نوشته اصلی توسط
نوپو
من هر چه می خوانم عقیده ای که از خود خود شما باشد نمی بینم. همه اش تکرار می کنید برادرم این را گفت ، مادرم گفت ، فامیل هایمان گفتند. دایما دارید تکرار می کنید اطرافیان روی شما فشار می آورند. ببینید من درباره عقاید بحث نمی کنم. حرف من این است که چرا خودت بدون توجه به دیگران تکلیف زندگی ات را روشن نمی کنی؟ شما ازدواج کرده ای و باید مستقل فکر کنی و تصمیم بگیری. شما همسر این خانم هستی و خودتان باید بتوانی مستقل تصمیم بگیری. من نمی دانم آخر به کسی چه مربوط است که آستین لباس خانم شما چند سانتی متر است!!! یعنی در این حد اجازه می دهی دیگران در زندگی دخالت کنند. آن وقت شما انتظار دارید همسرتان به حرف هایتان گوش کند. البته که نه. او هم می گوید شما تحت تاثیر حرف های آدم های با عقاید w قرار داری و حرف آنها برایت مهم است. من هم می خواهم تحت تاثیر حرف آدم های با عقاید m قرار بگیرم و تایید آنها و کوچکترین نظر آنها برایم مهم است. به همین سادگی !
شما تکلیفت را هم با عقاید خودتان کاملا مشخص نیست. اول می گویید برای زن و مرد حقوق مساوی قایلم بعد انتظار دارید خانم شما حتی در نحوه لباس پوشیدن و حرف زدن از شما اطاعت کند. به نظر خودت این چه تفاوتی دارد با اینکه یک مرد زنش را مجبور کند روبنده بزند و با هیچ مردی یک کلمه حرف نزند؟
خوب بهتر نیست بگویید من عقیده ای به محرم و نامحرم و حجاب و فاصله بین زن و مرد ندارم. در ایران این تفکر با محدودیت بسیار همراه است و نمی توانی آن طور که می خواهی با این روش زندگی کنی. من می خواهم این نوع تفکر و زندگی آزاد باشد. بنابراین به زنم هم این آزادی را می دهم چون خودم هم به آن معتقدم. اما به تفکر حجاب و محرم و نامحرم اعتقادی ندارم و نمی توانم آن را تحمل کنم و اگر زنم بخواهد وارد این فاز شود قبول نمی کنم.
بله منظور شما آزادی زن به طور مطلق نیست. بلکه می خواهید شیوه زندگی و تفکر شما که در ایران خیلی محدودیت دارد آزاد باشد و زنانی که می خواهند این طور زندگی کنند آزادی کامل داشته باشند.
اما این به معنی تحمل عقیده مخالف خودتان و آزادی دادن به زن برای داشتن این عقیده مخالف با خودتان نیست.
شما را سرزنش نمی کنم و انتقادی هم ندارم. فقط می گویم باید با خودتان صادق باشید و خود را آن طور که هستی بپذیری. آن وقت می توانی تکلیف زنت را روشن کنی.