اگه خیلی سخت شد ولش کن! :18:
میخام تو موقعیت های مختلف شخصیت هاتون رو بررسی کنی. همین.
نمایش نسخه قابل چاپ
اگه خیلی سخت شد ولش کن! :18:
میخام تو موقعیت های مختلف شخصیت هاتون رو بررسی کنی. همین.
من نمی تونم مثل اون باشم . من اگر مرد بودم ، برای زنم یه تکیه گاه می شدم. وقتی زنم بهم می گفت حالم بده ، من بهش نمی گفتم منم حالم بده . بلکه ازش می خواستم کارهایی رو انجام بده تا آروم بشه . اگر نیاز بود دعواش می کردم و سرش فریاد می زدم. من اگر مرد بودم از زنی که این موقعیت رو بوجود آورده مواخذه می کردم. بهش می گفتم درست و محکم تصمیم بگیر. قرص و محکم . به هیچی فکر نکن. نه به اون دختر ، نه به خانواده من و نه حتی به من .
من اگر مرد بودم بهش می گفتم تو فکر هیچ جا رو نکن. تو فقط تکلیفت رو با خودت روشن کن. حتی بدون توجه به احساس من. من اگر مرد بودم تو این موقعیت ابراز احساسات نمی کردم. یه کمی مغرور و عصبانی می شدم. گاهی مغرور بودن و عصبانی بودنه که نشون میده عاشقشم.
من اگه مرد بودم نمی گفتم تو بگو فردا کجا بریم صحبت کنیم و دو دیقه یه بار هم اینو تکرار نمی کردم که فکر کردی کجا بریم ؟ فکر کن زود بگو.
من اگر مرد بودم خودمو ذلیل و خوار نمی کردم و بهش عذاب وجدان نمی دادم. بهش نمی گفتم اگر منو قبول نکنی من می میرم و .... نمی گفتم تو دنیای منو تموم کردی و نابود کردی .
در کل من اگر مرد بودم مسئولیت های کمتری به همسرم می دادم .
تمرین اول سخت تره . در مورد تمرین اول هم اگر دختری مثل آسمانی همسر من بود ، و من همسر اون بودم و مثل اون رفتار می کردم ، مطمئنا اون دختر فکر می کرد که من چه آدمیم و نمی تونست بهم تکیه کنه .
- - - Updated - - -
ببخشید که چند ساعتی نبودم. الان به بقیه پست ها جواب میدم
- - - Updated - - -
مرسی نوپوی عزیزم :43:
سلام آسمانی عزیز. ببخشید که تو پست تو نظرمو میگم. اما کاش دوستان به مشکل بقیه هم همینطوری توجه نشون می دادن. کسانی که قدیمی ترن فقط به مشکلات دوستای قدیمی خودشون توجه می کنن. چرا انقدر تبعیض؟؟؟؟ واقعا وقتی می خونم ناراحت میشم. مگه منی که زیاد فعالیتی ندارم مشکلم مهم نیست؟؟؟ حتما باید بحث ازدواج و جدایی یا عشق و عاشقی باشه تا جواب بدین؟؟ :huh:
- - - Updated - - -
سلام آسمانی عزیز. ببخشید که تو پست تو نظرمو میگم. اما کاش دوستان به مشکل بقیه هم همینطوری توجه نشون می دادن. کسانی که قدیمی ترن فقط به مشکلات دوستای قدیمی خودشون توجه می کنن. چرا انقدر تبعیض؟؟؟؟ واقعا وقتی می خونم ناراحت میشم. مگه منی که زیاد فعالیتی ندارم مشکلم مهم نیست؟؟؟ حتما باید بحث ازدواج و جدایی یا عشق و عاشقی باشه تا جواب بدین؟؟ :huh:
آره آقای آرام . اون خیلی زود خودشو می بازه . البته به من میگه فقط در مورد موضوع من اینطوره و شرایط سخت تر رو هم تو زندگی تجربه کرده .
الان هم مدام داره مثل بچه ها میگه : در مورد کار من - با کسی دیگه آشنا شدن - چه فکری می کنی ؟
من اگر مرد بودم ، تازه دعوا هم می کردم که همش تقصیر توئه آسمانی . یک بار درست و حسابی فکراتو بکن. این چه زندگی ایه برای من ساختی . خوبه من مرد نیستم . چقدر خشن می شدم :welcoming:
من دیوونه ام. اما من همیشه دوس داشتم یه کمی از مرد بترسم. :18: ( این بار عصبانی نیست )
- - - Updated - - -
خواهش عزیز دلم . اینجا آزاده و تو هرچی بخوای می تونی بنویسی . نیازی به معذرت خواهی نیست . راستش من چند روز پیش حالم خیلی بد بود. همینه دوستان دوره ام کردن و کمکم می کنن. یه تصمیم مهم رو در اندک زمان قراره بگیرم. یعنی یه جورایی حاده . باور کن صبوری کنی به سراغ تو هم میان :46:
- - - Updated - - -
she تمرین جالبی بود. مدام یادم میاد یه چیزایی اضافه کنم . من اگه مرد بودم به همسرم نمی گفتم وقتی من صدات می کنم ، بهم بگو جانم !
بلکه مغرورانه منتظر می موندم تا خودش بگه . وقتی هم گفت زبونی نمی گفتم وااای چقد خوشم میاد. در عمل نشونش می دادم که خوشحال شدم. مثلا با محبت نگاهش می کردم یا چیزای دیگه ای .
- - - Updated - - -
مرسی she :43:
- - - Updated - - -
راستی من اگه مرد بودم ، وقتی همسرم مریض بود ازش خواهش نمی کردم بره دکتر . بهش می گفتم همین الان حاضر میشی وامیستی دم در بیام ببرمت دکتر . بگو خب ! ( این تیکه رو از اردلان اومدم ) :311:
در عین حال دوس نداشتم زنم عین یه عروسک بگه چشم . دوس داشتم گاهی بگه چشم و گاهی بگه نه . اون وقت یا با حرف راضیش می کردم یا به خواسته اون عمل می کردم.
من مشکل دارم آیااا ؟
- - - Updated - - -
آقای آرام پستتون منو به شدت برده تو فکر
ببخشید انقدر پراکنده می نویسم دوستان
زیاد صبوری کردم. فقط تاپیک شما نیست که انقدر مشتاق داره تاپیکهای دیگه هم هست. چرا فکر می کنین موضوع بقیه حاد نیست؟ چرا فکر می کنین کسی که از لحاظ روحی داره زجر میکشه باید صبر کنه مشکلات بقیه تموم شد بعد نوبت اون بشه. من فقط گله کردم اینجا شاید دوستانی که میان مشتاقانه جواب شما رو میدن ببینن و به فکر فرو برن و انقدر راحت از کنار بقیه رد نشن. برام هم دیگه مهم نیست که به تاپیکم سر بزنن یا نه. فقط جا داره از Eram عزیز تشکر کنم فقط اونه که میاد سر میزنه.:undecided:. دیگه مزاحم تاپیک شما نمیشم.موفق باشین
- - - Updated - - -
زیاد صبوری کردم. فقط تاپیک شما نیست که انقدر مشتاق داره تاپیکهای دیگه هم هست. چرا فکر می کنین موضوع بقیه حاد نیست؟ چرا فکر می کنین کسی که از لحاظ روحی داره زجر میکشه باید صبر کنه مشکلات بقیه تموم شد بعد نوبت اون بشه. من فقط گله کردم اینجا شاید دوستانی که میان مشتاقانه جواب شما رو میدن ببینن و به فکر فرو برن و انقدر راحت از کنار بقیه رد نشن. برام هم دیگه مهم نیست که به تاپیکم سر بزنن یا نه. فقط جا داره از Eram عزیز تشکر کنم فقط اونه که میاد سر میزنه.:undecided:. دیگه مزاحم تاپیک شما نمیشم.موفق باشین
اگر اون زن بود ، فکر می کنم همش فکرش خونه و زندگیش بود. با جامعه مدرن کاری نداشت . مدام فکر شوهرش بود. غذاش نسوزه . چیزهای جدیدو تجربه نمی کرد. شادی های جدید رو. بر اساس سنت عمل می کرد. مثلا تو سوپ ، حتما سبزی سوپ می ریخت . اما من تو سوپ سبزی کوکو هم می ریزم . خیلی فکر این بود که شوهرش ناراحت نشه از دستش . همه وقتشو برای شوهر و بچه هاش میذاشت. هرگز بدون اونها سفر نمی رفت. اگه زن بود ، وقتی هوا تاریک میشد از خونه بیرون نمی رفت . با هیچ مردی حرف نمی زد که مبادا از توش چیزی در بیارن یا حتی فکری در موردش کنن. (منظورم مردای همکار و همکلاسی و .... ) وگرنه که من هم با مردای خیابونی حرف نمی زنم.
اگه زن بود ، فکر می کنم با هیچ مردی سر چیزای عادی هم صحبت نمی کرد. می ترسید که براش حرف در بیارن . اون یک زن به تمام معنا میشد. یک زن قدیمی. نه یک زن مدرن. با اینترنت هم کار نمی کرد. برای هیچ کسی ایمیل نمیزد و اجازه نمیداد آقایون براش ایمیل بزنن . تو هیچ شبکه ای هم عضو نمیشد.
من نمیگم که این زن رو دوس دارم. من نمی خوام شبیه این زن باشم. من هم دارم زندگی می کنم. میخوام تفریحات سالمی داشته باشم. هرگز بهش خیانت نمی کردم. اما صحبت با مردهای دیگه رو هم خیانت نمی دونستم.
اون اگر زن بود اول آدما رو به دو گروه تقسیم می کرد. زن و مرد . و با زنها ارتباط داشت .
اما من اول آدم ها رو یک گروه می دونم . انسان. بعد دوست و دشمن (البته دشمن خاصی ندارم تو زندگیم ) . با دوستان مراوده داشتم. با دشمنان هم که کاری نداشتم. چه زن و چه مرد.
- - - Updated - - -
اون اگر زن بود ، خیلی کسل کننده می شد she
- - - Updated - - -
حتی شاید بلند بلند نمی خندید
- - - Updated - - -
اما من اگر مرد بودم ، خیلی تو امورات جزیی و ریز همسرم دخالت نمی کردم. بهش می گفتم بهم خیانت نکن. مدیریت خونه رو انجام بده . زیاد بهم گیر نده که همش بپرسی دوست دارم یا نه ؟ اما چند وقت یه بار به یه شیوه سورپرایز کننده بهش نشون می دادم که دوستش دارم.
تو زندگی ما عشق وجود داشت . اما نه با غصه و آه و زاری و ناله . بلکه با شادی .
من عشق شاد رو دوس دارم . نه عشق غمگین رو.
- - - Updated - - -
همگی با هم کجا رفتید ؟؟؟
من فردا چه صحبتی بکنم باهاش ؟
من می دونم که فردا هرچی بگم اون قبول می کنه . و میخواد در مورد روزهایی که حالش بد شده و من نبودم و دلتنگ بوده و .... صحبت کنه
- - - Updated - - -
من یه زن این شکلی ام :73::cheerful::322::welcoming::46:
اون اگر زن می شد این شکلی میشد :163::semi-twins::tan::couple_inlove:
ببخشید انقدر دارم توضیح میدم. می خوام توی هر قالبی و یه جوری افکارمو نشون بدم. she عجب سوالی پرسیدی :43:
- - - Updated - - -
- - - Updated - - -
راستی اینم بگم و بعد قول میدم دیگه حرفی نزنم
من اگر مرد بودم برای همسرم این اس ام اس و این مایه ها رو زیاد می زدم
گوشه تا گوشه ی صحرا تو بخواب و نهراس *** شیرها خاطرشان هست که آهوی منی :43:
اکیدا توصیه می کنم هر مردی تاپیک منو می خونه ، همین الان اینو برای همسرش ارسال کنه .
یکی لطفا کمکم کنه . من فردا باید با اون صحبت کنم :54: هنوز حتی نمی دونم چی باید بگم . راستی چرا مدیران به این تاپیک سر نمی زنن ، وقتی تو لیست قرار گرفته ؟ من از هر جایی امید به کمک دارم . کمتر از یک روز دیگخ من باید نظرم رو اعلام کنم . در حالی که هنوز 50 - 50 هستم
آسمانی اول باید از she عزیز کمال تشکر را داشته باشم که این قدر خوب به شما کمک کرد. دوم هم اینکه آیا الان می خواهی صحبت ها را جمع بندی کنی ؟
سلام نوپوی عزیزم. آره . باید جمع بندی کنم. البته بقیه سوالات هنوز مونده . من نمی دونم هنوز فردا در مورد چی باید صحبت کنم ؟ چه سوالایی بپرسم ؟
آسمانی عزیز. من قبلا روی این نکته تاکید کردم و دوباره هم می گویم تا تو یک وقت اشتباه نکنی. این ملاقات جواب نهایی شما نیست. بلکه شروع ملاقات های بعدی است. منتها چون این آقا در فاز احساسی و اضطراب بود شما قدم به قدم او را راضی کردید وقت بگذارد. الان هم باید همین روش قدم به قدم را ادامه دهید تا تاثیر احساسات ایشان روی تصمیم گیری اش کم بشود. پس فردا همان طور که قرار گذاشتیم ( اگر صلاح می دانی ) رفتار می کنی و این آقا به نرمی وادار به ادامه روند شناخت می کنی.
اما می رویم سراغ جمع بندی. اول از همه ویژگی های شخصیتی را که به صورت کلی مطرح کردیم هر کدام را در یک کاغذ جداگانه بنویس. مثلا انتقاد پذیری روی یک کاغذ جدا و تنوع طلبی روی کاغذ جداگانه دیگر.