کار سنگین همسرم و دور شدنش از من

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط شارلوت

ممنونم از همه
اما دوستان هیچکدومتون خوبی های منو ندیدین؟رگبار گرفتین و میخاین متقاعدم کنین؟
من اصلا نه بهش سرکوفت زدم نه مقایسه کردم زندگیمونو و همیشه و همیشه و همیشه هم گفتم بهترین زندگی رو دارم و مطمئنم اگه دوباره برگردم بازم تورو انتخاب میکنم .کلی محبت میکنم.هیچوقت تحت فشار نزاشتمش
کامروای عزیز من خودم حقوق میگیرم اما همون روز میریزم به حسابش.تو 8 ماه زندگی مشترک فقط و فقط یه دونه لباس 10000 تومنی خریدم و اصلا ولخرجی نکردم
خیلی به فکرشم و بنظرم واقعا درکش کردم
وقتی خاسته تنها باشه و با خودش خلوت کنه تنهاش گذاشتم.وقتی اعصابش خورد بوده سرم خالی کرده هیچی نگفتم
سره کارای اشتباهش چون هیچ جوابی نداشته قدرته مردونشو با کتک زدن به رخم کشیده دم نزدم.صورتم به حدی کبود بوده که تا یک هفته از خونه نرفتم بیرون
اینارم ببینین
من اونقدرا که شما دوستان تصور میکنین بد نیستم و بهش فشار نمیارم
شرایط همسرم و حرفایی که میزد قبل از ازدواج با چیزی که هست زمین تا آسمون تفاوت داره
من حتی یه تیکه طلا هم ندارم.بخاطر همسرم همه رو فروختیم.فقط یه دونه حلقه دارم.حتی سکه ها و سرویس های هدیه خانواده خودمو فروختم بخاطر اون و هیچوقت به روش نیاوردم
من عاشق شوهرمم بخدا.اگه میام اینجا و دردامو میگم میخام بهتر شیم
ژپتو عزیزی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم ازت
واقعا فوق العادست سخنرانی هایی که برام گذاشتی.گرفتمشون و با هم گوش میدیم بهش

- - - Updated - - -

ژپتوی عزیز کاره من یه کار خصوصی هستش که از یک سال قبل از نامزدیمون با پیگیری های خودم و داداشم تونستیم راه بندازیمش چون با اوضاع الان کار و استخدام امیدی به استخدام ندارم با اینکه از دانشگاه دولتی مدرک گرفتم و دانشجوی ممتاز هم بودم داداشم پیشنهاد داد این کارو شروع کنیم و خداروشکر خوبم جا افتادیم و کارمون گرفت.فکر نمیکنم لااقل من یکی جای کسی رو گرفته باشم

---

نه بابا کسی نخواست شمارو مزمت کنه یا فقط اینطور که نیست که رگبار گرفته باشن سمت شما
چون شما سوال مطرح کردین و راهمایی خواستین دوستان خواستن شمارو راهنمایی کنن
میخاین به همسرتون هم بگین بیاد مطالبو بخونه تا دوستان یکم هم اونو بکوبن :witless:
منم منظورم نظام اجتماعیمون بود که دچار مشکل شده و باید اصلاح بشه وگرنه جسارت نکردم به شما
خوشحالم که دارین سخنرانی هاشو گوش میدین و خوشتون اومده
امیدوارم در آینده نتیجه صبرهاتون رو ببینین و زندگیی پر از مهر و محبت داشته باشین در کنار همسرتون

متاسفانه همسره بنده به مشاوره و راهنمایی اعتقادی نداره
و خوشبختانه یا متاسفانه اینقدر اعتماد بنفس بالایی داره که قابل کوبوندن نیست!!!!!!!
همسرم و پدرش دقیقا مثل هم هستند و فقط و فقط فکر میکنند خودشون تو دنیا همه چی رو میفهمن و بقیه هیچی نمیفهمن و اصلا عقل ندارن!!!!

خوشبحال همسرت من هيچ كدوم از اين كارها رو براي همسرم انجام ندادم
خيلي خيلي بهش محبت كردي يه كم اون چيزايي كه بهش دادي رو كم كم ازش بگير
خيلي خودتو دست كم گرفتي
واقعا همسر خوبي هستي من به خوبي تو نيستم

من واقعا دوسش دارم و از هر کمکی دریغ نمیکنم اما خب در عین حال نمیزارم از مهربونیم سو استفاده بشه
البته شوهرم خودش فاکتور همه طلاهارونگه داشته و همیشه میگه قول میدم از همون اولین حقوقم که دیگه قسط و قرضی نداشتیم همه رو برات بخرم.هم 150 گرم طلایی که خودم برات خریده بودم هم سکه هاتو هم کادوهای مامان و بابا و آبجی و داداشاتبرای بهبود و دوام زندگیم حاضرم هر کاری بکنم اما میخام اونم باهام راه بیاد
تشکر و مدیون بودنش رو نمیخام.فقط میخام قدر بدونه
واقعا خاسته من زیاده؟

شارلوت جان

دوباره سلام

خواستم بگم کسی شما رو به کلی متهم نمیکنه بلکه در این مورد خاص گفته شده بیشتر صبوری کن

در بقیه موارد هم لزومی نداره کوتاه بیای

الان که حقوق بگیر شده دیگه حقوقت رو به حسابش نریز یا برو مثلا موسسه مهر یکی از این حسابهایی که توش یه مدت سپرده میداری بعدا بهت وام میده رو باز کن و درآمدت رو به اون حساب بریز البته در صلح و تفاهم

در مورد کتک خوردن هم من یکی تو کتم نمیره زنی کتک بخوره و بلافاصله محبت کنه مرد باید بدونه که حق نداره دست روی زن بلند کنه و شما باید با عکس العملت اینو بهش میفهموندی:mad:

در خیلی از موارد لازم نیست مظلوم باشی و در بعضی موارد لازمه کمی صبور باشی مثل همون مورد آخر

ممنون از راهنماییت فکور جان
آره انشاا... حقوقشو بگیره یه چندماهی باید قسط های عقب افتاده رو بدیم و هنوز به حقوقم نیاز هست.اما بعدش همین قصد رو دارم
متاسفانه هیچکدوممون اهل پس انداز نیستیم ولی میخام این کارو یاد بگیرم و انجامش بدم تا شاید ما هم بتونیم به یه جایی برسیم
قصد دارم وام بگیرم و با پولش ماشین بخرم و با حقوقم قسطشو بدم
چندبار دست روم بلند کرده.منم سعی کردم بهش بفهمونم اشتباه کرده و خودش هم خیلی زیاد بعدش پشیمون شده
جدیدا سعی میکنم اونقدر نرم رو اعصابش که به حدی برسه که دستش بره بالا

غصه نخور:72:

به نتیجه رسیدم.این دوری نیست
این تنفره که شوهرم داره از من
وقتی من باشم اصلا نه حال و حوصله داره نه پول نه وقت
اما دو روز نبودم.بچه ها همون کسی که هرشب میومد خونه اونقدر خسته بود که چشماش باز نمیشد و حتی یک کلمه هم حرف نمیزد عین هر دوشب بعد از اینکه از سرکار میومد میرفت خونه دوستش و تا ساعتای 1 یا 2 بیرون بودن
خونه مجردیه دوستش که همیشه دوست دخترای رنگارنگش اونجان
چون میدونه من دوست ندارم بره اونجا بهم نمیگفت و بعد از دو سه ساعت که من فکر میکردم خونست میفهمیدم رفته اونجا
امروز هم که رسیدم فرمودن برو طلاقتو بگیر دختره ی حال بهم زن
گفت منو نمیخاد و حالش ازم بهم میخوره
دیگهع میخام این زندگیه کوفتی، این جهنمو تمومش کنم
به درک که دو روز دیگه افسوس بخورم که کاش صبر میکردم
شوهره من ارزشه هیچی رو نداره

من اینجورمواقع برای همسرم ایمیل میزارم یااینکه براش نامه مینویسم که(( ماداریم باهم زندگی میکنیم بیاشادی روباهم تجربه کنیم ودرکنارهم اززندگی لذن ببریم...)) حتی اگه شده فقط بروکنارش بنشین ونوازش کن شوهرت رو.
این عمل همیشه چاره سازبوده برای من میتونی توهم امتهانش کنی وجواب روبرام بزاری.
شادباشی

دادگاه نرفتم.اما تصمیم گرفتم به طور کامل روال زندگی رو عوض کنم.اون واسه خودش من واسه خودم
دیگه کاری به کارش ندارم
شکر خدا خودم درامد هم دارم.اما بهش گفتم وظیفته و باید به من خرجی بدی
دیگه راهمو ازش جدا کردم
هم خونه هستم باهاش ولی همسرش نمیخام باشم
چون این خاسته ی خودشه
بره آزاد باشه و اونقدر با اون دوستای علاف تر از خودش بگرده تا به روز سیاه بشینه و بشه یه معتاده دخترباز
هیچ اهمیتی نداره واسم دیگه