-
صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
صحبت منطقی و تعریف کل ماجرا معقولترین راه است.
نازنین من شما را بر اساس پستها می شناسم و اگر قرار به ابراز احساسات کلامی باشد مثل سرپوشی بر روی این ماجرا است. که اتفاقا بیشتر باعث سوتفاهم می شود.
لطفاااااااا دقت کنید. ماجرای شما یک سو تفاهم ساده است و برای شوهر شما که ذهنیت قبلی دارد ایجاد نگرانی کرده پس با درایت و منطق کل ماجرا رو بگید.
- - - Updated - - -
صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
صحبت منطقی و تعریف کل ماجرا معقولترین راه است.
نازنین من شما را بر اساس پستها می شناسم و اگر قرار به ابراز احساسات کلامی باشد مثل سرپوشی بر روی این ماجرا است. که اتفاقا بیشتر باعث سوتفاهم می شود.
لطفاااااااا دقت کنید. ماجرای شما یک سو تفاهم ساده است و برای شوهر شما که ذهنیت قبلی دارد ایجاد نگرانی کرده پس با درایت و منطق کل ماجرا رو بگید.
-
به نام خدا
سلام
نازنین خانم!
به نظر من "فرشته مهربان" و "مدیر همدردی" و "بالهای صداقت" سفارشی ترین پستهایی رو که تا الان دیدم رو براتون نوشتند و جان کلام رو براتون گفتند.
.
اما....
.
من میخوام یک زاویه بالاتری (و به قولی Long Shot )قضیه رو براتون به تصویر بکشم!
.
من بعنوان یک مرد که تجربه مشابه شوهر شما رو داشته برای شما راه پیش روی زندگی مشترکتون رو توصیف خواهم کرد.(موضوع خودم رو در تاپیکم گفتم و البته اتفاقات جدیدتر رو در آینده نزدیک خواهم گفت) نگران موضوع حال حاضر نباشید قطعا این مسئله شما برطرف خواهد شد. اماااااااا ریشه رفتاری شما تا برطرف نشود مطمئن باشید که مشکلات دیگری در آینده زندگی شما انتظارتان را میکشد.(شک نکنید!!) درست هست که عزیزان کارشناس سایت گفته اند که ما باید به آرامش فعلی شما و تمرکز شما بر این موضوع بپردازیم اما بعضی مطالب در تب چهل درجه برای افراد قابل فهم هست و بعد از سرد شدن درک درستی از آن موضوع نخواهند داشت!!
.
نازنین خانم ریشه این مشکل فعلی و اکثر مشکلات گذشته وآینده شما در نگاه اشتباه شما به : انسانهای دیگر و حقوق آنها و وظایف شما نسبت به دیگران هست.
.
تا وقتی که نگاه از بالا به پایین به همسر و یا هر انسان دیگری داشته باشید کشتی زندگی شما دائما در تلاطم خواهد بود. این موضوع به صورت بسیار مشهود در جملاتتان آشکار است.
شما باید ابتدا تکلیفتان را با نگاهتان به جایگاه زن و مرد مشخص کنید سپس به حل مسئله های پیش آمده بپردازید.
وقتی نگاهتان فمینیستی باشد قطعا توصیه های مطرح شده کارشناسان به دلتان نمی نشیند چه برسد به اینکه صبورانه اجرا نمایید. در عوض از توصیه های بعضی دوستان غیرکارشناس که در تاپیکهای دیگران به تمایلات فمنیستی خود اذعان کرده اند ، ابراز خرسندی خواهید کرد و به روش اشتباه خود ادامه خواهید داد. و این همان گره زنی امور به دست خویش است!!
خانواده سالم عرصه جولان افکار طالبانی و یا فمینیستی نیست! ساختن زندگی خوب و آرام نیاز به خودشناسی و کنترل نفس دارد. تا سختی استنتاخ از نفس را تجربه نکنیم ، شیرینی روابط خوب را نخواهیم چشید. اگر خودمان افکار و اعمالمان را به راه درست نیاوریم و سختی آنرا تحمل نکنیم ، اتفاقات زندگی و مشکلات آن به اجبار این کار را برایمان خواهند کرد(البته این در صورتیست که لطف هدایت خدا شامل مان باشد و الا با سرعت هیجان انگیزی به سمت تک روی و انزوا پیش خواهیم رفت و هیجان کاذب این پیشرفت قهقرایی مانع از درک رفتارهای اشتباهمان خواهد شد.)
.
و اما در مورد این موضوع اخیر شما :
تا وقتی که پیش خودتون شرمنده نباشید هیچکس از دورترین افراد تا نزدیکترین آنها به شما که همسرتان است بوی خوبی از جملات حتی عشقولانه شما به مشامشان نخواهد رسید حتی نوشته هاتون در این تالار هم اون بو را ساطع خواهند کرد که دوستان اینجا احتمالا آنرا درک کرده اند. لذا اول پیش خودت و خدات به شرمندگی برس بعدا میتونی رابطه رو درست کنی و بعد از همه اینها فکر و اشتباه همسرت خود به خود تصحیح خواهد شد.("از تو حرکت از خدا برکت") لازم نیست برای خودت دلسوزی کنی و حرکت شوهرت رو نقد کنی ، اول خودت رو نقد کن شوهرت خود به خود نقد میشه و نقد میشه! (عجب ایهام تو این جمله اخرم بودها کیف کردم!!).
.
بسیاری از مردان در چنین شرایطی هم نیاز به تایید ابتدایی شخصیتشان از طرف همسرشان دارند و هم نیاز به حس رابین هود بودن و نجات دادن همسر خود دارند این دو را باید در جملاتتان به ایشان منتقل کنید. کوچکترین حرف یا حرکت مغرورانه شما یعنی تقویت صد چندان حس فانتزی سازی در روابط اتفاق افتاده بین شما و استادتون در ذهن شوهرتان. اخطار میکنم هر گونه دفاع از عملکردتان و انتقاد از نوع واکنش شوهرتان در این موضوع یعنی کشیدن کبریت به زندگی مشترک حال و آینده تان شک نکنید!
.
در حرفاتون نیازی نیست از پاک بودنتون حرف بزنید (البته فعلا) فقط باید جنبه غذر و درخواست کمک و همراهی از شوهر رو داشته باشید. ضمنا اگر دوست دارید سوژه جدیدی برای آینده درست کنید حتما به شوهرتون بگید که ایشون خواستگار قبلیتون بودند. (حتما ها). نازنین خانم فقط باید شما کل ماجرا رو با صداقت کامل بگید و نگید اون خواستگارتون بوده بگید یک استاد بوده که قبلا ایمیلهای درسی باهاش داشتم الان هم پاشو از گلیمش بلندتر کرده همین.
.
در پناه حق.
-
سلام نازنین عزیز
بی صبرانه منتظر بازگشت همسرت و خوب شدن رابطتون هستم .
راستش اگر از نظر کارشناسی و روانشناسی هم بگیم حرف شما تایید بشه(که جریانو دروغ بگی به همسرت) ، به نظر من یک روزی چوب این کارو میخوری.
چون کاری کردی که خدا ازت ناراحت بشه.عزیزم دروغ دری به وادی بیشمار گناهانه(عین حدیث خاطرم نیست).یعنی اگه وارد این وادی بشی مثل یک باتلاق میمونه که خروج ناپذیره.
وقتی صداقت داشته باشی(نه حماقت) خدا پشتته و این بنده خالصو خوبشو کمک میکنه. نگفتن اینکه اون آقا نامزدت بوده خیلی با دروغ گفتن اینکه دوست کسی بوده فرق داره. درثانی ممکنه همسرت سوال پیچت کنه و به تناقض برسه و لو بری.اونوقت دیگه اصلا باور نمیکنه که جریان به این سادگی که حقیقت داشته بوده.
به نظرم از خدا دلخوری.اما خودت میدونی که اون چقدر دوست داره و این اتفاق یه امتحان کوچولو بوده که دلایل زیادی داشته شاید یکیش این بوده که قدر همسرتو بیشتر بدونی، بیشتر حواستو بیرون از منزل جمع کنی و هزاران حکمتی که عقل ناقص من نمیرسه.اما چیزی که مشخصه اینه که خدا بندشو تنها نمیذاره،اگه یک لحظه مارو تنها بذاره ما نابود میشیم...
یک توسل از ته دل به خدا داشته باش ، شاید خدا منتظر تو عشقتو بهش نشون بدی، منتظر ببینه نازنین خداشو از خودش بیشتر دوست داره،نازنین هیچوقت ناشکر نیست و میدونه خدای به اون عظمت همیشه پشتیبانشه.
-
سلام گلم
پستها رو كم وبيش دنبال ميكردم و يك موردي بنظرم اومد من وهمسرم عاشقونه همو دوست داريم و زندگي خيلي خوبي داريم خداروشكر حدود دو ماه پيش سر يه موضوع كوچيك كه خودم فهميدم من مقصرم با هم قهر كرديم همسرم از اين رو به اون رو شده بود منم چون ديدم زيادي شلوغش كرده حرصم در اومد ونسبت به همسرم بيشتر شاكي بودم خلاصه جاها عوض شده بود همسرم ناراحت منم ازاون ناراحتر انققققققققققد اين موضوع كوچيك كش برداشت كه رفتيم پيش مشاور منم انقققققققققد دلم از همسرم گرفته بود كه ارزش من براش انقد كمه وقتي رفتيم اونجا آقاي همسر يك چيزي گفت كه برق منو گرفت:
من از اون موضوع ناراحت نشدم من از اينكه خانمم حاضر نشد از دلم در بياره ناراحتم وقتي ناراحت شدم حتي نيومد ازم دلجويي كنه همش دنبال رفع اتهام بود به اين فكر نكرد كه منم آدمم ، گاهي وقتا نياز دارم بدونم ارزش يه نوازش و دلجويي رو دارم حتي اگه حقم نباشه(هرجند كه اونجا حقش بود ولي راست ميگفت من دنبال تاييد خودم بودم كه نكنه چيزي رو به من نسبت بده به من ربطي نداره حداقل كاري كه ميتونستم بكنم قبول كنم كه اشباه كردم ومقصر منم و بايد از دلش در بيارم)
-
نازنين جون حرفهاي آقا آرام خيلي زيباست به نظرم. رو حرفاشون بيشتر فكر كنيد
-
حرفهای اسمانی درست نیست به نظرتون!من واقعا مثل اسمانی فکر کردم
یه ادم مغرور همیشه با نظرای کذب کننده مستقیما نظر یه ادم دیگه رو به خودش جلب میکنه این فرشته اسمونی بنده خدا بهت میگه چی کار کنی حرف این کارشناسو میزاری بعد میری به حرف کس دیگه اکتفا می کنی
فرشته عزیزم من همه حرفای شمارو گوش کردم خودم هم در این شرایط گذاشتم خوب وقتی حاضر نمیشه حرف بزنه من بهم برمی خوره
من دختر بی خانواده بی بندباری نبودم که متاهل باشم با مرد دیگه ای ارتباطی داشته باشم اینجوری داره به خانواده منم توهین میکنه.
خواهر من انتظار داری شوهرت بیاد بگه منو ببخش به خدا این رسم معرفت نیست شوهرت هر چقدر هم بی رحم ولی اینقدر خوردش نکن برا یه مرد واقعا درکش سخته زندگیتو از هم نپاشون
بالهای صداقت عزیز من الان خونه مامانم هستم ولی الان میرم خونمون یعنی نگفتم چرا اومدم همین جوری اومدم هیچیم نگفتم الان میخوام برگردم خونه ولی میدونم که امیر نمیادش
می دونه من تنهام نمیاد می دونه می ترسم ولی براش مهم نیست اصلا مردی که غیرت داره مثلا انقدر راحت زنشو ول میکنه میره.
تو غیرتشو بردی زیر سوال خواهشا بی احترامی نکن چون اخلاق و خصوصیات تموم مرد ها اینجوری وقتی که تو خردش کردی چی بگه بگه عزیزم قربونت برم
من که همیشه به حرفای شما کارشناسان عزیز ومدیر همدردی عزیز گوش میکنم چرا ی جوری می گید انگار من همیشه ندانم کار بودم؟و کارهارو خراب تر کردم؟!
مغرور بودن خوب نیست خواهرم به هر حال یه مشکلی پیش اوردی که نباید می اوردی باید هر چه سریع تر این موضوع و فیصله بدی یکم فکر کن به حرفات همینقدر ساده این مشکل تو زندگی برات پیش اومده همینطور ممکنه زندگیت از هم بپاشه برا یه مرد اسونه زنشو فراموش کنه نمی گم و نمی خواستم بگم این حرفو ولی سعی کن زندگیتو از سر بگیری باهاش به نرمی رفتار کن نگو این شخصییت منو و خوانوادمو خورد کرد
نمی تونم بگم کس دیگه ای بوده بگم کی بوده ؟چرا ایمیلم رو داشته ؟چرا نگفتم چنین ایمیلی هم دارم؟کی بوده که انقدر احساس صمیمیت با من کردش و این چیزارو برام نوشت.
اگه دروغ بگی فکر می کنی دلش اروم می گیره حتی اگر الان به ارامش برسه یه موضوع دیگه پیش بیاد می تونی خودتو تا اخر عمر ببخشی
فقط ی چیزی به ذهنم میرسه اینکه بگم من با دوستم سوار شدم یعنی جریان رو عین واقعیت تعریف کنم ولی بگم دوستمم باهام بود و دوتایی بدجا سوار شدیم .اونم این نوشته هارو برای دوستم زده باهم قبلا دوست بودن و این ایمیلم ماله دوستمه ولی نمی تونست بره چک کنه من براش رفتم .
دروغ ....بازم دروغ ...خجالتم خوب چیزیه از دوستان دیگه خجالت بکش با جون و دل مایه گذاشتن برات شرم کن.....اگه می خوای با دروغ زندگیتو بر گردونی بهتره که زندگیتو خراب کنی و طلاقت بده
یعنی چی اخه دروغ بگم این بچه ها هی دارن راهنماییت می کنن هی حرف خودتو میزنی الله اکبر انگار مرغش یه پا داره بابا
راستی ی عنوان مناسب بزارید عنوان هیچی به ذهنم نرسید اون لحظه .علامت تعجبم یعنی اینکه خودم میدونم مناسب نیست.من این عنوان رو از رو ایده ای که فرشته داد نوشتم چیز دیگه ای هم به ذهنم نرسید شاید بهتره بشه برگردوندن همسرم؟ یا چیکار کنم که برگرده؟
بی دل خیلی دلت خوشه گیر دادی به عنوان ! اونم حقه قشنگ .واقعا نمی دونم چی باید در جواب بهت گفت.فقط محترمانه ازت میخوام پستی خارج از موضوع تاپیک ارسال نکنی.
الان شاید بعضی ها بگن دروغ نگو به دروغ متوسل نشو ولی فکر میکنم این رو بگم خیلی بهتره.که اصلا در مورد من بی اعتماد نشه.قصدم دروغ گویی نیست فقط میخوام ارامش داشته باشه.
ارامش با دروغ فکر می کنی درست میشه اگه 1%بفهمه تموم زندگیت از هم میپاشه دیگه تا اخر عمرش بهت اعتماد نمی کنه نکن اینکارو
- - - Updated - - -
این رو هم بهش گفتم که اگر من می خواستم چیزی ازت پنهان کنم یا ریگی به کفشم بود خیلی بیشتر از اینها حواسم جمع می کردم از خونه وارد اینترنت نمی شدم من که میدونم تو همیشه همه چیز رو چک می کنی هیستوریم رو پاک میکردم پس بدون جریان چیز دیگه ای بوده اصلا من میخواستم بیام بیدار کنم برات تعریف کنم.ولی واکنش بدی نشون دادی و منم فکر میکنم رو در رو برات تعریف کنم بهتره تا اس ام اس یا تلفن.توهم این فرصت رو نمیدی.
بیا اینقدر طلبکارانه حرف میزنی انگار اون بیچاره کاری کرده
- - - Updated - - -
ی فکر دیگه هم به ذهنم رسید اینکه جریان رو به مامانم بگم واقعی شو به مامانم بگم و بگم بهش زنگ بزنه بگه بیاد با مامانم حرف بزنه
مطمئنم مامانم بهش زنگ بزنه بهش جواب میده و میاد خونشون
بدونه به مامانم گفتم می فهمه اصلا مساله ای نبوده که من رفتم برای مامانم تعریف کردم به مامانم بگم بگو همون روز هم براش تعریف کردم.کلا مامانم خیلی خوب می تونه صحبت کنه.
ببین خواهر من بخدا نمی خواستم برات پیغام بدم الانم تو شرکت خودمم ولی دلم سوخت فقط فقط برای شوهرت ولی اگه می خوای با دروغ زندگیتو درست کنی اینکارو نکن چون زندگی یه نفرو که بهت اعتماد کرده و خراب می کنی جدی گفتم
به هر حال.....
یا حق
-
نازنین جان کارشناسا راهنماییت می کنن راهنمایی ندارم.
کلا کاری که باید بکنیم (منم مثه توام) اینه که سعی کنیم از اولش درست و محکم تصمیم بگیریم که توی شرایطی گیر نکنیم که هر کار کنیم یه جورایی گیر باشیم. مثلا از اولش فکر برگشتتو می کردی توی اون ساعت شب. یا خجالت نمی کشیدی سبک سنگین می کردی میدیدی ضررش بیشتره اگه به دوستت نگی برسوندنت. فوقش بعدا تو هم یه کاری واسه دوستت می کردی. منم خیلی مواقع مثله این کار تو رو می کنم توی زندگیم. از اول فکر قسمت های مختلف رو نمی کنم. بعدش هم ناراحت می شم که چرا اصلا مشکل برام پیش اومد. در واقع هر کی هم باشه وقتی ساعت دیره و راه پرته سوار ماشین هر کی که می شناسه میشه. اون استادت هم بیچاره باید برات نگه می داشت ماشینو. نمی تونست که ببینه تو تنها اونجا واستادی. پس از اونم گله نداشته باش. ساین اوت کردن یه ایمیلم که کار چند ثانیه است. منم مثله خودتم. وقتی می گن جراتمند نیستیم همینه. دقیق و محکم تصمیم نمی گیریم. بعدش می خوایم همه ازمون راضی باشن یا حداقل هیچکسی ناراحت نباشه. اخرش چی میشه؟ می مونیم توی یه وضعیتی که خودمونم ناراحتیم توش.
این مشکلت حل میشه. فقط باید صبور باشی. کمترین حق شوهرت صبر و ملایمت توئه. این دیگه حق اونه. تو کار بدی نکردی. ولی اشتباه کردی. حالا باید صبور باشی و مهربون. اونم قطعا می دونه که تو کار بدی نکردی. ولی اعصابش خورد شده دیگه.
با توجه به اینکه اخلاق شوهرت اینطوریه که یه دفعه ای جوش میاره من که اصلا کارشناس نیستم توصیه نمی کنم مهریه اتو ببخشی. چون ممکنه سر یه موضوع دیگه ای بعدا هر بار که بیاد عصبانی بشه ببینه مانع مهریه هم نیست بعدش تصمیم بگیره توی عصبانیت و بعدش هم که حالش بهتر شد پشیمون شه. البته نیازی هم نیست که بهش بگی نمی بخشی یا می بخشی.
لازم نیست شرمنده باشی. چون کار ناپسندی نکردی. ولی باید وقتی اشتباه می کنیم قبول کنیم که اشتباه کردیم دیگه گلم. خودمونو باید تا جایی که میشه توی شرایطای اینطوری قرار ندیم. دیدم زیادی داری شماتت میشی برات این پستو گذاشتم. وگرنه کارشناسا که راهنماییت می کنن و اصلا نیازی به پست من نداری. موفق باشی.
--
الان پست اخر فرهنگو دیدم. با این اوضاع اونقدرا هم ترسناک نبوده. یه کم پیاده روی بوده. به هر حال داستانتو درست نمی دونم. اگه پستم به شرایطت بی ربطه می بخشید.
-
نازنین جان،
در مورد اینکه به همسرت نگی این آقا نامزد قبلی شما بوده، باید خوب فکر کنی.
چون اگر به دلایلی متوجه این پنهان کاری شما بشه، اعتمادش را به بقیه حرفها هم از دست می ده و کارت سخت تر می شه.
آیا آدرس ای میل این آقا اسمش یا بخشی از اسمش نیست؟
آیا توی ای میل اسمش را ننوشته؟
آیا همسرتون اسمش را می دونه؟
اگر بخواد با خانواده ات صحبت کنه ممکنه مساله بازتر بشه.
شاید همسرتون از یکی از نزدیکان اسم این آقا را شنیده باشه یا پرسیده باشه و شما ندونی که اسمش را میدونه.
اگر همسرت می دونه که نامزد قبلی شما استاد نفاشیت بوده -اگر این اتفاق برای یک زن می افتاد- می فهمید این استاد و اون نامزد یکی هستند.
مخصوصا این که شما اون شب از نمایشگاه نقاشی برمی گشتید.
در مورد حس ششم آقایون خبر ندارم.
ظرافت مطرح کردن یا نکردن این قسمت زیاده و تصمیم با خودت هست و فضایی که توش هستی.
*********************************
کاش دوستان پستهای چت گونه و نقد همدیگه کمتر بزنند.
به دوستانی هم که به شرایط این تاپیک و توجه کارشناسان اعتراض کردند،
بخشی از صحبتهاشون برای من هم قابل درک است و موافقم!
اما بعضی موارد اغراق شده.
یک بیمار با سرماخوردگی ساده، دیگری با کمردردمزمن که بیشتر باید باهاش بسازی و بسوزی، یکی یا یک دست چاقو خورده در حال خونریزی ....
همزمان می رن دکتر، انتظار دارید به همه یک جور برخورد بشه؟
تیم درمانی دو سه نفر دیگه را می ذارن کنار و همه سعیشون را می ذارن در رسیدگی به بیمار در حال خونریزی.
-
نازنین جان لازم نیست همه چیز را برای همسرت بگی ( مثلا اینکه استاد نقاشیت همون نامزد قبلیت بوده )این ها جزئی از مگو های زندگی هستند .
ولی نباید به همسرت دروغ بگی ( اون داستانی که ساختی اصلا داستان جالبی نیود اگر یک ذره همسرت به داشتانت شک کنه و بخواد دنبال موضوع رو بگیره حتما بیشتر شک خواهد کرد ).دروغ ممنوع
صحبت کردن بیرون از خانه و به خصوص جلوی محل کار همسرت با وضع عصبانیتی که الان داره ممکنه شرایط رو بدتر کنه ، تو که نمی خوای همه با خبر شن ؟
به نظرم من به همسرت بگو برگرده ( با تمام حرف هایی که فرشته مهربان گفتن ) و بگو وقتی به تمام صحبت هام گوش دادی مهریه ام رو می بخشم . قبوله
ولی وقتی همسرت برگرده و همه چی رو براش تعریف کنی مطمئن باش خیلی از سوتفاهم ها براش رفع میشه و دیگه نیازی به بخشیدن مهریه هم نیست .
-
برخورد اون درست نییست
حالا من به درست غلط بودنش کاری ندارم چون می دونم من مسبب برخورد غلط اونم.می دونم اشتباه کردم می دونم که حماقت کردم انلاین شدم
می دونم همه اینارو . از خودم و همه کارام متنفرم از خودم حالم بهم می خوره.می گم خدایا اگر به من فرصت بدی ی بار دیگه آرامش رو به زندگیم برگردونه کلا میشم ی ادم دیگه.خود قبلیم رو دور میندازم.
از اینکه انقدر سهل انگارم حالم بد میشه از خودم . کاش می شد زمان رو به عقب برگردوند
نمی گم شرایط وحشتناک بود ولی من واقعا ترسیده بودم من اصلا تو خیابون خلوت همیشه می ترسم .مینوش جان نمیشد پیاده بیام خواستم پیاده بیام دیدم خیلی سخته اصلا راه پیاده رو نداشت.بعد هی ماشین نگه می داشت .هیچ ادم دیگه ای هم دمه اتوبان نبود.من نیم ساعت تو خیابون وایساده بودم یعنی یواش یواش داشتم میرفتم بالا دیدم ی اقای پشت من می اومد سرعتم رو کم کردم رد شه دیدم اونم سرعتشو کم کرد اومد وایسادم دمه اتوبان که انگار منتظر ماشین دیدم اون وایساد به خدا قلبم تیر می کشید از ترس.تا وسطهای خیابون اومده بودم همون لحظه ماشین استادم رو دیدم جلوشم ی ماشین دیگه نگه داشته بود ی پسر تنها بود ماشینش قدیمی بود اول فکر کردم برم سوار اون شم حتی سمتشم رفتم یهو پشیمون شدم برگشتم .مدامم داشتم شماره امیر رو می گرفتم که جواب نمیداد.
- - - Updated - - -
من براش اس ام اس زدم باز.معذرت خواستم گفتم حالم خیلی بده.سرم درد می کنه چشمام تار می بینه پاهام ضعف میرن.صدای تپش قلبمو می شنوم انگار
گفتش حرفی دارم برم خونه مامانش اینا.تحت هیچ شرایطی نمیاد خونه.در مورد اینکه اون نامزدم بود چیزی نمی گم اگر خودش نفهمیده باشه ایشالا.
شیدا همسرم هیچی در مورد نامزد قبلیم ازخودم نپرسیده نه اسمش رو نه نحوه آشنایی ....نمی دونم از جای دیگه پرسیده باشه یا نه
ایمیل اونم اسم کوچیکشه با ی صفت اینگلیسی.