کسی نیست کمک کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه راهکار بدین واقعا از یه مشکل جزئی دارم به بن بست میخورم مشکل داره اوج میگیره
تورو خدا کمک کنین:54:
نمایش نسخه قابل چاپ
کسی نیست کمک کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه راهکار بدین واقعا از یه مشکل جزئی دارم به بن بست میخورم مشکل داره اوج میگیره
تورو خدا کمک کنین:54:
سلام عزیزم،نوشته هاتو خوندم،فکر میکنم شما زیادی داری کوتاه میای،نمیدونم اختلافات شما واسه چیه؟اما اولا شما هنوز تو عقدید،درسته که باید به شوهرت احترام بذاری و ازش اجازه بگیری،اما دلیلی نداره که اگه اجازه هم نگرفتی بهت توهین بشه،چون شما از پدر یا مادرت اجازه داشتی،نمیگم کار درستی کردی که بر خلاف عقاید شوهرت رفتار کردی اما ایشون هم اجازه نداره بهت توهین کنه،میتونست با حرف زدن وخیلی محترمانه نظرشو بگه،و حالا که اصلا پشیمون هم نیست از رفتارش ،شما باید کمی تامل کنی،عزیزم اینکه شما دنبال مادرتون بری اونم با نظر پدرتون کار بدی نیست،همسرتون فقط باید به شما نکات ایمنی رو تذکر میداد واز شما میخواست مراقب خودتون باشین،فکر میکنم ایشون خیلی سخت گیرانه رفتار میکنن. بهترین راه برای شما رفتن پیش مشاوره،چون اگه قرار باشه حالا که تو دوران عقدید اینهمه بی احترامی ببینید،مطمئنا در منزل خودتون اوضاع خیلی بدتر میشه،الان باید ریشه ی اختلافات معلوم بشه وگرنه در آینده با مسائل خیلی بدتری روبرو میشین.در اولین فرصت پیش مشاور برین،لازم نیست دوباره با همسرتون صحبت کنین،چون این کار باعث میشه ایشون فکر کنن کارشون درست بوده،صبر کنین و از نظرات مشاور بهره بگیرین،و بهترین رفتار رو انجام بدین. آرزو میکنم بهترینها رو پیش رو داشته باشین.مشاوره یادتون نره.
اتفاقا من کوتاه میام ولی نه اینقدر زیاد وقتی بحث بالا میگیره کوتاه میام چون دوست ندارم قهر بشیم که بخوام منت کشی کنم بعدا باخودم میگم کوتاه اومدن بهتر از منت کشیه اختلافات ما ریشه نداره سر هر مساله بیخود و مسخره ای کوچیک و بزرگ معمولاجر و بحث میکنیم چون اخلاقمون شبیه به همه هرکس دوست داره نظر خودشو بده و به کرسی بنشونه
میگه اون شب تو رفتی خونه یه غریبه(منظورش خونه دوستم بود)من دوست نداشتم زنم خونه غریبه شب بمونه و بخوابه میگه بید از قبلش به من میگفتی و خلاف اصول و عقاید من رفتار نمیکردی واسه همین عصبانی شدم و اون حرفاروگفتم اصولا شوهرم زود جوش میاره و زود عصبانی میشه واینکه وقتی رفتم دنبال مادرم با رفتن من مخالف نبود میگفت چرا نصف شب رفتی و زودتر نرفتی مشکلش دیررفتن من بود گفت باید قبل رفتن فکر میکردی و جوانب کارتو میسنجیدی نه اینکه نصف شب راه میوفتادی تو خیابون اونم با ماشین شوهرم فوق العاده سخت گیره چون تو خونواده پدرسالاری بزرگ شده همه کاراش سخت گیرانه است الان هم من چون اخلاقم خیلی شبیه به خودشه یعنی لجبازم نمیتونه سرپیچی از دستوراشو ببینه واسه همین عکس العمل تند ازش میبینم نمیتونم مشاوره برم چون نمیشه شرایطش برام مهیا نیست وقتی با شوهرم رو در رو هستیم و حرف میزنیم خیلی کم پیش اومده جروبحث کنیم ولی وقتی از هم دوریم و این دوری زیاد طول میکشه جروبحثمون زیاد میشه بیشتر هم از طریق اسمس باز تلفنی بهتره
میترسم نسبت بهم سرد شده باشه رفتارش خیلی سرد و بی تفاوت شده البته فشار کاری روش زیاده ولی با من مثل قبلا نیست همش میترسم دیگه منو نخواد و توی دلش از زندگی با من دلسرد شده باشه از یه طرف آخر شهریور عروسیمه از یه طرف پایان نامم خیلی طول کشیده همش به در بسته میخورم باید قبل عروسیم دفاع کنم حالا هم که این دعواها شده غوز بالا غوز شرایطم خیلی وحشتناکه شب تا صبح بیدارم در24 ساعت کلا 3 ساعت میخوابم غذام کم شده انگیزه هامو از دست دادم دیگه نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط هر قدمی که برمیدارم هر حرفی که میزنم با دلهره است حس میکنم الان باز دعوا میشه تحملم کم شده دیگه طاقت اعصاب خوردی ندارم خودمم زودجوش میارم و تو خونه زیاد دعوام میشه جدیدا حوصله هیچکس رو ندارم بگید چیکار کنم به جز مشاوره که نمیتونم برم بهم راهکار بدید که مشکلاتمو بتونم حل کنم یا حداقل کم کنم
کسی راهکار نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا کمک نیاز دارم خودم نمیدونم باید چیکار کنم
سلام ،عزیزم چرا نمیتونی مشاوره بری؟!آخه این مائل باید ریشه ای حل بشه،ببین بعضی رفتارهای شما و شوهرت نامناسبه، وجز یه فرد تجربه دار نمیتونه کمکت کنه،ممکنه من یه راهکار بگم اما چون دقیقا رفتار و اخلاق شما و همسرتون رو نمیدونم در مورد شما سنخیت نداشته باشه،اما مشاور با سوال وجواب میتونه بفهمه مشکل از کجاست؟لازم نیست کسی متوجه رفتن شما پیش مشاور بشه.
خداروشکر من و شوهرم رابطمون با هم خوب شده ولی من وقایع این چند روز رو نمیتونم فراموش کنم نمیتونم فحش هایی که خوردم و تحقیرایی که شدمو فراموش کنم یادشون میفتم عصبی میشم البته تو رفتارم بی تاثیرن ولی همش حرفا و فحشاشو واسه خودم تدایی میکنم نمیدونم مردا هم اینطورن؟؟یعنی بااینکه الان آشتی کردیم شوهرم هم مث من این چند روزو تدایی میکنه واسه خودش؟؟هرچند وقتی حرف میزنیم یه تیکه میاد به حالت گوشه کنایه که منم با خنده ردش میکنم یا بحث رو عوض میکنم،همش فکر میکنم وقتی دیدمش باهاش رو در رو در این مورد حرف بزنم و مساله رو برای همیشه حل کنم طوری که اونم مث من که اشتباهمو قبول کردم اونم قبول کنه و دیگه تکرارش نکنه ولی میترسم باز دعوامون بشه با اینکه میدونم مردا مغرورن و نمیخوان اشتباهشون رو قبول کنن یا اگه قبول کردن نمیخوان اعتراف کنن و علنی بگن اشتباه کردن میدونم میخوان قبول اشتباه فقط تو دلشون باشه
بگید چیکار کنم که نه سیخ بسوزه نه کباب و اینکه حرفام روش اثر بذاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام،خدا رو شکر.من بازم توصیه میکنم پیش مشاور برین تا دوباره اختلافاتتون شروع نشه.:72::72:
ما اختلافمون سر مسائل جزئی و پیش پا افتاده است که اینقدر کشش میدیم بزرگ میشه من و شوهرم اخلاقمون از یه جنسه یعنی هر دو لجباز و یکدنده و همیشه دوست داریم حرف خودمون کرسی نشون بشه من چون بچه اول بودم مستقل بار اومدم و از وقتی یادم میاد زیر بار حرف زور نرفتم و هر حرفی که خلاف اصول من باشه عکس العمل نشون میدم شوهرم هم به اقتضای مرد بودنش دوست داره وقتی دستور میده یا حرفی رو میزنه عملی بشه چون تو خونواده پدرسالاری بوده یاد گرفته حرف حرف مرد باید باشه واسه خودش چارچوب داره و طبق همونا هم عمل میکنه البته منم میشه گفت 90 درصد اون چارچوب اعتقادی و رفتاری رو قبول دارم ولی دوست ندارم به بعضی هاش عمل کنم چون منم خواسته های خودمو ارجح میدونم خلاصه اینکه لجباز بودن یه معضل اساسیه که منم تا یه حدی میتونم کوتاه بیام ولی بقیه اشو زیربار نمیرم دوست دارم کارایی که تو خونه بابام میکردم خونه شوهرم هم بدون محدودیت داشته باشم مثل ارتباط با دوست البته با حفظ تعادل که شوهرم میگه من کاری با رابطه ات با دوستات ندارم که همیشه خلافشو ثابت کرده و غیر مستقیم از این رابطه انتقاد میکنه در مقابل خودش با دوستاش رابطه اش گرمه و از 7 روز هفته شاید 4-5 روز با دوستاش میگذرونه و اکثر شبا دوستاش خونشن منم اعتراضی نمیکنم میگم خوب تنهاست چه خوبه یکی پیشش باشه مشاوره برم واقعا نمیدونم باید چی واسش بگم اونم تو یه جلسه شهرستان ما مشاوره توش جا نیفتاده و متاسفانه مشاور خوب نداره واسه همین میگم شرایطش نیست ازیه طرف نمیخوام کسی بفهمه کجا میرم چون هرجا میرم به شوهرم میگم نمیخوام بفهمه عادت هم ندارم بهش دروغ بگم عذاب وجدان میگیرم
میخوام مشکلاتمو اینجاحل کنم چون بالاخره همه اینجا یه جورایی همدردن و بهتر همدیگرو درک میکنن و میتونن راهکار بدن تا یه مشاوری که فقط درسشو خونده از طرفی من اینجا بدون اینکه شناخته بشم ریز به ریز ماجرا رو تعریف میکنم ولی اگه یه بار مشاور آشنا دربیاد دیگه زبونم بند میاد
به نظرم لجبازی رو باید هر دو کنار بذارین و به خواسته های هم احترام بذارین و بهم بفهمونین که به معنای واقعی همو دوست دارین و محدود نمیکنین...
مشکل شما حاد نیست فقط یکمی از خود گذشتگی توی دو طرف رو میطلبه...
میفهم چی میگی،اما اصرار منم به مشاوره به خاطر اینکه خودم تجربه کردم،زندگی منم سر یه مسئله داشت از هم میپاشید،البته موضوع اصلی جدی بود که کنار موضوع اصلی بقیه ی اختلافات هم مثل یه دمل سر باز کرد. از اونجا بود که فهمیدم چه قدر اشتباه کردم که از روز اول پیش مشاور نرفتم تا اختلافاتمون شدید نشه،اگه زمانی که اولین مشکل برام پیش اومده بود از یه فرد با تجربه کمک گرفته بودم ،کارم به اون مراحل سخت توی زندگی نمیرسید.برا همینه که اینقدر اصرار دارم.چ.ن اگه یکی اشتباهی راهنمائیت کنه ،اوضاع بدتر میشه.چون موقعیت رفتن پیش مشاور رو نداری،از مشاورین تلفنی کمک بگیر ،روانشناهای زیادی هم اینترنتی مشاوره میدن،.موفق باشید.:323:دعا میکنم زندگیتون سرشار از مهر و خوشبختی بشه.