RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
ببین اینکه از خودش تعریف می کنه دلیلش اینه که تو ازش تعریف نمی کنی .
مثلا بچه ها رو دیدی وقتی تحویلشون نمی گیری هی می خوان یکی کاری کنن که بگن وجود دارند . مرد ها هم همینطوریند وقتی تو تعریفش روکنی دیگه نیازی نیست اون تعریف خودش رو کنه
اون هی می خواد بهت بگه من انقدر هم که تو فکر می کنی بد نیستم و مجبوره از خودش تعریف کنه .
چون خودم این حالت رودارم می گم ها . مثلا من زیبام اما تا حالا شوهرم نشد این رو بهم بگه ( عقده شده برام ) و این باعث میشه من هی خودم این رو بهش بگم و اون هم بهم بگه خدشیفته ( البته الان دیگه این کار رو نمی کنم ) شوهر تو هم همینطوره نترس تعریفش رو بکن . اگه پر رو شد بیا هر چی دلت خواست به من بگو . خیلی کار بدی می کنی پیش خانواده خودت تعریفش رو نمی کنی . حتما چیز هایی برای تعریف کردن داره . ببخشید واسه همینه که مادرت به خودش اجازه داده با شوهرت اینطور حرف بزنه و من اصلا تایید نمی کنم مادرت رو بابت این قضیه .
تعریف کن نترس البته از اون ور بوم نیوفتی . مثلا بگو از زندگی با پسرتون راضیم .
یک چیز دیگه مرد اگه بد باشه زن هر چقدر هم بخواد روش تاثیر بزاره و بیارتش تو یک خط دیگه نمیشه . پس این خودش قابل تعریفه .
عزیزم مردت رو همیشه پیش همه بالا ببر . نترس بیاد پبش تو میاد پایین. چون شوهرا یکم مثل شوهر خودمه مطمئنم جواب میده .
شاید باورت نشه من تو همین تالار انقدر رو خودم کار کردم و تمام این کار ها رو پیاده کردم که الان حس می کنم تو اطرافم کسی به خوش بختی من نیست . البته هزار و صد تا مشکل هست اما عشق هم هست
موفق باشی
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sare jo0on
ببین اینکه از خودش تعریف می کنه دلیلش اینه که تو ازش تعریف نمی کنی .
..
.
واسه همینه که مادرت به خودش اجازه داده با شوهرت اینطور حرف بزنه و من اصلا تایید نمی کنم مادرت رو بابت این قضیه .
..
.
تعریف کن نترس البته از اون ور بوم نیوفتی . مثلا بگو از زندگی با پسرتون راضیم.
مردت رو همیشه پیش همه بالا ببر .
..
.
شاید باورت نشه من تو همین تالار انقدر رو خودم کار کردم و تمام این کار ها رو پیاده کردم که الان حس می کنم تو اطرافم کسی به خوش بختی من نیست . البته هزار و صد تا مشکل هست اما عشق هم هست
.
مرسی عزیزم.:46: اوهوم باشه. ازش تعریف می کنم. شاید احساس خودم هم اینطوری بهتر بشه.
امیدوارم عشق و محبت توی زندگیت همیشگی و پرحرارت باشه و مشکلاتت روز به روز کمتر بشن.:72:
این البته مشکل منو با مادرم حل نمی کنه.
شوهرم با دامادای فامیل مقایسه می شه و از همه شون پایین تر قرار می گیره. سواد و تجربه و پول و خانواده و ...
خانواده ام البته واقعن دوستش دارن اما نمی تونن بپذیرن که اون بخواد منت بذاره.
چه گیری کردم. چطوری ازش بخوام که از دل مامانم در بیاریم و اوضاع روبراه بشه؟ :(
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
شوهرت مثه من ولی من همش باید ازخودم تعریف می کردم یا به شوهرم می گفتم خاسگار دارم یا با یکی دوس می شودم تا به فکرمن میوفتاد و اولا که کارم داشت یه ذره فیلم بازی کردولی بهدش دیگه منو ولم کرده بود هی می گفت بیا شوهر کن چرا شوهرنمی کنی بری من خلاص شم ولی اخرشم مجبور شد به خاطرعذاب وجدانی که داشت باهام ازدوج کنه یه عمر بدبختم کرده و داره زجرم میده مسخره می کنه میگه بدبخت معلومه پوست کلفتی داری همینتو دوس دارم دیگه:316:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
عزیزم شوهرت انتخاب خودت بود پس همیشه از انتخابی که کردی دفاع کن .
ببین من هم شرایط تورودارم شوهرم از هر لحاظ از من و خانواده ام پایین تره . اما این اجازه رو هیچ وقت نه در گذشته نه در حال در آینده به کسی نمی دمکه بخواهد به انتخابم ایراد بگیره . همیشه ازش دفاع کردم .
ببین قیاس هیچ وقت درست نیست . شاید خانواده ات برو خودشون نیارند اما شهرت این رو می فهمه شاید یکی از دلایلش هم همینه که هی از خودش تعریف می کنه . خودت رو بزار جاش . نه تورو خدا اگه تو یک خانواده ای می رفتی که همه مقایست می کردن و از بالا بهت نگاه می کردند چه حسی می شدی .
در ضمن آخه گلم چرا به مامانت گفتی که سرت منت میزاره . دیگه نگی ها . همیشه بگو اون عاشقمه . و شوهر های هیچ کدومتون مثل شهر من نیست حتی اگه مسخرت کردن برات مهم نباشه .
در مورد مادرت . شما اول با مادرت صحبت کن و روشن کن که شوهرت رو دوست داری و نمی خواهی بهش بی احترامی بشه . بعد همدست شوهرت رو بردار یک روز برید خونه مامانت . و بهش پیشنهاد فقط پیشنهاد بده که یک کادو واسه مامانت بگیری . اگر تو این مدت بهش عشقت رو ثابت کرده باشی این کار رو به خاطر ت می کنه . اگه همگفت نه تو بگو هر جور تو صلاح بدونی ( خودش خجالت می کشه ) رفتید خونه مادرت هم نیاز نیست هی ان روز رو یاد آوری کنید اصلا حرفش رو هم پیش نکشید به مرور زمان از دلشون میره بیرون
:310::310:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
چه خوب که همه چیز خوبه
مردا همیشخ احتیج دارن که تایید بشن حتی اگه حرفشون و کارشون اون لحضه اشتباه باشه اینو همسرم بارها بهم گفته
برای اینکه همسرت بین بقیه ی دامادها جایگاهش بالا بره فقط خودت میتونی کمک کنی
دختر خوب هبچ وقت هیچ وقت از دعواها و مشکلاتتون به مادرت نگو
هر وقت میرین اونجا ازش تعریف کن . حتی یه چیزی که مسخره به نظر بیاد مثلا بگو امروز رفت میوه خرید واقعا میوه هاش عالی بودن یا اینکه مثلا دیشب شام منو برد فلان جا و بهم خوش گذشت
بذار خونوادت حس کنن که تو در کنار همسرت ارامش داری
بذار همسرت حس کنه که توی خونوادت جایگاه خوبی داره
من 5ماه فقط از زندگیم میگذره . تواین 5ماه بدترین دعواهارو داشتیم حتی یه صبح تا شب هم خونه مامانم قهر بودم اما نفهمیدن رفتم قهر! مسائل خصوصی زندگیتون رو بین خودتون نگه دار و اگه خواستی با کسی مشورت کنی به نظر من با مادر شوهرت باشه
مثلا ازش بپرس وقتی همسرت فلان رفتار رو داره چه برخوردی باید نشون بدی . این روش رو من ازش جواب گرفتم و الان با خونواده شوهرم هیچ مشکلی ندارم:46:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
ممنونم دوستان:72:
حق با شماست. Sare Joon کاملن حرفاتو قبول دارم و سعی می کنم از این به بعد رعایتش کنم.
ساحل75 درست میگی. دیگه خونوادم رو درگیر نمی کنم. ولی در مورد مشورت با مادرشوهر،
عزیزم درسته من خیلی اشتباها دارم ولی خب 3 ساله ازدواج کردم، مواظب باش مشورت با مادرشوهر باعث نشه بعدن توی کارهات و رفتارات دخالت کنه.
..
دارم سعی می کنم تا هنوز دوستم داره رفتارم رو عوض کنم تا زندگیم بهتر بشه :)
mahsa1 جون ناز کن. بذار یه ذره نازتو بکشه. نترس!
نه حساس بودن زیادی خوبه نه تحمل زیادی! زنونگی کن واسش! :46:
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
ایشالله کههمیشه خوش باشی
اگه حرفام به دردت خورد واسم دعا کن زودنر مامان شم دارم دق می کنم همش حس می کنم نازام. البته فقط 1.5 اقدام کردیم اما دارم از استرس میمیرم . واسم دعا کن . ایشالله زندگیت همیشه خوش و خرم باشه .
یک چیز دیگه : گذشت همیشه هم به خودت آرامش و حس بزرگی می ده و هم زندگیت رو آروم می کنه و هم خدا رو ازت خشنود می کنه . پس همیشه گذشت کردن رو راهی برای بالا رفتن خودت بدون و اسمش رو منت کشی یا ... نزار
RE: کاری کردم که مادرشوهر و خواهرشوهرم باهاش همدست شدند!
نگران نباش. اینکه یه بچه به این دنیا بیاد حتمن به خواست خداست. همه تلاشتون رو بکنین. علم خیلی پیشرفت کرده و هیچ نشدی وجود نداره.
دختر دایی من بعد از 12 سال که دیگه هیچکس باورش نمی شد بچه دار شدن و الانم برای بچه دومش حامله است.
.
فقط اینکه دائم منتظرش باشی این ماه حالا ماه بعد اعصابت رو خورد می کنه. استرست رو زیاد می کنه و تاثیر بدی هم روی شوهرت داره.
توی این نگرانی ها شوهرت رو وارد نکن! مردا تحملشون کمتره.
به خدا بسپار. تو که خوبی های آرامش رو می دونی. خودت از همه مهمتر هستی پس آروم باش!
مطمئنم اونوقتی که به صلاح خودت و زندگیت و اون بچه باشه، بچه دار می شی یه نی نی دوست داشتنی مث خودت :-*
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sare jo0on
یک چیز دیگه : گذشت همیشه هم به خودت آرامش و حس بزرگی می ده و هم زندگیت رو آروم می کنه و هم خدا رو ازت خشنود می کنه . پس همیشه گذشت کردن رو راهی برای بالا رفتن خودت بدون و اسمش رو منت کشی یا ... نزار
درست می گی. :46: