نوشته اصلی توسط
romina22
مینا عزیزم ، نمیدونم این حرص ترسی که توی وجودت هست، بخاطر اینکه میترسی اگه ولش کنی اون تورو نخواد؟؟؟ یا بخاطر اینه که فکر میکنی اگه ترکش کنی شاید دیگه خودت اونو نخوای؟ شاید این حرفم برات عجیب باشه ولی یکی از ترس هایی که من داشتم و بخاطرش از عشقم جدا نمیشدم همین بود، واسه اینکه احساسم خیلی دوستش داشت ولی منطقم ردش میکرد، میدونستم که اگه ازش جدا بشم و احساسم بره کنار دیگه نمیخوامش واسه خاطر همین گریه ام میگرفت چون نمیخواستم دیگه نخوامش!!!!
ببین رابطه ای که در اون حد اذیتت کنه که تو منطقت دیگه اون رابطه رو نخواد ولی احساست بخواد! تقریبا دو حالت داره..... یا به حرف منطقت گوش میدی و سختی میکشی ولی در نهایت راحت میشی، یا به حرف احساست گوش میدی و خودتو چند ماه یا چند سال بیشتر الاف میکنی در نهایت جدا میشی ، بیشتر سختی میکشی و راحت میشی.....
من دوتا رابطه رو پشت سر گذاشتم ، البته اصلا افتخار نمیکنم به اینکه دو رابطه نا موفق داشتم یا اصلا خوشحال نیستم که دوبار مجبور شدم زجر بکشم ولی خب درسی که این دوتا رابطه به من داد همیناست....
احساس خیلی قشنگه، رسیدن به اون کسی که میخوای خیلی دل نشینه سخته که بخوای از احساس و از خواسته های شیرینت بگذری ولی اگه بگذری زندگی راحت تر و آزادتری خواهی داشت.... زندگی ای که ترس از دست دادن توش نباشه.... این زندگی که تو الان داری شاید فقط یه قسمت شیرین توش باشه اونم حس دوست داشتنت و رویای زندگی آیندته که توی ذهنت ساختی ولی اونقدر قسمت تلخ داره که اون قسمتای شیرینشم تلخ میکنه.... چرا به همچین زندگی ای میخوای ادامه بدی؟ ترس از دست دادن خیلی بده...دیدن بی احساس شدن یکی که قبلا واست میمرد خیلی بده.... میدونم اینی که تو الان این رابطه رو ترک نمیکنی واسه اینه که فکر میکنی شاید در آینده احساسش بهت برگرده و شاید نظرش عوض شه و شاید تو اونقدر خوب باشی که مادرش راضی بشه و در نهایت همه این شاید ها شاید بتونی یه زندگی خوب با کسی که دوستش داری داشته باشی ولی گلم این همش شایده..... این دوست شما الان به یه تفکر منطقی رسیده واسه خودش و داره واقع بینانه تر از قبل به زندگیش نگاه میکنه ، میبینه که با توجه به شناختی که از خانواده اش داره تورو به عنوان عروس قبول نمیکنن و از طرفی سبک سنگین میکنه میبینه حمایت تمام و کمال خانواده اش و اسم و رسم اونا به داشتن تو براش ارجحیت داره پس به تو اخطار میده و میگه بین تو و خانواده ، خانوادشو انتخاب میکنه..... عزیزم در مقابل کسی که داره منطقا راجع به آینده اش تصمیم میگیره ، تو هم منطقی برخورد کن نه احساسی.....
ببین برای اینکه از کارت پشیمون نشی باید نهایت تلاشتو بکنی ولی وقتی که نشد دیگه با خیال راحت میتونی جدا بشی... ولی نهایت تلاش تو این نیست که چندین سال بدون هیچ تضمین براش صبر کنی، این تلاش نیست ، خودگولزنی و ببخشید حماقته.... تو واسه کسی که دوستش داری دو سال صبر کردی دیگه بسه.... حالا اگه کار نداره و نمیتونه بیاد خواستگاری، اگه هنوز درسش تموم نشده و سربازی نرفته ، ولی حد اقل کاری که میتونه واسه تو انجام بده اینه که با خانواده اش راجع به تو صحبت کنه!!!! حد اقل کارش همینه! که از الان بفهمه خانواده اش راضی ان یا ناراضی!!! اگه میگه الان نمیشه اگه خانواده اش بفهمه با تو دوسته اصلا قبول نمیکنن! پس گلم چهار سال دیگه قرار نیست خانواده اش بفهمن با تو شیش سال دوست بوده؟ مگه میشه؟ اگه اون نمیخواد از تو حمایتی بکنه به دلیل اینکه یه وقت خانواده اش نفهمن که با تو دوست بوده، چطور میتونی قبول کنی بعد شیش سال که اینهمه به پاش سوختی رو بدون حمایت بذاره و به والدینش بگه که آره این دختره هم به نظر من کیس مناسبی هستش، نظر شما چیه؟ اونام بگن نه .... این دختر یک سال ازت بزرگتره، فلانه بیصاره، این به درد تو نمیخوره ما واست آرزو داریم ، واسه تو ما خودمون دختر حاجی .... رو در نظر گرفتیم، هم خوشگله، هم دکتره، هم مومنه، هم خانواده اش رو میشناسیم، هم پولدارن هم فلان ..... واست میریم خواستگاری!!! خب گلم واقعا فکر کردی اون اگه از تو جلوی خانواده اش حمایت نکنه و وانمود کنه نمیشناستت میتونه واسه خانواده دوست داشتنیش دلیل بیاره و قانعشون کنه که نرن واسه دختره فلانی خواستگاری و بیان خواستگاری تو؟؟؟ و تازه فکر کردی اینکه حتی بهشون بگه من شیش ساله با این دختر هستم و دوستش دارم ، این دوست داشتن دلیل قانع کننده ای برای خانواده اشه؟ والا الان حتی خانواده های معمولی هم مادرا کلی خواب واسه پسراشون میبینن که برن یه دختر پولدار یا دختر فلانی رو برای پسرشون بگیرن تا خوشبخت بشه، چه برسه به خانواده این پسر که به قول تو پولدار و سرشناس هم هستن !!!!! در این جور موارد تنها حمایت بی چون و چرای این پسر از تو و قبول نکردن هیچ دختر دیگه ای به جای تو کلی بحث و دعوای خانوادگیه تا شاید بتونه به تو برسه............. اینارو نگفتم که دلسردت کنم ولی گلم دیگه واقعیات جامعه ما اینه توی رویا زندگی نکن بیا بیرون...........
ببین من دوتا تجربه نا موفق داشتم، برای عشق اولم که اصلا انتخابم اشتباه بود یه دروغگو رو انتخاب کردم که الان حتی کارش به اعتیاد و اینام کشیده و خدارو شکر میکنم که ازش جدا شدم، اعتراف میکنم واقعا جدایی سخت بود ولی بلاخره تونستم وابستگیمو از بین ببرم و با منطقم تصمیم بگیرم و جدا بشم، نفر دومم هم که واقعا پسر خوب و معقولی بود و منم دوستش داشتم ولی خب شرایطش جور نشد، براش یک سال و نیم صبر کردم تا شرایطش جور بشه ولی خب ایرادش این بود که شخصیت نا امید بود، فکر میکرد پدرش شمره و همه دنیا باهاش لجن، خودش نا امید بود من رو هم نا امید میکرد.... من دائما بهش امید میدادم ولی فایده ای نداشت چطور میتونستم با یه آدم افسرده سر کنم؟ آخرین تلاشم بهش این بود که تا عید براش صبر کنم و اونم یه اقدامی بکنه، به این فکر میکردم که اگه منو واقعا دوست داره حد اقل به خاطر من یکمی خودشو کوچیک کنه، حالا شاید پست مدیریتی که خودش میخواد نصیبش نشه یا سرمایه ای که مدر نظرش هست رو نتونه از باباش بگیره ولی حد اقل میتونست یه شغل سطح پایین تر رو بره انجام بده که حد اقل من بفهمم بهم علاقه داره و برای رسیدن تلاش میکنه نه اینکه تلاشش این باشه منتظر بمونه از فلان شرکت براش فرش قرمز بندازن که بره مدیر اونجا بشه یا پدرش بهش یه سرمایه هنگفت بده !!!! اون جواب تلاش منو این داد که تو برو پی سرنوشتت همینقدرم که برام صبر کردی کافیه و خیلی از شانسهاتو از دست دادی، کار من درست نمیشه و باید خودم تنها باشم که بتونم برای خودم یه کاری بکنم و فقط دغدغه خودمو داشته باشم........ منم وقتی آخرین تلاشم اینجوری جواب گرفت یه جورایی دیگه خیالم آسوده شد، به این فکر کردم که من دیگه توی ما بقی عمرم وقتی یاد رابطه ام میوفتم ، یاد کسی که دوستش داشتم، دیگه غصه نمیخورم که چرا ولش کردم؟ غصه نمیخورم که چرا همه تلاشمو نکردم؟ چون من با این حرکتم دیگه تمام تلاشمو براش کردم، یک سال و نیم براش صبر کردم، یک سال و نیم همراه باهاش غمهاشو تحمل کردم و بهش سعی کردم امید بدم و در آخر هم بهش یه مهلت دادم که یه کاری بکنه و بیشتر از این دیگه از توانم برنمیومد، انجام دادم، نشد، پس دیگه پشیمونی ای نخواهم داشت.....
بعد از اتمام رابطه هم با کسی آشنا شدم که واقعا قدرم رو میدونه و بعد از عید قرار خواستگاری گذاشته.... یه آدمی که مکمل منه، یه آدمی که اونقدر دوستم داره که حاضره از خطاهام بگذره و دوست داره هرچه زودتر بهم برسه، امیدوار به آینده است .... کارایی که اون برای من توی این مدت کوتاه میکنه چیزایی هستش که من زمانی که با کسایی که واقعا دوستشون داشتم انتظار داشتم برام انجام بدن ولی دریغ میکردن، با هرکدوم تقریبا دو سال بودم ولی کاری که این پسر ظرف مدت یک ماه برای من میکنه اون دو نفر توی دو سال برای من نکردن!!! حالا نفر قبلی برگشته، کارش جور شده، سرمایه اش جور شده، و بهم میگه تنها چیزی که تو زندگی نیازش داره منم، با خانواده اش راجع به خواستگاری هم حرف زده و میگه بیا قرار خواستگاری بذاریم، تا شیش ماه دیگه میتونیم بریم سر خونه زندگیمون، من خوشبختت میکنم!!! بهم التماس میکنه، گریه میکنه، تمنا میکنه!!!! این همونیه که من دوستش داشتم و رسیدن بهش آرزوم بود، یک بار خوشحال دیدنش آرزوم بود، ازدواج باهاش آرزوم بود!!!! ولی حالا ببین ظرف مدت یک و نیم ماه دیگه نمیتونم در اولویت قرارش بدم کسی رو که منو در اولویت قرار نداد!!! منم گاهی باهاش گریه میکنم یاد گذشته هام میوفتم ولی بین چی به سر احساس من اومده؟ چطور دیگه نمیتونم کسی رو که یه زمانی خیلی دوستش داشتم و رسیدن بهش آرزوم بود رو حالا که میگه بیا من میخوام بیام خواستگاریت، میخوام بهت برسم، میخوام خوشبختت کنم قبول کنم؟؟؟؟؟ میدونی حتی واسه خودمم تعجبه چطور از عهده اش برمیام؟ اونم منی که اینقدر احساسی بودم اینهمه !!!! جوابم بهش فقط همینه که من کسی رو در اولویت کارم قرار میدم که اونم منو در اولویتش قرار بده که برام ارزش و احترام قائل بشه.... تو یک سال و نیم وقت داشتی ولی من برات در اولویت نبودم، تو نتونستی منو از زندگی کاریت و مشکلاتت جدا کنی و منو باهاشون سوزوندی! حالا چطور میتونی حالا بیای و بگی منو میخوای و منم باید تورو به کسی که اینهمه برای من ارزش و احترام قائله و دوستم داره ترجیح بدم؟ نه من نمیتونم !!! من نمیتونم این فرصت رو از کسی که واقعا دوستم داره و فقط چند ماه از من زمان میخواد برای ثابت کردن عشقش بهم بگیرم و به تویی که یک سال و نیم فرصت داشتی یه فرصت دیگه بدم!!!!!
عزیزم وقتی که وابستگیت از بین بره احساساتتم یواش یواش جاشونو با منطق عوض میشن جوری که تو گاهی حتی از عکس العمل خودت تعجب میکنی مثل من!!!!
ببخشید زیادی حرف زدم مشکلات خودمم قاطی این حرفا شد... شرمنده
برات آرزوی موفقیت دارم