت ميكنم.اينجا هم بس كه گفتن پسر دختر باورم شده واقعا نبايد باهيچ پسري حرف بزنم.بابا من كه خصوصي باهيچكس حرف نزدم.اما خودم با حرفام خودمو تو دردسر انداختم.(با خودم ميگم خب بيكار بودي حرف بزني؟بهتر بود ديگه نميومدي واينقدر هم خودت هم بقيه رو اذيت نميكردي.كه يك مرد تو اون تاپيك به خودش اجازه بده اين حرفا رو بگه.)
نقل قول:
مشكل اينه كه وقتي يكي ميگه من دوست دختر يا دوست پسر دارم كسي عكس العمل خاصي نشون نميده چون به قول همه اطرافيانم خيلي طبيعيه اما اگر كسيواسه احساسي كه نميدونه چيه كمك بخواد همه ميگن زشته.بده.خودمم به خودم گفتم خجالت بكش اون تاپيكو زدي كه چي بشه؟كه بگن بيا ببين يه دختر چادري كه نميخواد با كسي ارتباط داشته باشه اينطوره.
این مشکل بخش اعظم جامعه ماست.تو کمتر خونواده ای می بینید که بچه ها بتونن(یاد گرفته باشن) به بزرگترهاشون در مورد احساساتشون بگن.کمک بخوان.واسه همین تو اون تاپیک ازتون خواستم که اون تاپیک رو حتما به سر انجام برسونید.به چند دلیل.یکی اینکه مطمئن بودم بواسطه اون تاپیک من و شما رو تحلیل می کنن(بخصوص شما) و احساساتی رو به ما نسبت میدن که واقعیت نداره.دلیل دیگر هم این بود که این احساستون به طور صحیح شناساسیی بشه.ریشه یابی بشه.
میشه دل بست.اما باید توان دل کندن هم داشت.دلیلشم مشخصه.هیچ چیز این دنیا همیشگی نیست.نقل قول:
باز هم سوء برداشت.اما حق باشماست ونبايد به كسي دل بست.حتي تو دنياي الان به همسر هم نميشه دل بست.پس فقط به " خدا " ميشه دل بست.
نمیدونم منظورتون از سوء برداشت چی بوده اما منم حس میکنم شما هم جاهایی دچارسوء برداشت شدید.با تمام این تفاسیر من هرگز باور نکردم که شما به من حسی دارید.علیرغم پست مهرااد و تایید شما.اینکه گفتم دل نبندید برای امروز و تو این سایت نبود.برای دنیای واقعیتون بود و ادمای دور و برتون.بازهم تاکید دارم که این تفکر اشتباه در مورد حس به خودم رو من هرگز باور نکردم و نمی کنم.
ولی بابت یه چیز دلم میسوزه.به نظرم احساس شما به من هر چیزی بود به جز اونی که مهرااد گفت.نمیدونم شاید یه همراه.یه همصحبت.یه هم دل.ولی قطعا نه اون چیزی که مهرااد گفت.
نقل قول:
اصلا اينطور نبود هيچكس نفهميد چي گفتم چون من نتونستم درست بگم.اما ديگه اون احساس وجود نداره چون بااين پستهاي اخيرتون خيلي فرق كردم.
قطعا اینطور نبود.من مطمئنم حق مطلب ادا نشد.و دلم میسوزه حرفهایی زده شد که درست نبود.فقط نفهمیدم منظورتون از پستهای اخیرم چی بود؟؟؟
فکر کنم مشکل هم همینجا بود.همیشه سعی کردم باشم.در حالی که تاثیری نمیذاشتم.اگه ذره ای یقین داشتم که بودنم مفیده قطعا بازم در خدمتتون بودم.نقل قول:
ديگه واسم فرق نداره.ازتون ممنونم هميشه كمكم كردين.اما اگر نميخواين شما هم نياين
تو این محیط و با این شرایط شناخت خیلی سخته.اگر هم تا حالا حرف همدیگر رو فهمیدیم به خاطر شباهتهای احتمالی در شخصیتمون بوده که اونم هرگز صد در صد میسر نمیشه.وگرنه هر دومون همون ادمیم.نقل قول:
شما هم ديگه منو نميشناسين.
به نظر من ادمیزاد اگه تو این دنیا کاری ازش بر بیاد و نکنه مسئوله.این نظر شخصیمه.در مورد شما هم فکر میکردم دارم کمک می کنم.و گرنه ... .نقل قول:
شما مسئول من نبوديد ونيستيد.پدرو مادرم مسئول نبودن شما كه ديگه...
البته ميدونم وبه اين نتيجه رسيدم كه فقط وفقط خودم مسئول بدبختي يا خوشبختيم هستم.
خودم وراه وروش خودم مهمه.
ان شاءالله هرگز به هیچ بنده ای نیازی نداشته باشید و خودش راهگشا باشه براتون.اما خدا کارهاش رو با وسیله انجام میده.باید از این وسایل بهره برد.هر یک از این دوستان میتونن وسیله رهایی شما از مشکلاتتون باشن.نقل قول:
من به هيچكس اينجا احتياج ندارم واسم بنويسه ياننويسه.
من هر وقت فكرم سرازير بشه ونتونم خودم مساله مو حل كنم ميام اينجا مينويسم وهر كس دوست داشت كمكم كنه.
ولی مطمئن باشید خیلی ها دوست دارن بیان و به من و شما کمک کنن.بدون منت.با کمال میل و افتخار.پس کاری نکنیم که احساس بیهودگی کنن و برن.
نمیدونم.شاید یه مدت برم مرخصی تا تالار قدرمو بدونه:311:فقط تنها چیزی که الان میدونم اینه که دیگه نمیخوام واسه کسی پست بذارم.انشاءالله شما هم به زودی از دست پست های من خلاص میشید.فقط امیدوارم سوالی یا ابهامی پیش نیاد که ناچار به جواب گویی بشم.لطفا این رو به حساب هر چی میخوای بذاری بذار جز منت گذاشتن و کلاس گذاشتن و ایجور حرفها.نقل قول:
ميتونيد بريد يا نريد.به من مربوط نميشه.
تا حالا براتون باکمال میل و افتخار دهها پست گذاشتم.اما میخوام تو چند جمله چکیدش رو براتون بگم.
با خودتون مهربون تر اشید.زندگی رو اینقدر سخت نگیرید و از همه مهمتر گذشته رو به دست گذشته بسپارید.بازم ممنون به خاطر همه چیز.امیدوارم هر چه زودتر شرایط شما واسه یه ازدواج موفق و یه زندگی شاد و پر از محبت که بتونید احساسات پاک و زیباتون رو توش بدون ترس از انتقاد خرج کنید،فراهم بشه. :72::72:
اما یه توصیه به برادر گلم اقا امین دارم.ببخشید یوسف گمگشته گرامی.چون من تو این تالار تاپیکی ندارم از تاپیک شما استفاده می کنم.
امین جان بازم ببخش اگه انتقاد می کنم ازت.شما پست هاتون خیلی خوبه.معمولا چیزی واسه یاد گرفتن توشون هست.اما یه ایراد بزرگ دارن.حتمنا شنیدید انسانهایی هستن که علم خیلی بالای دارن اما به دلیل نداشتن فن بیان هرگز بهره کافی رو از علمشون نمیبرن.نه خودشون نه دیگران.
پست هایی که شما میذاری خیلی درهم درهم نوشته میشه.بعضا بین خیلی از کلمات فاصله لازم نیست.پاراگراف ها طولانیه.چشم ادم خسته میشه.پستهاتون که اغلب سنگین و پر از کلمات جدید و علمی هست(مغز خود به خود هنگ می کنه).
فکر کنم این معادل همون فن یان تو دنیای واقعی باشه.حالا نمی گم گل و بلبل و از این جک و جونورا بذارید.اما میشه خیلی بهتر ارائش کرد.امیدوارم ناراحت نشده باشید.
وای چقدر طولانی شد.شرمنده
فقط خدا :72::72::72:
جواب سوالاتونو بعد ميدم.نوشتم اما پاك شد.
- - - Updated - - -
جواب سوالاتونو بعد ميدم.نوشتم اما پاك شد.
- - - Updated - - -
سلام فقط خدا محترم.
من فقط ميخوام شما باشيد اما همراه من نباشيد تا اينقدر تير بارون انتقاد وحرف جور واجور نشم.
- - - Updated - - -
من ميدونم ارزش محبتاي شما رو نداشتم.نميخوام حرفي بزنم كه گلوله بارون بشم.
منم از خدا ميخوام هرچه زودتر شرايط ازدواجتون جور بشه وخوشبخت بشيد.
من هميشه شمارو تو يه جاي خوب دعا ميكنم.
- - - Updated - - -
حالا تونستيد منظور منو متوجه بشيد.شما براي من يك همراه خوب بوديد.
[QUOTE=faghat-KHODA;293229]سلام :72:
سلام
میدونم.به قول مهرااد گرامی اینم از ضعف سیستم نوشتاریه دیگه.خوشحالم که بودنم ازارتون نمیده.
اون شب من خیلی تعجب کرده بودم.اولش خندم گرفت.گفتم حتما شوخیه.اما وقتی پستتون رو خوندم.نمیدونم حس اون شب رو چطور بیان کنم.میبینید به جز شمنا افراد دیگری هم هستن که نمیتونن با نوشتن حسشون رو بیان کنن.شما یه پست گذاشته بودی.من 3 تا .بقیش اصلا یادم نمیاد.اسم بچه هایی که پست گذاشتن.نوشته هاشون.یادمه دومین پست رو که گذاشتم سیستم رو خاموش کردم و رفتم.اما بنا به دلیلی مجدد برگشتم و یه پست اضافه کردم.مجموعا شدن 7 یا 8 پست.منم فرصت نکردم پست دیگران و احتمالا پستهای جوابیه شما رو بخونم.فرداش که اومده بودم منفجر شده بود.
كاش ميزاشتن همونجا به نتيجه برسم.اما شايد كسي حرف ناجوري گفته كه مثل يك مين خنثي كردن.
اینکه تو این محیط ادمها حرف همدیگر رو صد در صد بفهمن عجیبه.اگه کسی بتونه فقط 60 یا 50 درصد ما رو درک کنه عالیه به نظرم.اتفاقا همیشه یکی از دلایل پست گذاشتنم براتون این بود که فکر میکردم حرفاتون رو خوب درک می کنم.چه جوری بگم مثل کسی که انگار سالهاست میشناختمش.فکر کنممن از اونجا نفهمیدم چی می گید که ابهامات و تناقضات زیاد شد.
یه سوال از خودتون می پرسم.جوابش رو هم نمیخواد به من بدید.شما برای یه یه نفر پستهای زیادی میذارید و صاحب تاپیک هم در پستهای بعدی از شما تشکر میکنه،لایک میکنه. اما یهومی بینید که همون دوست یه تاپیک زده و ....ایا دچار بهت نمی شید ؟ ایا فکر نمی کنید تمام تفکرات قبلیتون چیزی جز اشتباه نبوده ؟اولش چرا اما اگر تا حدودي از حرفاش متوجه شده باشم كه دروغگو نيست بهش فرصت ميدم خودش بفهمه چي تو ذهنشه واينقدر سردر گم نباشه.
اما رفتار شما تو اون شرايط خيلي بهتر از خودم بود.اگر تو محيط اينجا اخلاق شما رو نميدونستم كه صبوريد اصلا اون حرفارو نميزدم.
منم دیدم نسبت به سابق یه جورایی عوض شده.فکر می کنم تو خیلی مسائل فرقی بین دنیای مجازی و واقعی نیست.درسته.
این مشکل بخش اعظم جامعه ماست.تو کمتر خونواده ای می بینید که بچه ها بتونن(یاد گرفته باشن) به بزرگترهاشون در مورد احساساتشون بگن.کمک بخوان.واسه همین تو اون تاپیک ازتون خواستم که اون تاپیک رو حتما به سر انجام برسونید.به چند دلیل.یکی اینکه مطمئن بودم بواسطه اون تاپیک من و شما رو تحلیل می کنن(بخصوص شما) و احساساتی رو به ما نسبت میدن که واقعیت نداره.دلیل دیگر هم این بود که این احساستون به طور صحیح شناساسیی بشه.ریشه یابی بشه.خب منم ميخواستم همينطور بشه.اما همه دختر32ساله اي رو ديدن كه ازش اون احساس كه خودشم دنبال يك اسم خوب وراه حل خوب واسش بود ديده شده.شايد اون فقط يك احساس زود گذر بود كه واقعا همينطور بود.
اينجا هممون گاهي يادمون ميره يكي ميخواد كمك بگيره.
از يه چيزي خيلي بدم مياد"اينكه وقتي كسي حرفي ميزنه بعضيا كاسه داغتر از آش ميشن "
در مورد استادم هم اينو تجربه كردم.كلي تمرين باروشها ي مختلف واسش فرستادم تا ميانترم كامل بگيرم اما آقا اونقد سرش شلوغ بود كه تمرينامو نديده بود اونوقت هيچ نمره ميانترمي نداد.گفت تمرينات ارور داده.در صورتي كه با بچه هاي سايتمون كلي امتحان كرده بودم واونجا هم تاييد شده بود.
اونوقت چند تا از بچه ها كه خودشون يه جوري ازش نمره گرفته بودن (اوناپسر بودن)گفتن نه امكان نداره استاد اشتباه كنه.تازه آقا با كمال پررويي گفت اگر دوست داشتم يه نگاه ميندازم.
البته پايان ترم نمره هيچكسو ردنكرده بود.اونوقت هيچكس جرات نداشت بگه استاد خوبه يا بده.
هممون فقط ياد داريم قضاوت كنيم.خودمم همينطور.
میشه دل بست.اما باید توان دل کندن هم داشت.دلیلشم مشخصه.هیچ چیز این دنیا همیشگی نیست.
مساله اينه كه اگر نشه به هيچكس اعتماد كرد پس اونطوري اصلا نميشه ازدواج كرد.جدا شدن براثر عوامل طبيعي فرق داره.
نمیدونم منظورتون از سوء برداشت چی بوده اما منم حس میکنم شما هم جاهایی دچارسوء برداشت شدید.خب معلومه چون منو انسانم.
با تمام این تفاسیر من هرگز باور نکردم که شما به من حسی دارید.علیرغم پست مهرااد و تایید شما.اینکه گفتم دل نبندید برای امروز و تو این سایت نبود.برای دنیای واقعیتون بود و ادمای دور و برتون.
ممنون از يادآوريتون.من كه گفتم واسه همين با جنس مخالف مگر درشرايط خاص ارتباط برقرار نميكنم.
بازهم تاکید دارم که این تفکر اشتباه در مورد حس به خودم رو من هرگز باور نکردم و نمی کنم.
ولی بابت یه چیز دلم میسوزه.به نظرم احساس شما به من هر چیزی بود به جز اونی که مهرااد گفت.نمیدونم شاید یه همراه.یه همصحبت.یه هم دل.ولی قطعا نه اون چیزی که مهرااد گفت.خداروشكر كه بالاخره شما فهميديد چي گفتم ومنظورم از اون تاپيك چي بود.
قطعا اینطور نبود.من مطمئنم حق مطلب ادا نشد.و دلم میسوزه حرفهایی زده شد که درست نبود.
فقط نفهمیدم منظورتون از پستهای اخیرم چی بود؟؟؟بهتره حرفي در اينمورد نزنم چون باز هم نميدونم چطور بگم.
فکر کنم مشکل هم همینجا بود.همیشه سعی کردم باشم.در حالی که تاثیری نمیذاشتم.اگه ذره ای یقین داشتم که بودنم مفیده قطعا بازم در خدمتتون بودم.شك نكنيد خيلي خيلي كمكم كرديد امابهتره ديگه واسه من پستي نزاريد.باز حرفا شروع ميشه ومن نميخوام مورد اتهام قرار بگيرم.
من خودمو عادت دادم كه احساس خوب وبدمو ميگم اما از اين به بعد حتما اسم احساسمم ياد ميگيرم وبعد ميگم.
تو دانشگاه يا هر جاي ديگه يا درمورد دوستامم هيچوقت حرفي كه دوست ندارمو يا مطمئن نيستمو تاييد نميكنم.وسعي ميكنم حرف دلمو بگم تادروغ نگفته باشم.
تو این محیط و با این شرایط شناخت خیلی سخته.اگر هم تا حالا حرف همدیگر رو فهمیدیم به خاطر شباهتهای احتمالی در شخصیتمون بوده که اونم هرگز صد در صد میسر نمیشه.
وگرنه هر دومون همون ادمیم.چطور آدمي؟
به نظر من ادمیزاد اگه تو این دنیا کاری ازش بر بیاد و نکنه مسئوله.این نظر شخصیمه.در مورد شما هم فکر میکردم دارم کمک می کنم.و گرنه ... .
كمك كرديد.
ان شاءالله هرگز به هیچ بنده ای نیازی نداشته باشید و خودش راهگشا باشه براتون.اما خدا کارهاش رو با وسیله انجام میده.باید از این وسایل بهره برد.هر یک از این دوستان میتونن وسیله رهایی شما از مشکلاتتون باشن.خودم ميدونم.
ولی مطمئن باشید خیلی ها دوست دارن بیان و به من و شما کمک کنن.بدون منت.با کمال میل و افتخار.پس کاری نکنیم که احساس بیهودگی کنن و برن.من از هركس كه تا الان هر طور تونسته كمكم كرده نهايت سپاسگذاري رو دارم.منظورم اين نبود كه محبت كسي روفراموش كردم.حداقل شما خودتون بارها گفتين اينقدر زيادي تشكر نكن.
نمیدونم.شاید یه مدت برم مرخصی تا تالار قدرمو بدونه:311:همه بيشتر از من قدرتونو ميدونن چون ميدونم وديدم به خيلياخيلي كمك كردين.
فقط تنها چیزی که الان میدونم اینه که دیگه نمیخوام واسه کسی پست بذارم.
انشاءالله شما هم به زودی از دست پست های من خلاص میشید.فقط امیدوارم سوالی یا ابهامی پیش نیاد که ناچار به جواب گویی بشم.لطفا این رو به حساب هر چی میخوای بذاری بذار جز منت گذاشتن و کلاس گذاشتن و ایجور حرفها.من شمارو اينطور نشناختم شما منتي نميزاريد.
تا حالا براتون باکمال میل و افتخار دهها پست گذاشتم.اينو بارها گفتيد وازتون ممنونم.
اما میخوام تو چند جمله چکیدش رو براتون بگم.
با خودتون مهربون تر اشید.زندگی رو اینقدر سخت نگیرید و از همه مهمتر گذشته رو به دست گذشته بسپارید.بازم ممنون به خاطر همه چیز.از من ممنونيد؟شما به من كمك كرديد.
امیدوارم هر چه زودتر شرایط شما واسه یه ازدواج موفق و یه زندگی شاد و پر از محبت که بتونید احساسات پاک و زیباتون رو توش بدون ترس از انتقاد خرج کنید،فراهم بشه.:72::72:ممنونم.
- - - Updated - - -
[QUOTE=faghat-KHODA;293229]سلام :72:
سلام
میدونم.به قول مهرااد گرامی اینم از ضعف سیستم نوشتاریه دیگه.خوشحالم که بودنم ازارتون نمیده.
اون شب من خیلی تعجب کرده بودم.اولش خندم گرفت.گفتم حتما شوخیه.اما وقتی پستتون رو خوندم.نمیدونم حس اون شب رو چطور بیان کنم.میبینید به جز شمنا افراد دیگری هم هستن که نمیتونن با نوشتن حسشون رو بیان کنن.شما یه پست گذاشته بودی.من 3 تا .بقیش اصلا یادم نمیاد.اسم بچه هایی که پست گذاشتن.نوشته هاشون.یادمه دومین پست رو که گذاشتم سیستم رو خاموش کردم و رفتم.اما بنا به دلیلی مجدد برگشتم و یه پست اضافه کردم.مجموعا شدن 7 یا 8 پست.منم فرصت نکردم پست دیگران و احتمالا پستهای جوابیه شما رو بخونم.فرداش که اومده بودم منفجر شده بود.
كاش ميزاشتن همونجا به نتيجه برسم.اما شايد كسي حرف ناجوري گفته كه مثل يك مين خنثي كردن.
اینکه تو این محیط ادمها حرف همدیگر رو صد در صد بفهمن عجیبه.اگه کسی بتونه فقط 60 یا 50 درصد ما رو درک کنه عالیه به نظرم.اتفاقا همیشه یکی از دلایل پست گذاشتنم براتون این بود که فکر میکردم حرفاتون رو خوب درک می کنم.چه جوری بگم مثل کسی که انگار سالهاست میشناختمش.فکر کنممن از اونجا نفهمیدم چی می گید که ابهامات و تناقضات زیاد شد.
یه سوال از خودتون می پرسم.جوابش رو هم نمیخواد به من بدید.شما برای یه یه نفر پستهای زیادی میذارید و صاحب تاپیک هم در پستهای بعدی از شما تشکر میکنه،لایک میکنه. اما یهومی بینید که همون دوست یه تاپیک زده و ....ایا دچار بهت نمی شید ؟ ایا فکر نمی کنید تمام تفکرات قبلیتون چیزی جز اشتباه نبوده ؟اولش چرا اما اگر تا حدودي از حرفاش متوجه شده باشم كه دروغگو نيست بهش فرصت ميدم خودش بفهمه چي تو ذهنشه واينقدر سردر گم نباشه.
اما رفتار شما تو اون شرايط خيلي بهتر از خودم بود.اگر تو محيط اينجا اخلاق شما رو نميدونستم كه صبوريد اصلا اون حرفارو نميزدم.
منم دیدم نسبت به سابق یه جورایی عوض شده.فکر می کنم تو خیلی مسائل فرقی بین دنیای مجازی و واقعی نیست.درسته.
این مشکل بخش اعظم جامعه ماست.تو کمتر خونواده ای می بینید که بچه ها بتونن(یاد گرفته باشن) به بزرگترهاشون در مورد احساساتشون بگن.کمک بخوان.واسه همین تو اون تاپیک ازتون خواستم که اون تاپیک رو حتما به سر انجام برسونید.به چند دلیل.یکی اینکه مطمئن بودم بواسطه اون تاپیک من و شما رو تحلیل می کنن(بخصوص شما) و احساساتی رو به ما نسبت میدن که واقعیت نداره.دلیل دیگر هم این بود که این احساستون به طور صحیح شناساسیی بشه.ریشه یابی بشه.خب منم ميخواستم همينطور بشه.اما همه دختر32ساله اي رو ديدن كه ازش اون احساس كه خودشم دنبال يك اسم خوب وراه حل خوب واسش بود ديده شده.شايد اون فقط يك احساس زود گذر بود كه واقعا همينطور بود.
اينجا هممون گاهي يادمون ميره يكي ميخواد كمك بگيره.
از يه چيزي خيلي بدم مياد"اينكه وقتي كسي حرفي ميزنه بعضيا كاسه داغتر از آش ميشن "
در مورد استادم هم اينو تجربه كردم.كلي تمرين باروشها ي مختلف واسش فرستادم تا ميانترم كامل بگيرم اما آقا اونقد سرش شلوغ بود كه تمرينامو نديده بود اونوقت هيچ نمره ميانترمي نداد.گفت تمرينات ارور داده.در صورتي كه با بچه هاي سايتمون كلي امتحان كرده بودم واونجا هم تاييد شده بود.
اونوقت چند تا از بچه ها كه خودشون يه جوري ازش نمره گرفته بودن (اوناپسر بودن)گفتن نه امكان نداره استاد اشتباه كنه.تازه آقا با كمال پررويي گفت اگر دوست داشتم يه نگاه ميندازم.
البته پايان ترم نمره هيچكسو ردنكرده بود.اونوقت هيچكس جرات نداشت بگه استاد خوبه يا بده.
هممون فقط ياد داريم قضاوت كنيم.خودمم همينطور.
میشه دل بست.اما باید توان دل کندن هم داشت.دلیلشم مشخصه.هیچ چیز این دنیا همیشگی نیست.
مساله اينه كه اگر نشه به هيچكس اعتماد كرد پس اونطوري اصلا نميشه ازدواج كرد.جدا شدن براثر عوامل طبيعي فرق داره.
نمیدونم منظورتون از سوء برداشت چی بوده اما منم حس میکنم شما هم جاهایی دچارسوء برداشت شدید.خب معلومه چون منو انسانم.
با تمام این تفاسیر من هرگز باور نکردم که شما به من حسی دارید.علیرغم پست مهرااد و تایید شما.اینکه گفتم دل نبندید برای امروز و تو این سایت نبود.برای دنیای واقعیتون بود و ادمای دور و برتون.
ممنون از يادآوريتون.من كه گفتم واسه همين با جنس مخالف مگر درشرايط خاص ارتباط برقرار نميكنم.
بازهم تاکید دارم که این تفکر اشتباه در مورد حس به خودم رو من هرگز باور نکردم و نمی کنم.
ولی بابت یه چیز دلم میسوزه.به نظرم احساس شما به من هر چیزی بود به جز اونی که مهرااد گفت.نمیدونم شاید یه همراه.یه همصحبت.یه هم دل.ولی قطعا نه اون چیزی که مهرااد گفت.خداروشكر كه بالاخره شما فهميديد چي گفتم ومنظورم از اون تاپيك چي بود.
قطعا اینطور نبود.من مطمئنم حق مطلب ادا نشد.و دلم میسوزه حرفهایی زده شد که درست نبود.
فقط نفهمیدم منظورتون از پستهای اخیرم چی بود؟؟؟بهتره حرفي در اينمورد نزنم چون باز هم نميدونم چطور بگم.
فکر کنم مشکل هم همینجا بود.همیشه سعی کردم باشم.در حالی که تاثیری نمیذاشتم.اگه ذره ای یقین داشتم که بودنم مفیده قطعا بازم در خدمتتون بودم.شك نكنيد خيلي خيلي كمكم كرديد امابهتره ديگه واسه من پستي نزاريد.باز حرفا شروع ميشه ومن نميخوام مورد اتهام قرار بگيرم.
من خودمو عادت دادم كه احساس خوب وبدمو ميگم اما از اين به بعد حتما اسم احساسمم ياد ميگيرم وبعد ميگم.
تو دانشگاه يا هر جاي ديگه يا درمورد دوستامم هيچوقت حرفي كه دوست ندارمو يا مطمئن نيستمو تاييد نميكنم.وسعي ميكنم حرف دلمو بگم تادروغ نگفته باشم.
تو این محیط و با این شرایط شناخت خیلی سخته.اگر هم تا حالا حرف همدیگر رو فهمیدیم به خاطر شباهتهای احتمالی در شخصیتمون بوده که اونم هرگز صد در صد میسر نمیشه.
وگرنه هر دومون همون ادمیم.چطور آدمي؟
به نظر من ادمیزاد اگه تو این دنیا کاری ازش بر بیاد و نکنه مسئوله.این نظر شخصیمه.در مورد شما هم فکر میکردم دارم کمک می کنم.و گرنه ... .
كمك كرديد.
ان شاءالله هرگز به هیچ بنده ای نیازی نداشته باشید و خودش راهگشا باشه براتون.اما خدا کارهاش رو با وسیله انجام میده.باید از این وسایل بهره برد.هر یک از این دوستان میتونن وسیله رهایی شما از مشکلاتتون باشن.خودم ميدونم.
ولی مطمئن باشید خیلی ها دوست دارن بیان و به من و شما کمک کنن.بدون منت.با کمال میل و افتخار.پس کاری نکنیم که احساس بیهودگی کنن و برن.من از هركس كه تا الان هر طور تونسته كمكم كرده نهايت سپاسگذاري رو دارم.منظورم اين نبود كه محبت كسي روفراموش كردم.حداقل شما خودتون بارها گفتين اينقدر زيادي تشكر نكن.
نمیدونم.شاید یه مدت برم مرخصی تا تالار قدرمو بدونه:311:همه بيشتر از من قدرتونو ميدونن چون ميدونم وديدم به خيلياخيلي كمك كردين.
فقط تنها چیزی که الان میدونم اینه که دیگه نمیخوام واسه کسی پست بذارم.
انشاءالله شما هم به زودی از دست پست های من خلاص میشید.فقط امیدوارم سوالی یا ابهامی پیش نیاد که ناچار به جواب گویی بشم.لطفا این رو به حساب هر چی میخوای بذاری بذار جز منت گذاشتن و کلاس گذاشتن و ایجور حرفها.من شمارو اينطور نشناختم شما منتي نميزاريد.
تا حالا براتون باکمال میل و افتخار دهها پست گذاشتم.اينو بارها گفتيد وازتون ممنونم.
اما میخوام تو چند جمله چکیدش رو براتون بگم.
با خودتون مهربون تر اشید.زندگی رو اینقدر سخت نگیرید و از همه مهمتر گذشته رو به دست گذشته بسپارید.بازم ممنون به خاطر همه چیز.از من ممنونيد؟شما به من كمك كرديد.
امیدوارم هر چه زودتر شرایط شما واسه یه ازدواج موفق و یه زندگی شاد و پر از محبت که بتونید احساسات پاک و زیباتون رو توش بدون ترس از انتقاد خرج کنید،فراهم بشه.:72::72:ممنونم.