-
من که به هیج وجه نمی تونم تفاوت 4 رفتاری که گفتم رو متوجه بشم و تا به الآن ذهن خوان نبودم! پس بهتره، بشینم سره جام تا یکی بیاد بگه با من ازدواج می کنی؟؟؟؟ اون وقت می شینم با خیال راحت روش فکر می کنم!
اصلاً هم از این جور مشغله ذهنی ها خوشم نمیاد!
اونایی که ذهن خوان خوبی هستن، به حرفا این آقا گوش بدن بد نیست!
به نظره من که اصلاً به ریسکش نمی ارزه!
منی که تا حالا وارده هیچ رابطه ی احساسی نشدم و نمی دونم چطوری هستم، هیچ وقت همچین خطری رو نمی کنم! شاید من از این دخترای پسر ندیده باشم که تا مزه ی بودن با جنس مخالف رفت زیره زبونم، بشم بندش و هر کاری بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باور کنید من هنوز نمی دونم چطوری هستم و عکس العملم چی هست!!! اگه طرف منظورش خواستگاری نبود و من اشتباه برداشت کرده بودم، حالا یکی بیاد منو از مرداب در بیاره!
تازه این اولشه، حسابی که لگد مال شدی، می ری یکی دیگه جایگزین می کنی!! و همین طور این جایگزین ها ادامه دارد!!!!!
-
من با اینکه اشتباه بگیرم هم مشکلی ندارم دیگه! اگه میشه یه تعداد رفتارایی که پسر اگه بکنه یعنی نظر مثبت داره رو به من بگین. چون این قسمتو هیچوقت درست و به وقت نمی فهمم. ممنون.
-
سلام دوست من
خووووب بذار یک نظر هم من برات بنویسم... جواب سؤالت عزیزم خیلی ساده است: این آقایونی را که شما گفتی در محیط کار و دانشگاهت هستند و توجه شون را به خودت تشخیص دادی را "عقلت" شناسایی کرده نه "دلت"! این یعنی اینکه با خودت دو دو تا چهارتا کردی و گفتی خوب این همکارمه هم رده خودمه می شناسمش و ... پس اگر از من خواستگاری کنه رسماً من به پیشنهادش فکر خواهم کرد. خوب عزیزم می گن وقتی سعی می کنی مهر بورزی کاری که می کنی سعی کردنه نه مهر ورزیدن. پس نوع سیگنالهایی که برای این افراد خاص می فرستی دقیقاً به قول خودت چراغ قرمزه! یعنی نیای جلوها! حواست باشه پاتو از حدت فراتر نذاریا... اینا رو که لازم نیست با حرف به کسی بگه که عزیزم ما فقط 20 درصد از ارتباطاتمون ارتباطات کلامی هست 80 درصدش ارتباطاتی هست که بهش می گن زبان بدن. حالا تازه ماجرا اینه که کاش لااقل سیگنال خنثی بفرستی سیگنال مثبت که بماند دستت درد نکنه دختر سیگنال منفی می فرستی. ولی من می دونم انشاا... یک روزی روزگاری یک جایی که اصلاً فکرشم نمی کنی یک آقای با کلاس و محترم و خوب و نازنین سر راهت قرار می گیره که به جای "عقل" تو "دلت" را فعال می کنه اونوقت دیگه عزیزم سیگنال مثبت فرستادن دست خودت نیست! که بخوای جلوشو بگیری که! دیدی وقتی یک مادر به بچه کوچولوش نگاه می کنه چه برقی می زنه چشماش؟ اون برق نگاه ناشی از محبت درونی اون دست خودت نیست کریه و زشت و سبک بازی هم نیست به خدا و تو این نگاه را تولید نمی کنی بلکه خود به خود ایجاد میشه. ببین من اصلاً منظورم به این زل زدنهای تابلوی توی فیلمهای صد من یک غاز ایرونی و هالیوودی نیستا دقیقاً نگاه خود انگیخته ناشی از محبت هست نه نگاه ممتد ناشی از حسابگری.
بعدم عزیزم شاید یک ترس پنهانی از مردها به نظرم توی سرته یا یک ترس پنهانی از دنیای ناشناخته... توی ذهنت حداقل اینا را از هیولا تبدیل کن به آدمیزاد. به خدا اینقدر هستند مردای محترم خانواده دوست شریف... اینقدری که توی این وب سایت فید بک منفی می گیره آدم بدتر وحشت بر میداره آدمو! به خدا همه مردا هم اینطور نیستن که... اینقدری هستن دور از جون زن و بچه اشون از دست رفته هنوز بعد سی سال سر قبر همسرش اشک می ریزه ادم دلش کباب می شه براش! از خارج میاد اول سر میره بهشت زهرا! اینقدر مردا هستن عزیزم از شدت کار کردن رمق ندارن راه برن اینقدر خسته هستن که یک آخرین جونشونم میارن خونه تا با زن و بچه هاش یک وعده غذا دور هم بخورن... همیشه خوب هست بد هم هست لااقل 50-50 آدم باهاشون برخورد کنه. تو باید به ذهنت اول رجوع کنی و یک مقداری ببینی دیدت مثبته عزیزم یا منفی. مثبت باشه سیگنال مثبت خودش فرستاده میشه دست تو نیست منفی باشه سیگنال منفی پشت منفی! ببین مثلاً به یک دختری نگاه می کنیم ما خودمون که زنیم می گیم وای چه نازنینه، میاد نزدیک رد بشه می گیم یا ابوالفضل این کی بود دیگه! این 80 دردصدش همون زبان بدن هست. و بعدم اینکه تو از نظر احساسی هیچ کدوم از آقایون را نپسندیده بودی فقط صرفاً دو دوتا چهارتای عقلت هست که داره می گه من یک چیزایی فهمیده بودم که اینا از من خوششون میاد.
-
مهرانای عزیز
ممنون از نظر مفیدت. می فهم و درک می کنم چه می گویی این حس را یکبار تجربه کرده ام ودر
تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-18214.html به آن اشاره کرده ام.
در ابتدا آنچه بود حس - دل و یا به قول شما سیگنال بود تا اندازه زیادی 2 طرفه ولی در مرحله آخر همه چیز
بگونه ای تغییر کرد که برخلاف میل ما بود و آنجا بود که همانطور که درآن تاپیک به آن اشاره کردم شاید با عقل یا دو دوتا 4 تا
کردن یا ترس ..... نمی دانم اسمش را چه بگذارم؟! آنگونه عمل کردم که آنجا بیان کردم.
مجموعه این رفتارها با آن شخص و اشخاص مشابه باعث شد من دوربین را بسمت خود ببرم و این تاپیک را ایجاد کنم.
بازهم از راهنمایی خوبت متشکرم.:72:
-
سلام سنجاب جان
عزیزم من اون تاپیکت را خوندم و آره منم از پست بالا منظورم دقیقاً همون شرایط هست. یک نکته ای اینجا هست و اونم اینکه خیلی از ماها با عشقمون ازدواج نمی کنیم. مخصوصاً عشق اول. این طبیعی است. که الان یک تاریخچه ای از ملت بگیری همه یک سرگذشتی عین همین که نوشتی را از سر گذروندن. پس زیاد هم نمی خواد دوست من سر پیکان انتقاد را بگیری سمت خودت. همیشه هم احتمال برد هست احتمال باخت هم هست. ببین فرض کن آدم بوی گل را پی می گیره و نسیم خنکی که میاد را حس می کنه با خودش میگه وای خدای من یک باغ بسیار زیبای پر گل پیدا کردم با شور و شوق حسش را پی می گیره تا میرسه پشت دیوار اون باغ قشنگ. حالا شما فرض کن دیوار جلوی روی شما دیوار یک دژ محکم و بسیار ایمن هست و یک خندق هم پر تمساح جلوش گذاشتن. یا دیوار یک خونه لوکس گرون قیمته و بسیار شیک و پیک و تمیز و لوکس، یا دیوار یک خونه معمولی و گرم و صمیمی، یا دیوار یک مخروبه ترسناک و تهدید کننده... حالا بسته به اینکه اون طرف که بوی گل رو گرفته اومده کی هست خودش اقداماتی که انجام میده متفاوته... ماهیت اون دیوار و عملکردشو زیر سؤال نمی بره ولی صاحب اون باغ گل باید بدونه هدفش از نصب اون دیوار چی هست و آیا بهتره این یک دیوار باشه بدون در یا یک دیوار با در که اگر احیاناً کسی لایق ورود بود مجبور نباشه از سر دیوار بیاد تو. حالا خانمهای تحصیل کرده باهوش این دیوار را طوری عزیزم طراحی می کنن و یک گلهایی توی باغشون می کارن که 70 درصد مردهای عادی جامعه سیگنال را نمی گیرن و اصلاً به هیچ عنوان اون عطر و بو را نمی پسندن و انگیزه پیگیری پیدا نمی کنن و یا اصلاً هوش، یا جرأت و جسارت رد شدن از این دیواری که با همه دیوارای دیگه مدلش فرق داره را به خودشون نمی دن1 این عزیزم ناشی از نبوغ شما هست و نه تنها یک شکست نیست که یک مزیت هم هست! ولی خوب بعضی آقایون هم از این عطر و بو خوششون میاد و مشتاق هستند بعضی هاشون ترجیح میدن که یک برسن به یک دیوار در دار که ایمن سریع برن در بزنن، یک تعداد بسیار بسیار اندکی می مونن که اینا هم انگیزه پی گیری و هم جسارت ریسک کردن و پیدا کردن راه حل بالا رفتن دیوار و متفاعد کردن صاحب باغ به اینکه بیا در هم برای این باغ زیبا بساز را دارن! عزیزم اینا کم هستن ولی هستن و یک مقداری صبر و حوصله می طلبه بخوای بشینی تا بالاخره بیان سمتت. اما میشه به این فکر کرد که من از نظر احساسی می خوام دیوار بدون در یک دژ مستحکم نباشم، به جاش دیوار در داره یک خونه بزرگ و قشنگ باشم. خوب قاعدتا کسانی که خیلی عجیب و غریب نیستن هم این جسارت را به خودشون می دن و میان سمت این در تا شانس خودشونو امتحان کنن. صاحب این باغ قشنگ که باهوشم هست از اول که این در را چهارتاق باز نمیذاره هر ببخشید نه نه قمری پاشه بیاد تو که! یک آیفون تصویری نصب میکنه در را هم قفل و زنجیر می کنه ولی اگر دید یکی یک مهمان عزیزی هست که نمیشه همونطور پشت در نگهش داشت تا دیوار را امتحان کنه که عزیزم! آدم متمدن از سر دیوار کسی بالا نمیره، پسری هم که هی پشت در باغ قشنگ شما با دسته گل ایستاده و شیک و پیک کرده منتظره تو مشتاق منتظرش باشی، یک بار زنگ می زنه دو بار زنگ می زنه سه بار می زنه ولی بعد خسته می شه اما مطمئناً از سر دیوار نمیاد تو! یک یادداشت کوتاه می ذارم اومدم نبودی! خوب؟ همیشه خودتو صاحبخونه و اون آدم را یک مهمان عزیز فرض کن که برات اومده... اگر می خوای که بیاد تو باید جسارت اینو داشته باشی به احساسش احترام بذاری در را باز کنی وگرنه اصلاً روی اینکه کسی از سر دیوار بیاد توی این شرایط بالا حساب نکن چون فکر نکنم بیان.
عزیزم اینم هست که مردها تا وقتی خیالشون از وضعیت اجتماعی و اقتصادیشون مطمئن نباشه بیشتر تمرکزشون روی اون مسئله است نه تشکیل خانواده. نه اینکه دوست ندارن ولی فعلا اون در اولویت است.
نمی دونم دوره سوگ اون رابطه را چطور گذروندی تا این دوره سوگ تمام نشه پرچم سیاه را از اون بالا نکشی پایین عزیزم نمی تونی عقل و دلت را با هم همزمان پیش ببری... این نشون میده هنوز سوگواری به خاطرش و عذاب وجدان داری که شاید می شد جور دیگه ای باشه... آیا راهی هست برای اصلاح این وضعیت یا اینکه تمام شده و شما هیچ از وضعیت احساسی ایشون خبر نداری دیگه؟
شرایط شغلی که گفتی توی اون تاپیکت که داری خودش یک نوع پوشش، منش و نوع کلام و پرستیژ خاصی می خواد که تو رو زیادی دست نیافتنی می کنه. هر چقدر هم خوش مشرب باشی و محترم توی اون محیط شما یک نماد قدرتی که مشکل از شما هم نیست و مشکل از اعتماد به نفس پایین ملته! خوشونو در حدی نمی بینن که بخوان ... می شه از اونجا به جاهایی پناه برد که غیر رسمی تر هستن مثل جمع دوستان، مهمونی های دوره ای با همکارای خوب و محترم یک جایی که اونجا نماد قدرت نباشی و ازت حساب نبره کسی... اینم کمک می کنه عزیزم. :72::72::72:
-
سنجاب جونم منم خیلی صبر کردم اما اصولا اونایی که میان جلو کسایی نیستن که دوست داشته باشم. اونایی که دوست دارم و یه مقدار شبیه خودمن نمیان جلو!! من خودم دیگه فکر می کنم شاید اصلا هیچوقت ازدواج نکنم یعنی نشه کسی رو که بشه دوستش داشته باشم پیدا کنم و اونم بخواد منو دوست داشته باشه. اما به یه نتیجه ای رسیدم اونم اینه که اگه کسی رو می خوام و دوست می تونم داشته باشم چه دختر چه پسر خودم برم جلو! اینطوری حداقل خودمو سرزنش نمی کنم. باب اشنایی رو خودم باز می کنم. فوقش طرف مقابلم نخواد یا حوصله نداشت یا اون مقطع زمانی فکرش به چیز دیگه ای بود منو رد می کنه. بد تر که نمیشه. بهتر از این یه عمر انتظاره.
یه چیز دیگه ای که هست اینه که اگه ادم زیاد هم کاری نکنه اون طرف مقابل بیچاره بر اساس چیزایی که خودش می دونه از قبلش و تجربیاتش ادامه می ده رفتارشو. مثلا ممکنه من از حرف زدن زیادی خوشم نیاد اما اون بیچاره رو راهنمایی نکنم به نحوی که چطور باید با من ادامه بده رابطه ای رو که به خیال خودش داره شروع می کنه. بعد اون گیج میشه. می مونه مقابل انفعال یا سکوت من یا تو چه کار کنه. نمی دونه چه سمتی بره از چه راه و شکلی باید ادامه بده رفتاراشو. بعد ممکنه یه راهی رو انتخاب کنه که به نظر من یا تو بد بیاد. من یه دفعه ای کلا طرفو بذارم کنار تو دلم هم بد و بیراه بگم که چرا اینطوری کرد تو رو نمی دونم. منظورم اینه که اگه خواستی یکی رو خودت یه جورایی برو جلو. خجالت نکش. یه جورایی ضمنی باهاش مهربون باش. می فهمن پسرا! نگران نباش که نمی فهمن :) بعد از اونم اگه از طرف خوشت اومد دیدی گیج میزنه چطوری باید باهات رفتار کنه تنها ولش نکن! خودت بازم یه جورایی ضمنی راهنماییش کن که چطوری رفتار کنه. اینطوری دو تا مزیت داره یکیش اینه که خودت داری رابطه رو مدیریت می کنی و حساب کار از دستت در نمیره هر چند که اون پسره که داره تلاش می کنه. دومیش هم اینه که به جایی نمی رسین که تو بهت بربخوره و اونم ندونه چه غلطی باید بکنه!! ضمن اینکه مجبور نیستی واستی ببینی کی میاد و چه وقت میاد خودت شروع می کنی.
اینا تجربیات منه بیچاره ی تنها بود!! یه کمم واسم دیر شده. حالا امیدوارم که به دردت بخوره.
همش یه سوال از خودم می پرسم اونم اینه که چرا مادرم اون ادم بود؟؟؟؟؟ زندگیم همش موند رو هوا. از هر چی نگاه کنم به گذشته میشه افسوس. از هر نظر. همش خستگی. همش فکر مشغول. تو که این مشکلاتو نداری. برس به زندگیت.
:72::72:
-
مهرانای عزیز:72:
ممنون از توصیف زیبا و دقیقت. در مورد اعتماد به نفس دقیقا درست میگی اینو کاملا احساس کردم.
در مورد احساس طرف مقابلم اصلا خبری ندارم حدود هزار کیلومتر بین شهر من و شهر ایشون فاصله هست
از اخرین باری که ایشون رو دیدم و احساس کردم یک جوری میخواد از من یا از خودش فرار بکنه و نگاهش را پنهان کنه؟!
بنابراین ترجیح دادم که اون پرونده را مختومه اعلام کنم و سوگواری را پایان دهم. چون احساس کردم شاید
خوشایند نباشد که من پی گیر یک حس مثبت یا صحبت ناتمام ایشون باشم .
ولی همانطور که در پست قبل گفتم رفتار ایشون و چند نفر دیگه باعث شد خودم را زیر ذره بین قرار دهم.
مینوش عزیز:72:
ممنون از راهنمایهای خوبت سعی می کنم بکار ببندم. ولی باور کن لااقل اونای که من اطراف دیدم و پسند کردم
میخوان مدیر رابطه خودشون باشن که آخرشم همون میشه که در اون تاپیک بیان کردم.:47:
از طرفی مطمئن باش که همه کلی درگیرهای متفرقه دارند یک مادرش یکی پدرش یکی خودش یکی کارش و......بالاخره باید از یک جایی شروع کرد و رویه درست را ادامه داد ان شاالله.....:72:
-
عزیزم یک چیزی به نظرم رسید: آیا شما نوعی غرور نسبت به مردان داری و از رفتار مغرورانه با یک مرد لذت می بری ؟ آیا شما نوعی ترس از مردان داری ؟ اگر داری می دانی ماهیت این ترس چیست و از کجا آمده است؟
-
خوب عزیزم بذار ماجرای خودمو بگم شاید یک کم کمک کنه: من 20 سالگی با یک اقایی آشنا شدم 2 سال بزرگتر از من. ما یک خانواده مذهبی داریم و خلاصه هیچ رابطه ای خارج از ازدواج برامون اصلاً تعریف نشده! اونم توی 20 سالگی! من یک خواهر بزرگتر هم داشتم که خانواده معتقد بودن اول اون باید ازدواج کنه و خلاصه ما فکر ازدواج کردن از کله مون کردیم بیرون و عین تراکتور افتادیم به درس خوندن و کار کردن دوشیفت و ... این اقا هم حالا هی سیگنال می فرستاد منم ازش خوشم میومد ولی دو تا استاپ مهم داشتم یکی اینکه اصلاً به کل این کارا گناهه و دوم اینکه الان نوبت من نیست واسه ازدواج. خلاصه از اون تلاش و از من سکوت! عین خودت... عین همین که میگی ما کم کم از هم دور شدیم و زمان گذشت و گذشت و من این سوال در ذهنم بود و نتیجه گرفتم نه! براش اندازه کافی جذاب نبودم که اصرار کنه... گذشت و شد 6 سال بعد... من دقیقاً مقیاسم برای مرد همون بود هنوز اگر بهترین مرد هم میومد جلوی چشمم باز من با اون مقایسه می کردم و می گفتم نه! ولی دیدم دارم کلافه می شم! این همه مرد درست و حسابی دور بر آدم باشه و خوب بگو دختر تو چه دردی داری! یک بار توی یک جلسه ای دیدم ایشون رو. رفتم جلو و سلام و علیک و به به تبریک میگم ازدواج کردین و انشاا.. خوشبخت باشین و یعنی یک نگاهی بهم کرد از فحش بدتر! گفت ببین تو هنوز ار این ادا اطوارات دست بر نداشتی؟!!! همیشه همینطور در برابر من موضع گرفتی که من به خیالم تو چشم و دلت سیره از مردا!!!!!!!!!! من فکر کردم کسی تو زندگیته که به من توجه نشون نمی دی! من به خیالم دلت گیر کس دیگه است! هیچی منو میگی یعنی همینطور هاج و واج! من اون موقع این مدلی رفتار می کردم حدس میردم این میگه از نجابته اون سکوت رو میدید و حدس میزد من چشم و دلم سیره!!!! هیچی دیگه خلاصه از اون به بعد با خودم شرط بستم هیچ وقت نه حدس بزنم طرف چی فکر می کنه و نه اینکه بذارم اون حدس بزنه من چی فکر می کنم.
دختر خوب کتابهای تکست جدید سال 2013 الان در دسترسه یک کتاب تخصصی مشترک و یک زنگ و آقای فلانی که با من همکار هم هستین تمایلی به ترجمه مشترک دارین؟ این معاونت پژوهشی دانشگاه دارن توی سر می زنن برای تحقیقاتی بین دانشگاهی یا بین ارگانها یک عنوان خوب و یک زنگ که اقای فلانی طرح مشترک بر می دارین؟؟؟ آدم یک سر و گوش درست و حسابی آب می ده حداقل از شر این حدس و گمان راحت می کنه خودشو! ببین شوخی نداره ها من یکی از وسواسهام برای انتخاب همسر ناشی از همین سوالای حل نشدم بود که کشید تا 29 سالگی! پناه بر خدا یا می گن مرگ یک بار شیون یک بار حدس نزن اصلاً پاشو یک سر یک مأموریت جور کن برو محل کار اونا الان چند سال گذشته هم تو بزرگتر شدی هم اون! اگر ازدواج نکرده باشه یا کسی توی زندگیش نباشه شاید حداقل بعدها جوابی که من شنیدم را تو نشنوی عزیز من. :72:
-
مهرانا جان این آقا واقعا بی ادب بوده است و تو کار خیلی درستی کردی. جوری با تو برخورد کرده انگار شما چیزی به او بدهکار هستی. من اگر بودم به او می گفتم تو که دیدی من چه جور دختری هستم و خانواده مذهبی دارم. یعنی اینقدر نمی دانی که دختری از چنین خانواده ای اجازه ندارد آن گونه که تو می خواهی رفتار کند و برای ازدواج با دختر چنین خانواده ای باید رسمی اقدام کنی نه اینکه به دختر الارم دهی؟ تو در این جامعه نبوده ای و فرق بین خانواده مذهبی و غیر مذهبی و کلا فرق بین اقشار مختلف این جامعه را نمی دانی؟ پس آی کیوی تو به اندازه جلبک دریایی است:311::58: