-
سلام
من فقط میتونم اینو بهت بگم که ما هم این دوران رو دیدیم . آدم تا وقتی که نامزده متاسفانه فعلا افسارش دست خانواده هاست این طرف یه چیزی میگه و اون طرف یه چیز دیگه . کینه های دو طرف هم از این چیزا شروع میشه. تو خودت خیلی موثری تو اینکه جر و بحث و حرف و حدیث پیش نیاد . سعی کن با همسرت یکی بشی. از ته دل قبواش کن و به حرفاش گوش بده نه زبانی. چند بار بهت گفتم بازم میگم با همسرت سر چیزای الکی دعوا نکن. تو خیلی راحت میتونی بدون دلخوری هم حرفتو به همسرت بزنی. بیخودی نگران کارت هم نباش نترس نمیگه کارتو ول کن تا زمانی که جیبتو از شوهرت جدا کنی. اون قطعا با کار کردن تو مشکلی نداشته که باری ازدواج با تو رضایت داده. روی درس خوندنش هم گیر نده شخصیت آدما به درس و مدرک نیست. کسی که بفهمه میفهمه کسی هم که نفهمه با مدرک هم نمیفهمه. در ضمن با توصیفاتی که من از همسرت خوندم برو قدر همسرت رو بدون اون فهم و شعورش بیشتر از این حرفاست.
-
سلام.
خب پس مشکل شد چند تا.
من با اینکه خودم تو زندگیم مشکلات یزرگ داشتم، اما نمیتونم بهت بگم این حرف ها چیه ؟ برو خداتو شکر کن شوهرت این جوری نیست و اونجوری نیست ...
میدونی چرا ؟
به این خاطر که بزرگترین مشکلات من از همین مسائل ریز و به ظاهر کم اهمیت شکل گرفت.
پس بهت هشدار میدم به جای گریه کردن به فکر راه حل باش.
من درکت میکنم.
چون خودم هم همین جوری هستم. حساسم. دلم میخواد شرایط اطرافم طوری باشه که خودم دوست دارم ... برام سخته وقتی یه چیزی ایده آلم بوده حالا بخواد کاملا عوض بشه .... من اگه سر خواستگاری شرط ادامه تحصیل میذاشتم و بعد اجرا نمیشد خیلی داغون میشدم.
ولی باید دنبال چاره باشی.
چون خودت خیلی بیشتر از بقیه اذیت میشی... ببین چقدر موضوع برای شوهرت بی اهمیت بوده که خوابش برده !
تو نمیتونی با گریه و زور و قهر مجبورش کنی بهت اهمیت بده.
باید سعی کنی بشناسیش... احتمالا مرد بسیار مسئولیت پذیر و خونواده دوستیه ... اما شیوه ابراز توجهش فرق داره... نه اینکه بی تفاوت باشه.
باید ببینی چه مدلیه؟ و سعی کنی همون مدل رو بپذیری نه اینکه مجبورش کنی مدلش رو عوض کنه.
از آینده نترس.
نه شوهر نه هیچ انسان دیگه ای نمیتونه یه انسان دیگه رو مجبووور کنه به انجام کاری...
شاید از تو مخالفت دیده که نمیخواد تصمیماتش رو از قبل بگه و ترجیح میده در عمل انجام شده قرار بگیری؟ اگه اینطوره، تو بعضی تصمیماتش تأییدش کن. هرچند کوچیک.
مثلا اگه تصمیم گرفته سم بخره، تأییدش کن.
بگو چه تصمیم درستی گرفتی... چه خوبه که تجربه اش رو داری و در آینده ضرر نمیکنی،
بذار بهت اعتماد کنه که تصمیماتش رو بهت بگه.
-
گل ارا جان بحث سر عروسیمون بود شوهرم و خانواده شوهرم اصلا و انگار نه انگار عقدیم هیچ اصراری واسه عروسی ندارن شوهرم واسه اینکه می خواد هزار تا دعوتی فقط از طرف خودش داشته باشه می گه من فعلا نمی تونم هزینه کنم هر چی بهش می گم دلیل نداره اینقدر دعوتی داشته باشیم می گه نه من پیش مردم رو دربایستی دارم در این زمینه که هیچ اصراری نداره واسه ازدواج می دونم دلیلش رابطه کامل مونه و نیازی نمی بینه
دیشب بهش گفتم چون باهاط ارتباط کامل دارم نمی خوام مدام عروسیمون عقب بیفته بهم گفت من حاضرم تا بعد از عروسی هیچ رابطه ای دیگه باهات نداشته باشم
دیشب چون بهش گفتم نمی تونم باهات بیام محل کارت باهات زندگی کنم کل دوست داشتن منو برده زیر سوال می گه تو اگه منو دوست داشتی باید می گفتی هر جا بری منم می یام
حتی از دیشب که قرار بوده زنگ بزنه تا الان باهام تماس نگرفته هر چند میس کال های منو دیده
تنها راهش اینه که منم خودم رو بکشم کنار اینکه اون همش بی محلی کنه و من برم سمتش و بازم اون بی محلی کنه اعصابمو بیشتر می ریزه به هم
وقتی من غرورمو واسش می ذارم کنار و لی اون این کارو نمی کنه بیشتر اعتماد به نفسم میاد پائین
دیشب بهش می گم بعضی وقتا ناز مو بکش می گه من تا حالا و تو عمرم این کارو نکردم بهش می گم مگه تا الان چند تا زن داشتی ؟ تازه 5 ماهه عقد کردی ولی از حرفش کوتاه نمی یاد
-
توی نت داشتم در مورد راه و روش های همسر داری جستجو می کردم به این متن برخوردم
بخشش عشق میآورد
شاید این یک حقه زنانه باشد اما اگر میخواهید در زندگی مشترکتان موفق باشید، باید این حقهها را هم یاد بگیرید. درست زمانی که همسرتان انتظار دارد با او برخورد کنید و سرزنشش کنید، ببخشیدش و از کنار خطایش بگذرید. فرض کنید که ناخواسته اشتباهی که میدانسته آزارتان میدهد را انجام داده و حالا به دلیل واکنشی که از شما انتظار دارد مضطرب است. میتوانید در این لحظه او را غافلگیرکنید و هم متانت و بزرگواریتان را به رخش بکشید و هم با یک بخشش غیرمنتظره او را هزار برابر عاشقتر کنید.
بعدش زنگ زدم به شوهرم و احوال پرسی گرم با هاش کردم و با شوخی و خنده بهش گفتم صبح به خیر دیشب قرار بود باهام تماس بگیری و با خواهرت تماس گرفتم گفت داره خواب هفت پادشاهو می بینه و ...
خودش کاملا معلوم بود انتظار این رفتار من رو نداشت خیلی شکه شده بود بهم گفت شب میام خونتون و من خیلی خوشحال شدم!
این اولین باری بود که بعد از بد قولی هاش باهاش خوب رفتار کردم معمولا قهر می کردم و خودم رو عذاب می دادم
یه حس خوبی بود تا الان تجربه اش نکرده بودم.
-
سلام دختر7 جان
منم این عمل شما رو بارها برای همسرم انجام دادم و نتیجه خوبی هم گرفتم . اما دقت کن همیشه این کارو نکنی یعنی زمانی که خودت اشتباه کردی که میشه منت کشی و همسرت بد عادت میشه. آفرین این درسته . کم کم داری شوهر داری رو یاد میگیری . همون سیاستهای زنانه
راستی روی مراسم عروسیت هم زیاد حساس نباش . بذار هر چقدر مهمون میخواد دعوت کنه . چرا مخالفت میکنی؟ من بودم میگفتم آره منم دوست دارم همه شهر رو سور بدم تا همه بفهمن با چه فرشته ای ازدواج کردم. به جای مخالفت این حرفا رو بهش بزن. مطمئن باش اونم کم کم رفتارشو عوض میکنه و شاید هم با خودش بگه اصلا نیازی نیست من این همه مهمون دعوت کنم. اصلا کرد هم که کرد. اینم تو زندگی و کل عمرت فقط یه شبه دیگه دختر خوب.
موفق باشی:72: