-
بیکار که ننشستم ولی تلاشهام هم به نظر خودم خیلی عالی نبودن شاید میتونست بیشتر باشه. مشکلات ما به دوران عقد برمیگرده ما نتونستیم ارتباط عاطفی و کلامی خوبی بگیریم. اون هنوز همون ذهنیت اون دوران رو نسبت به من داره فکر می کنه رقیبشم یا لجبازی می کنم یا بچه ام. هرچی باهاش حرف میزدم بهش می گفتم که چرا اینهمه گرفته ای یا هرچیز دیگه جوابمو نمیداد . میدونید وقتی من یه حرفی بزنم اون جبهه می گیره و عصبی میشه تا حالا چند بار گفته که از حرفات متنفرم و این حرفا رو نزن.
من با نظر مشاورم یه حرفایی رو میزدم و رفتار می کردم و مشاور هم میگه خوب پیش رفتی ولی دیگه کم آوردم...
-
اگر نظر من رو بخواهید شما هم بابت رفتارهای شوهرتون مقصر هستید من فکر می کنم شما نتونستید ایشون رو جذب خودتون کنید و به گفته خودتون رابطه عاطفی بین شما شکل نگرفته بچه دار شدن شما هم با این شرایط اشتباه بود.
شوهر شما به عشق و محبت نیاز داره نه سرزنش و غرولند و بازخواست . ظاهرا نتونسته اون احساس رو از شما دریافت کنه و به همین خاطر به دوستش پناه آورده یکی از دلایل کارهای ایشون خلایی بوده که در زندگی مشترکش با شما داشته الانم داره سعی میکنه اون خلا رو یه جوری پر کنه . احتمالا چون دیده دوستش خانواده شاد و گرمی داره جذب اون خانواده شده و روز به روز از شما دورتر شده متاسفانه شما هم تلاش زیادی برای جذب او نکردید نه از نظر احساسی نه از نظر جنسی.
اگر خاطرتون باشه قبلا هم بهتون گفتم به نظر من اگر میخواهید زندگی خود را نجات دهید تنها راه این است که تلاش کنید خلا درونی او را پر کنید او برای رها شدن از این شرایط و از این گردابی که درونش گیر کرده نیاز به انگیزه دارد شما باید انگیزه او باشید. هر حرکتی باید انگیزه ای داشته باشد بدون انگیزه هیچ تلاشی صورت نخواهد گرفت.
یادتون باشه شما زمانی میتوانید بگویید که دیگر نمیتوانید ادامه دهید که تمام تلاش خود را کرده باشید نه الان .
-
بازم سلام
آقا ارس.
من چندین بار نوشتتون رو خوندم.
واقعا درست میگید من به عنوان زنش نتونستم اونو به خودم جذب کنم. ما هر دو مثل هم بودیم من تمام این سه سال منتظر بوم اون بیاد سمتم تا منم یه قدمی بردارم و اونم در مقابلش همین کار رو می کرد.
البته من همیشه سعی می کردم برم طرفش ولی به یه ذره بی توجهی من سه قدم عقب بر می گشتم. با بقیه راحت بود چه زن چه مرد ولی با من نه!! منم تمام تقصیرات خودمو قبول دارم.
یادمه سه سال پیش بود اونموقع توی یه شهر دیگه کار می کرد من هرچی پیام براش می فرستادم اون جوابمو نمیداد یه بار واسش پیام دادم که وقتی بهت پیام میدم تا ساعت ها چشمم به گوشیه که جواب بدی. اون تماس گرفت و با حالت کاملا عصبی و طلبکاراانه بهم گفت مگه من اینجا بیکارم که دم به دقیقه بهت پیام بدم؟؟>
آخر هفته که برگشت گوشیشو چک کردم تا همون پیامایی که من واسه اون می فرستادم توی همون ساعات واسه دخترعموش فرستاده...
الان حدود دو سالی میشه که به گوشیش دست نزدم. البته گاهی وسوسه میشم ولی دیگه اینکارو نمی کنم.
.
فکر می کنم دیگه تلاشی از سمت من کارساز نیست. تلاش یه طرفه محبت یه طرفه روابط یه طرفه بیشتر دوری میاره.
دیروز صبح رفتم خونه پدرم قبلش توی یه کاغذ واسش نوشتم که خوشحالم اینروزها توی خودت نیستی و دیگه سرحال شدی. دوست دارم بیشتر با هم باشیم بگیم و بخندیم ولی گاهی خجالت می کشم حرف دلم رو برات بزنم.
نوشتم که من از اینکه بری خونه دوستت یا شبا دیر بیای ناراحت نمیشم . من از اینکه می بینم یه چیزای ساده و کوچیک رو ازم پنهون می کنی حس بدی پیدا می کنم.
نوشتم داشتن یا نداشتن رابطه اونقدرها واسه من مهم نیست. همونطور که تو 9 ماه بارداری رو واسه من صبر کردی منم تا هروقت که بخوای صبر می کنم.
نمیدونم حرفام خوب بود یا بد؟
عکس العملی نشون نداد. جواب که هیچوقت نمیده ولی امروز صبح که برگشتیم بازم توی خودش بود و کمی عصبی و با من حرف نمیزد مگر اینکه خودم چیزی میگفتم.
-
به این وبلاگ سری بزن
دکتر شیخ
آموزش مسائل جنسی و پاسخگویی به سوالات
-
سلام
ببینید شوهر شما مشکل خاصی داره و واقعیت اینه که نیاز به فداکاری داره تا این مشکل برطرف بشه کار خوبی کردید که نامه نوشتید. اما من فکر میکنم نباید می گفتید که از دیر آمدن او ناراحت نمیشوید. مثلا می توانید به او بگویید وقتی می بینم به زندگیت به من علاقه نداری به خودم میگم کجای کارم اشتباه بوده ؟ کجا تو زندگی اشتباه کردم که تورو فراری دادم؟ آیا تقصیر منه ؟ یا بهش بگید انتظاراتش رو از شما در زندگی مشترک بهتون بگه یا حداقل براتون بنویسه. بگید وقتی میبینم این قدر کلافه ای اینقدر ناراحتی منم ناراحت میشم و این ناراحتی رو بچمون هم اثر میذاره دوست دارم بهم اعتماد کنی مثل یک دوست مشکلاتتو با من در میون بگذاری . همه اینها رو طوری به او بگویید یا بنویسید که احساس نکنه دارید سرزنشش می کنید.
من درک میکنم که سخته که چیزهایی رو که در طی این 3 سال بر زبون نیاوردید الان بخواهید بر زبون بیارید اما شما اگر احتمالا زمانی بخواهید جدا شوید باید از خودتان مطمئن باشید باید مطمئن باشید که همه کار برای زندگی مشترکتان انجام داده اید تا بعدا حداقل پیش وجدانتان راحت باشید.
به مشاوره تان هم حتما ادامه بدهید تا نتیجه بدهد. همانطور هم که قبلا گفتم باید سعی کنید قبل از تغییر دادن همسرتان خودتان هم تغییر کنید. ان شاالله با صبر و کمک گرفتن از خدا بتونید مشکلتون رو حل کنید.
-
ممنون آقا ارس
من چند روزی بود ک دیگه انگیزه و روحیه ای نداشتم و بازم رفته بودم توی لاک خودم بین جلسات مشاوره ام خیلی فاصله افتاد بخاطر همین انرژی کم آوردم ولی با خوندن حرفاتون یه انگیزه ای پیدا شد.
بازم تلاش می کنم تا خدا چی بخواد.
اشتباهاتم کاملاً واسم مشخصه:
- کم حرفم
- نمیتونم بخوبی باهاش ارتباط کلامی برقرار کنم.
- همش دارم خیالبافی و ذهن خوونی می کنم
- به شدت منفعلم
- خودمو دوت ندارم
- به فکر تفریح خودم و دخترم نیستم
- به اندازه کافی تلاش نمی کنم.
- بی انگیزه شدم
- کلی مطلب استخراج کردم ولی اصلا تمایلی به خوندنشون ندارم
- ارتباط های عاطفی و عاشقانه ای خلق نمی کنم و ...
-
خیلی خوشحالم که اینو می شنوم .
اینو بدونید که انسان با اراده و تلاش خودش میتونه هر کاری رو انجام بده .
من فکر میکنم باید مدام کسی باشد که به شما احساس و انرژی مثبت بدهد به نظر من حتما مرتب پیش مشاور و روانشناس بروید پیش مشاوری بروید که قبولش داشته باشید و بتواند به شما احساس خوبی بدهد. تمام ضعف های خودتون هم به او بگویید. هیچگاه نا امید نشوید نظر من این است که ابتدا برای بهبود خود تلاش کنید و خود را اصلاح نمائید.
بدانید که جوانی تکرار نمی شود قدر جوانیتان را بدانید به فکر خودتان باشید تا وقتی خودتان را دوست نداشته باشید و به خودتان به عنوان یک مخلوق خداوند عشق نورزید نمیتوانید دیگران را هم دوست داشته باشید . داخل پیله خود نروید اگر شما سلامت و سرحال و پر از انرژی و شاد باشید میتوانید روی دیگران هم تاثیر بگذارید در غیر این صورت انرژی منفی شما به همسرتان هم منتقل می شود و تا وقتی که او از شما انرژی مثبت نگیرد به شما نزدیک نمی شود.
-
یادت میآد گفتم تا باهاش حرف نزنی رفتن امام رضا هم روحیه بهت نمیده.... یادت میآد گفتم تو تا یه زمانی. انرژی دآری و میتونی. با وجود رفتار سردش باز هم تو خوب رفتار کنی و. به زودی رفتارات هم. بد میشه(چون حق دآری و یک تنه خسته. میشی)اما تو هر بار از ترس ناراحت شدنش از تر بدتر شدنش. از ترس بهش برخوان ش خدایی به جز که زخم به دل خودت زدی فکر کردی و... و آرام که نشدی پریشان شدی و صبر کردی کاری نکردی
دلسا حالا هم بهت میگم همسرت در اینده نزدیک ترو امکان داره متهم کنه(نمیدونه که از چه تو اینقدر بی رمق شدی)نکرده هات را به رخت بکشه نداشته هات بگه و شاید هم بگه منم خسته ام از تو و امکان داره تو هم تمام اون حرفا خطات هاو.. که ازش میدونستی و میتونستی درشرایط مناسب برای حل و رفع آن بزنی و نزدی......
با برخورد تند و برا اینکه دلت خنک بشه بگی و... از چشم هم به معنی واقعه بیافتید.
دلسا تا انفجار ارتباطی(که انشاالله هیچ وقت رخ نده وقتدآری بگی)بگی و بگو دلسا. ناراحت نشو چون دوست دارم و یه جورای با زندگیت ارتباط بر قرار کردم نمیخوام. اقدام بی تدبیر بکنی.
دلسا من همش منتظر بودم حرفا راه حل ها و.... حداقل یک از ده انجام بدی و نتیجش بگی اما متاسفانه. خودت را مظلوم میدانی و. او. هر جور دوست داره برخورد میکنه چون هیچ تاوانی پس نمیده
نکن. دلسا باخودت اینطور نکن. شاید....
دلسا از عمل کردند نا امیدم واسه این بیشتر ادامه ندادم(منو بابت حرفام اگه ناراحتت کردم ببخشید
- - - Updated - - -
یادت میآد گفتم تا باهاش حرف نزنی رفتن امام رضا هم روحیه بهت نمیده.... یادت میآد گفتم تو تا یه زمانی. انرژی دآری و میتونی. با وجود رفتار سردش باز هم تو خوب رفتار کنی و. به زودی رفتارات هم. بد میشه(چون حق دآری و یک تنه خسته. میشی)اما تو هر بار از ترس ناراحت شدنش از تر بدتر شدنش. از ترس بهش برخوان ش خدایی به جز که زخم به دل خودت زدی فکر کردی و... و آرام که نشدی پریشان شدی و صبر کردی کاری نکردی
دلسا حالا هم بهت میگم همسرت در اینده نزدیک ترو امکان داره متهم کنه(نمیدونه که از چه تو اینقدر بی رمق شدی)نکرده هات را به رخت بکشه نداشته هات بگه و شاید هم بگه منم خسته ام از تو و امکان داره تو هم تمام اون حرفا خطات هاو.. که ازش میدونستی و میتونستی درشرایط مناسب برای حل و رفع آن بزنی و نزدی......
با برخورد تند و برا اینکه دلت خنک بشه بگی و... از چشم هم به معنی واقعه بیافتید.
دلسا تا انفجار ارتباطی(که انشاالله هیچ وقت رخ نده وقتدآری بگی)بگی و بگو دلسا. ناراحت نشو چون دوست دارم و یه جورای با زندگیت ارتباط بر قرار کردم نمیخوام. اقدام بی تدبیر بکنی.
دلسا من همش منتظر بودم حرفا راه حل ها و.... حداقل یک از ده انجام بدی و نتیجش بگی اما متاسفانه. خودت را مظلوم میدانی و. او. هر جور دوست داره برخورد میکنه چون هیچ تاوانی پس نمیده
نکن. دلسا باخودت اینطور نکن. شاید....
دلسا از عمل کردند نا امیدم واسه این بیشتر ادامه ندادم(منو بابت حرفام اگه ناراحتت کردم ببخشید
-
سلام
ممنونم حنا جون که به فکرمی
دیروز رفتم مشاوره باهام دعوا کرد که چرا براش یادداشت گذاشتی. گفت حرف زدن باهاش فایده نداره.
راست میگه من به نتیجه رسیدم تلاش کردن هم دیگه فایده ای نداره. تمام فکرش و ذکرش و صحبت خانواده دوستشه تازگی هم که میدونه من حساسم اسمشونو نمیاره و کارها و حرفاشون رو به بقیه نسبت میده. حتی نمیتونه یه شب هم نره اونجا با اینکه امشب سرما هم خورده بود و حالش بد بود بازم رفت.
داره به جدایی فکر می کنه ولی فکر کنم بخاطر مهریه نمیتونه کنار بیاد چون مدام حرفش اینه که فلانی زنش رو طلاق داده، فلانی بابت مهریه خداتومن پول داده، فلانی زنشو طلاق داده توافقی و فقط یه مبلغی رو داده.
فاصله ها هنوز برقرار، حتی طعم نوازشش رو هم یادم رفته، دلم یه آغوش گرم میخواد، یه دست پر مهر، یه حرف، یه نشونه ...
دیگه حتی حوصله نماز خوندن هم ندارم.
-
دلسا مشاور گفت ننویس نگفت چکار کنی؟
دلسا امشب از خدا خواستم ترو از این برزخ نجات بده خدا را قسم به معصومی دخترت دادم. خودش. یه گاهی جلوت بذاره.
دلسا. ... برات دعا میکنم قوی بشی اعتماد بنفسی که شاید با رفتارات همسرت له شده برگرده و محکم و استوار از تصمیمی آتیت راضی باشی