نوشته اصلی توسط
tanhai
زمانی که ما داشتیم ماشین میخریدیم که همسرم با اون کار کنه پولمو کم بود به پدرش گفتیم گفت ماشین به چه درتون میخوره پولتونو بزارین سپرده فکر کنید برای 4 تومان چقدر مگر سپرده میدن خلاصه به هر سختی بود خریدیم
الان دوسال ماشین داریم پدر همسرم دو هفته پیش 10 تومن آورده میگه اینو بزارین به حساب و سودشو بگیرین من به همسرم گفتم نگیر ما که نیاز نداریم اون موقع داشتیم که حل شد گفت نه بگیریم فکر میکنید چطور داد
پولو به همسرم نداد گفت بیا بریم بانک بزارم به حسابت فکر کنید مثل بچه های کوچیک که پدرشون براشون سپرده باز میکنه ... خلاصه رفتن بانک بازم فکر میکنید چیکار کرد گذاشت سپرده به اسم همسرم اونم یکساله که در این یک سال هیچ سودی نگیری تا یکسال تمام بشه بعد از یکسال که گذشت سود بگیری چون درصدش بیشتره ...... بعد به همسرم گفتم چرا گرفتی وقتی نمی تونی هیچ استفاده بکنی الان که اصرار داری بریم مسافرت به پول نیاز داری یا سال بعد که معلوم نیست من باشم تو باشی ......... یا نباشیم ......
همسرم خیلی ساکت چیزی نگفت و کلافه شده بود و خسته و پرخاشگری میکرد ............. من الان چند وقته به پدر همسرم کاری ندارم . و طبقه بالای ما هستن دو بار گفته بیا شام درست کن گفتم خونه توکونی دارم و سر کار بودم خسته ام ......... تصمیم داشتم برم خونه تکونیشونو انجام بدم بازم نرفتم
میدونید چرا چون با این همه سرمایه ایی که داری میگیم جارو برقی بخر میگه همی خوبه میگم اینکه کار نمیکنه میگه با جارو دستی میکشیم ..میگم ماشین لباس شویی بخر میگه با دستم میشورم حتی برادر شوهرم هم با دست میشوره و با جارو دستی اتاقشو جارو میزنه
میگم به کارگ بگیر نهایت 100 بگیره تو که وضعت خوبه میگه خودم انجام میدم
بعد راه به را میاد منو صدا میکنه میگه بیا چای بخور میرم که چای بخورم میبینم داره یک کاری انجام میده بعد طاقت نمی یارم ازش میگیرم انجام میدم
بعضی مواقع فکر میکنم الکی میگه بیا چای و میوه بخور چون میخواد منو بکشه بالا و بعد میدونه که من طاقت نمیارم نمیتونم بیکار بشینم کارشو انجام بدم .... الان دو هفته است که هر دفعه که صدا میکنه بهونه میارم و نمیرم و یا جواب نمیدم میگم بزار فکر کنه خوابم
احساس میکنم فکر میکنه خیلی زرنگه
چنوقت پیش با همسرم حرفش شد همسرم گفت نمیخوام همسرم بره سر کار میخوام خودم کار کنم میدونید پدرشوهرم میگفت چرا نره سره کار تو خیلی وضعت خوبه که اون نره سرکار
توی شهری که ما زندگی میکنیم پدر شوهر من خیلی سرمایه داره البته نصفش ماله همسرش بوده که رسیده به پسرا .... و مابقی مال خودشه که داده به اینو اون استفاده بکنن مثل یک قطعه زمین بزرگ داده هئیت و هئیت میگه بفروش به ما میگه الا به لا نمیفروشم تا وقتی هستم تو باشین بعدش مال بچه هاست