-
ستاره کارت درست بوده است. گاهی یک اقدام عملی بیش از صد صفحه حرف اثر دارد. خانواده خواستگار هم دنبال بدبخت کردن پسرشان نیستند و بلاخره می فهمند که شما رضایت نداری و دست برمی دارند. اما در مورد مادرت. من مشابه خانواده شما را دیده ام. ظاهرا پر جمعیت هستید و سنتی هم هستید. یک همسایه داشتیم مثل شما که کاسب بودند. پدر خانواده بی خبر فوت شد و برای همسرش شرایط سختی به وجود آمد. بچه ها ادعای ارث و میراث داشتند، برادر بزرگ مسئولیت مالی داشت و همه با او درگیر می شدند که پول کم می دهد، مادر از پس اختلافات بچه ها برنمی آمد و حتی یک بار گفت من بعد از مرگ شوهرم شده ام زن پسر ، هیچ کس مسئولیت خرج های خانواده را قبول نمی کرد و همه به گردن دیگری می انداختند و مادر کلافه و نا امید شده بود. شرایط شما را دقیقا نمی دانم اما مادرت فشار زیادی تحمل کرده است. بهترین کار را می کنی که با او بحث و دعوا نمی کنی. فقط از موفقیت ها و کارهای خوب و خبرهای خوب برای او تعریف کن تا احساس امنیتش برگردد. اگر می توانی سعی کن با خواهر و برادرت راجع به مادرت صحبت کنی و قرارهایی بین خودتان بگذارید تا او کمتر اذیت شود که به نفع همه شما است. البته اصلا انتظار نداشته باش که در کوتاه مدت نتیجه بگیری بلکه رفتار و گفتار سنجیده مدتی طول می کشد اثر کند. مثل یک راه است که پیمودنش استقامت می خواهد.
این فکرهای بد را هم راجع به مادرت نکن. او همه شما را دوست دارد اما خانواده های سنتی امیدشان به پسرهایشان است و معتقدند پسر بیشتر از دختر می تواند پشتیبان خانواده باشد. وگرنه در دوست داشتن هیچ مادری نمی تواند بین فرزندانش فرق بگذارد و نفسش به آنها بند است. همین الان هم برای آینده شما نگران است اما محبتش را آن طور که یاد گرفته نشان می دهد. این شما هستید که با رفتار و برنامه ریزی و آینده نگری می توانید خلاف این باور را ثابت کنید. به هر حال این باورها در زمانی نه چندان دور درست بوده است . اما الان جامعه عوض شده و با این حال بعضی ها نمی توانند با این تغییرات پیش بروند. تقصیری هم ندارند. از دست مادرت ناراحت نباش.
-
ستاره عزیز؛ازسوالت سه وجه مشخصه۱_ازاعماق قلبت میدونی که جوابش منفیه(احتمالانه صرفا به این خاطرکه فکرمیکنی تپلی شاید شرایط دیگه ای هم باشه)۲_توی سنی هستی که نیازبه همدم داری ظاهراولین باره کسیو دوس داری.پس دوس داشتن باعث میشه اون اتفاقی که مایلی رخ بدهد رابه جای حقیقت مینشانی اول میگی چه میشداگر...بعدش میگی ازکجا معلوم جوابش منفی و...شک وشبهه شروع میشه۳_تصمیم میگیری شانس خودت روامتحان کنی اما"ازاقدام نسنجیده"میترسی ومیای به خانه همدردی.پس فقط یه چراغ روشن داری واون تمایل به تصمیم عاقلانه است.حالابازهمه چی دست خودته آیا حاضری عینا با واقعیت روبرو بشی وخیلی منطقی وپخته علاقت روباهاش درمیون بذاری؟آیا حاضری طوری باهاش صحبت کنی که به قول یکی ازدوستان فکرنکنه یه ماهی به تورش افتاده واگه اونجورآدمیه ازت سواستفاده نکنه؟آیا حاضری طوری صحبت کنی که فکرنکنه محبتشو گدایی میکنی؟ودرنهایت آیا خودتو آماده میکنی با اینکه اگه جوابش منفی بود بتونی باطی یک دوره زمانی کناربیایی؟اگه سوسوهایی ازاین توانایی حرف زدن با اونودرخودت احساس میکنی برای دوستان خانه همدردی مطلب بذارتاراهنماییت کنن چطور روبروبشی وحرف بزنی بعدش باذهنی روشن قدم پیش بذار به قول قدیمیا مرگ یه بارشیونم یه بار.
-
نوپوی عزیز و ammin.nعزیز از هر دوتون ممنونم.
نوپوی عزیز متن بالا برای من صدق نمیکنه یعنی خانواده ی من اونجوری نیستند.خانواده ی ساده ای دارم زیاد هم سنتی نیستند.به سنتهای قابل فهم احترام میذاریم.ما از بچه گی طوری تربیت شدیم که بتونیم خودمون به قول معروف گلیممون رو از اب بیرون بکشیم.الحمدالله وضعیت مالی مون خوبه محتاج پول پسر خانواده یا هر کس دیگه ای نیستیم.فقط مرگ پدرم تاثیر بدی روی مادرم گذاشته و اون رو خیلی تنها کرده چون پدرم برای مادرم همه چیز بود.رفتارهاش بعد مرگ پدرم عوض شده وداره هم خودش رو هم ماهارو اذیت میکنه.
نمیدونم ایا میتونم تو این سایت در مورد مشکل خواهرم مشاوره بگیرم؟؟؟؟(البته مشکلش در مورد ازدواجه)
-
به خواهرت پیشنهاد کن خودش بیاید و شخصا تاپیک ایجاد کند. تعامل و رابطه دو طرفه در مشاوره روی نتیجه بیشترین تاثیر را دارد.
-
خواهرم داره تصمیم اشتباهی در مورد اینده اش میگیره می خواستم از دوستان کمک بگیرم و ببینم چه جوری میتونم جلوی اشتباهش رو بگیرم؟
-
می شه بیشتر توضیح بدید؟ آیا این تصمیم اشتباه برای فرار از شرایط خانواده است که گفتی ؟ چرا تصمیمش اشتباه است؟
-
الان اینجا نمیتونم کامل توضیح بدم چون فکر کنم خلاف مقررات تالار؟؟ولی در همین حد بگم که فردی که میخواد باهاش ازدواج کنه مناسبش نیست بنا به دلایلی که اگه بتونم پست ایجاد کنم توضیح میدم.خواهرم یک ازدواج اشتباه داشته و اگه خدای ناکرده دومی هم اشتباه باشه شکست بزرگیه من میخوام از این شکست نجاتش بدم.
- - - Updated - - -
الان اینجا نمیتونم کامل توضیح بدم چون فکر کنم خلاف مقررات تالار؟؟ولی در همین حد بگم که فردی که میخواد باهاش ازدواج کنه مناسبش نیست بنا به دلایلی که اگه بتونم پست ایجاد کنم توضیح میدم.خواهرم یک ازدواج اشتباه داشته و اگه خدای ناکرده دومی هم اشتباه باشه شکست بزرگیه من میخوام از این شکست نجاتش بدم.
-
سلام به همه ی دوستانم.
من خیلی به عشقم فکر کردم.چند روز پیش رفتم دانشگاهمون خیلی اتفاقی اون اقا رو دیدم به همدیگه سلام کردیم وقتی بهش نگاه کردم تو چشماش هیچ حسی نبود.نگاهش سرد بود تهی بود از عشق و احساس.چند روز اول خیلی دلگیر رو ناراحت بودم.اصلا حوصله ی چیزی رو نداشتم.ولی خودم رو وادار کردم که بهش فکر کنم به نگاه سرد و خالی از عشقش فکر کنم.هی با خودم میگفتم مهم نیست الکی حس کردم که تو نگاهش چیزی نیست همش خودم رو با این تفاسیر دلداری میدادم. اما به خودم اومدم اره من تو چشماش خوندم که حسی نداره شاید اصلا هیچوقت بهم فکر نکرده شاید اصلا از من خوشش نمیاد.تصمیم گرفتم فراموشش کنم خوشبختانه یه فرجه ی سه ماهه هم دارم که نبینمش.خدا کنه موفق بشم برام دعا کنید.از همین جا براش ارزوی بهترین ها رو دارم امیدوارم همیشه خوشبخت باشه.
یا علی
-
سلام ستاره نه اصلا این کارونکن که زنگ بزنی بهش چون میگرده شمارتو هرجورشده یدامیکنه یا با شماره های دیگه بهت پیام میده ومزاحم میشه ببینه کارکارخودت هست یانه منم مثل تو عاشق یکی ازهمکلاسیام بودم ولی خوب نشستم فکرکردم پسرکو شغلش کوسربازی رفتنش حتی اگرهمه اینها خانوادت قبول کنن ازدواج کنی چه جورمیخواد شکمتو سیرکنه اگرکسی کسی روبخواد مطمئت باش بعد ازدانشگاه هم میاد سراغ ادم حتی اگرزیرسنگ هم باشی پیدات میکنه من قید شو زدم توهم کتاب ایا تو نیمه گمشده ام هستی رو بخون جالبه بدردت میخوره