-
همراهی جان به خدا من سنگدل نیستم. نخواستم اونو معلق نگه دارم. به خدا انقدر بهم ابراز علاقه می کرد که داشتم می مردم. احساس می کردم نیازه نفس بکشم تا بتونم تصمیم بگیرم. اون اجازه نمیداد . تا اینکه آخر از سر ناچاری گفتم نه . چون نمی تونستم معلقش نگه دارم . گفتم تکلیفم با خودم روشن بشه . بعد بهش خبر بدم. به یک ماه هم نرسیده . وقتی یه مدت کنار بود عاقلانه تر نگاه کردم. حداقلش این که فهمیدم احساسم بهش مثبته . به خدا نمی دیدم احساسم رو . من دو تا مشکل داشتم. عقلم و احساسم. الان احساسی مشکل ندارم. اما هنوز قسمت عاقلانه ش برام حل نیست. با اون طرف کمتر از یه ماهه آشنا شده .
- - - Updated - - -
نه نازنین . می دونستم که میره . درسته که عاشق بود ، اما خیلی عاقله. وقتی بهش گفتم نه ، ازش پرسیدم . گفتم نمیخوام به خاطر من زندگیت رو از چرخه عادیش خارج کنی. گفتم می دونم که شرایط ازدواج رو داری . پس اگر موردی برات مناسب بود ازدواج کن. ولی بین سه تا شش ماه تخمین زدم. احتمال کمی می دادم که نظرم عوض بشه . تو این یه ماه از خدا خواستم راه درست رو بذاره پیش پام . باور کنید من نمی دونستم که با کسی آشنا شده . امروز ازش خواستم که بریم پیش یه مشاور که اینو گفت.
-
وای عزیزم چی شده ؟ چرا اینقدر پریشان شده ای!!! نترس عزیزم هیچ اتفاقی نمی افتد. الان باید یک کاری بکنی. حتما. اولا دقت کن ببین نزدیک قاعدگی ات نباشد. اگر نزدیک قاعدگی هستی تا چهار روز بعد از شروع آن نباید هیچ تصمیمی بگیری. الان هم اون آقا عصبی شده است که خودش را نفرین می کند و می گه همین الان جواب قطعی بده ، هم شما بسیار آشفته شده ای و دچار حملات عصبی شده ای که اینقدر گریه ات می گیرد. پس اگر نزدیک قاعدگی نیستی ، همین الان بلند شو برو یک مرکز پزشکی شبانه روزی. شرایط خودت را توضیح بده و بگو باید هر چه زودتر به شرایط عادی برگردی و آرام شوی. دکتر خودش آرام بخش مورد نیاز را تجویز می کند. بعد از دریافت کمک پزشکی تا صبح در شرایط کاملا راحت و هوای خنک بخواب. الان هم به او اس بده و بگو حالت خراب شده است و باید دکتر بروی. اما در اولین فرصت با او صحبت می کنی.
فردا صبح که بلند شوی هم به خاطر استراحت و هم به خاطر کمک پزشکی حالت خوب خواهد شد و حرف می زنیم. اما الان صحبت راجع به این موضوع که پر از استرس است برایت بسیار بد و حتی در حد سم است. پس هر چه زودتر دست به کار شو.
- - - Updated - - -
وای عزیزم چی شده ؟ چرا اینقدر پریشان شده ای!!! نترس عزیزم هیچ اتفاقی نمی افتد. الان باید یک کاری بکنی. حتما. اولا دقت کن ببین نزدیک قاعدگی ات نباشد. اگر نزدیک قاعدگی هستی تا چهار روز بعد از شروع آن نباید هیچ تصمیمی بگیری. الان هم اون آقا عصبی شده است که خودش را نفرین می کند و می گه همین الان جواب قطعی بده ، هم شما بسیار آشفته شده ای و دچار حملات عصبی شده ای که اینقدر گریه ات می گیرد. پس اگر نزدیک قاعدگی نیستی ، همین الان بلند شو برو یک مرکز پزشکی شبانه روزی. شرایط خودت را توضیح بده و بگو باید هر چه زودتر به شرایط عادی برگردی و آرام شوی. دکتر خودش آرام بخش مورد نیاز را تجویز می کند. بعد از دریافت کمک پزشکی تا صبح در شرایط کاملا راحت و هوای خنک بخواب. الان هم به او اس بده و بگو حالت خراب شده است و باید دکتر بروی. اما در اولین فرصت با او صحبت می کنی.
فردا صبح که بلند شوی هم به خاطر استراحت و هم به خاطر کمک پزشکی حالت خوب خواهد شد و حرف می زنیم. اما الان صحبت راجع به این موضوع که پر از استرس است برایت بسیار بد و حتی در حد سم است. پس هر چه زودتر دست به کار شو.
-
نوپو من چیکار کنم ؟ نمی خواستم این طوری بشه . صبح که بشه چه تصمیمی بگیرم؟ اون هم حالش خوب نیست . الان پیام زد و گفت خوب نیست . من نگرانم . حالم بده . نمی تونم برم دکتر الان. می تونم خودم آرامبخش بخورم. :54:نزدیک قاعدگیم نیست .
-
سلام asemani عزیز
عزیزم درکت میکنم اما مگه نمیگی از خدا خواستی راه درستو بذاره جلوی پات؟؟ پس چرا به خدا اعتماد نداری؟ این که آدم یه مدت بعد از تموم شدن رابطش شروع کنه به حسرت خوردنو همه ی صفات منفی طرف کمرنگ بشه و خوبیاش بیاد جلوی چشم آدم خیلییییی خیلیییی طبیعیه! اصلا یک روند عادی بعد از تموم کردن هر رابطه ای پشیمون شدنو میل به شروع دوبارست. حالا که تو برگشتیو میبینی که به این زودی این آقا رفته دنبال زندگی خودش برات یه نشانه نیست؟؟چرا فکر نمیکنی که خدا نذاشت یه تصمیم اشتباه بگیری؟ من تاپیکاتو خونده بودم. زمانی که باهاش دوست بودی عملا داشتی دنبال یه چیزی توش میگشتی که این رابطه رو تموم کنی!به اون روزا خوب فکر کن... چه دلیلی داشته؟ مگه اون موقع نمیدونستی که با ایمانه، دوست داره و ..؟؟ اما صفات منفیشو بیشتر میدیدی، حالا ذهنت خیلی قشنگ همه ی اون صفاتو برات توجیه کرده (تاکید میکنم که توجیه کرده) و تو رو برگردونده به اون رابطه! اگه میبینی نشده حتما یه حکمتی داشته.. یه لحظه ام اینجوری به قضیه نگاه کن
- - - Updated - - -
سلام asemani عزیز
عزیزم درکت میکنم اما مگه نمیگی از خدا خواستی راه درستو بذاره جلوی پات؟؟ پس چرا به خدا اعتماد نداری؟ این که آدم یه مدت بعد از تموم شدن رابطش شروع کنه به حسرت خوردنو همه ی صفات منفی طرف کمرنگ بشه و خوبیاش بیاد جلوی چشم آدم خیلییییی خیلیییی طبیعیه! اصلا یک روند عادی بعد از تموم کردن هر رابطه ای پشیمون شدنو میل به شروع دوبارست. حالا که تو برگشتیو میبینی که به این زودی این آقا رفته دنبال زندگی خودش برات یه نشانه نیست؟؟چرا فکر نمیکنی که خدا نذاشت یه تصمیم اشتباه بگیری؟ من تاپیکاتو خونده بودم. زمانی که باهاش دوست بودی عملا داشتی دنبال یه چیزی توش میگشتی که این رابطه رو تموم کنی!به اون روزا خوب فکر کن... چه دلیلی داشته؟ مگه اون موقع نمیدونستی که با ایمانه، دوست داره و ..؟؟ اما صفات منفیشو بیشتر میدیدی، حالا ذهنت خیلی قشنگ همه ی اون صفاتو برات توجیه کرده (تاکید میکنم که توجیه کرده) و تو رو برگردونده به اون رابطه! اگه میبینی نشده حتما یه حکمتی داشته.. یه لحظه ام اینجوری به قضیه نگاه کن
-
اسمونی عزیزم انقدر خودتو اذیت نکن به نظرم بهتره ی شربت آرامش بخش بخوری مثلا شربت بیدمشک یا چایی گل گاو زبون وبری استراحت کنی
صبح شد مطمئن باش حالت بهتره و اون موقع راحتر تصمیم میگیری...الان انقدر ذهنت رو درگیر این نکن که چه تصمیمی می خوای بگیری به اون هم رو راست بگو حالت بده و باید استراحت کنی و نمی تونی جوابی بدی.
-
آسمانی عزیز هر چقدر فکر می کنم الان بهترین کار صبر کردن. حرف هایی که دوستان گفتن رو به آقا منتقل کنید و تلاش کنید احساساتتون رو کنترل کنید یکم به آرامش احتیاج دارید و تمرکز. تصمیم مهمیه پس قاطعانه ازون آقا بخواید به شما فرصت فکر کردن بدن و توجیهشون کنید که این فرصت اول از همه برای خود ایشون خوبه. چون اگه به شما مهلت ندن ولی دلشون پیش شما بمونه تو ازدواج با اون خانم شکست می خورن.
نازنین خانم اگه زحمت بکشید و این تاپیک هم تو تاپیک های نیازمند حضور قرار بدین ممنون می شم.
- - - Updated - - -
آسمانی عزیز هر چقدر فکر می کنم الان بهترین کار صبر کردن. حرف هایی که دوستان گفتن رو به آقا منتقل کنید و تلاش کنید احساساتتون رو کنترل کنید یکم به آرامش احتیاج دارید و تمرکز. تصمیم مهمیه پس قاطعانه ازون آقا بخواید به شما فرصت فکر کردن بدن و توجیهشون کنید که این فرصت اول از همه برای خود ایشون خوبه. چون اگه به شما مهلت ندن ولی دلشون پیش شما بمونه تو ازدواج با اون خانم شکست می خورن.
نازنین خانم اگه زحمت بکشید و این تاپیک هم تو تاپیک های نیازمند حضور قرار بدین ممنون می شم.
-
باشه . باشه . :54: گفتم نیاز دارم به یه کمی زمان . چیزی نگفت. فقط گفت مرگ به من ابله :54:
- - - Updated - - -
باشه . باشه . :54: گفتم نیاز دارم به یه کمی زمان . چیزی نگفت. فقط گفت مرگ به من ابله :54:
-
عزیزم یک سال باهاش در ارتباط بودی، یک ماه هم ازش بی خبر بودی. این یک شب رو هم بذار پای اون یکسال باخبری و اون یک ماه بی خبری. اگر قرار باشه به هم برسید این یک شب تغییری توی اون ایجاد نمی کنه و بالعکس . فردا باهات از تجربه خودم می گم . شاید به دردت بخوره.
-
آسمانی . گفتم الان اون هم وضعش بهتر از شما نیست. فکر کنم اون هم الان باید آرام بخش دریافت کنه. دیدی گفتم چیزی نیست!! مرگ به من ابله یعنی اینکه باشه صبر می کنم. منتها بله ای است که با پریشانی قاطی شده است. حالا که جواب بله را گرفتی زود برو و کارهایی که گفتم بکن.
-
باشه . اون دختر چی؟؟؟ بچه ها از همتون واقعا ممنونم. دستام می لرزه . می خوام چشمامو ببندم. چقدر خوبه که اینجا هست. فردا میام.