RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
نبات عزیزم
گل دختر بذار یک مدت بگذره تا آروم بشی :46:
الان هر چی بگی و هر تصمیمی بگیری احساسیه.
تو ازش به شدت آزرده هستی اما تنفر یکم زیاده رویه.
میدونم خیلی اذیت شدی و خیلی کار بدی صورت گرفته اما عجله نکن.
بگذار یکم بگذره! یکم آرومتر بشی بعد باهاش صحبت کن عزیزدلم :43:
نمیشه که بهش فرصت ندی! فکر کنم به اندازه کافی هم پشیمونه اما هر چه بوده دوستت داشته!
روشش غلط بوده و سخت آزردت کرده ، درکت می کنم اما هنوز زوده واسه گرفتن هر تصمیمی!
مطمئن باش خودشم از کردش پشیمونه.
پس صبور باش و اجازه بده تا آروم بشی.
بعد از آرامش و تسلط بر عواطفت باهاش صحبت کن و بذار از خودش دفاع کنه بعد حکم بده!
یک قاضی به یک قاتل هم اجازه دفاع از خودش رو میده دیگه همسر تو که جای خود داره!
پس بی انصافیه که بهش فرصت دفاع از خودش رو ندی عزیز دلم :46:
:72:
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام دوست عزیز
[size=x-large]همسر شما هیچ تجاوزی در مورد شما انجام نداده . شما گفتین که به هم محرمید. پس کلمه تجاوز چه معنی میده؟ میدونم کار ایشون یه کم زود و از روی تصمیم عجولانه بوده ولی من خودم به عنوان یک خانم کار ایشون رو تجاوز نمیدونم. من با نظر یکی از دوستامون که گفتن کارش فقط واسه این بود که با این کارش[/size] نمیخواد دیگه شما رو از دست بده کاملا موافقم.
[size=large]ایشون به خاطر اینکه چند بار از شما جواب رد شنیده و قضیه دوست پسرتون رو توی دانشگاه میدونسته این کارو کرده.
مطمئن باشین حتی ایشون اگه قضیه چت کردن شما رو الان که متاهلین با جنس مخالف بدونه برخوردی بدتر از این نشون خواهد داد. یک طرفه به قاضی نرید. من کار ایشون رو تایید نمیکنم . چون هر دختری دوست دارن از اون لحظه خاطره خوشی براشون به جا بمونه . ولی تنفر شما و پشیمونی از ازدواجتون رو هم تایید نمیکنم. بهتره کمی هم رو رفتارای غلط خودتون زوم بشین که باعث چنین عکس العملی از طرف اون شده.[/size].
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
خیلی آروم شدم با حرفاتون :323:
چرا میگین تجاوزی صورت نگرفته.تجاوز یعنی وارد شدن به حریم دیگران بدون اجازه:302:
بهش فرصت این دفاع رو دادم براش ایمیل زدم حرفامو گفتم .گفتم نمی تونم تلفنی یا رو در رو باهات حرف بزنم چون خیلی ناراحتم کردی.
گفتش با اینکه نامزد شدیم ولی بازم شب ها کابوس می بینم زن کس دیگه ای شدی یا دوباره جواب نه دادی.هر لحظه منتظرم بشنوم جوابت برگشته.خواستم مطمئن شم دیگه مال من شدی.می خواستم روح و جسمم رو با تو پیوند بزنم.وقتی بهت نزدیک شدم دیدم خودتو عقب می کشی،ذره ای از کششی که در من وجود داشت در تو نبود.تمایل شدید من واسه به تو رسیدن و پیوند زدن جسم و روحم نمی ذاشت کنار بکشم.اضطراب اینو گرفتم که هنوز منو واقعا نمی خوای.وقتی دیدم التماس میکنی بهت دست نزنم فکر کردم هنوز منو شوهر خودت نمی دونی ،اون جوری که رفتار کردی هیچ دختری با شوهرش نمیکنه.یه جور گریه می کردی انگار گیر خفاش شب افتادی.فکر کردم نمیخوای با من ازدواج کنی یاد روزایی افتادم که تو حسرت تو می سوختم.اینا باعث شد خون به مغرم نرسه
حرفاش زیاد و طولانیه ولی اصل چیزی که گفت همین بود.نمی دونم چیکار کنم.درکش می کنم ولی نمی تونم ببخشمش همه چیز رو خراب کرد احمق روانی.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
شما قبلن بهش اجازه دادی.کارش اشتباه بوده توجیهاتشم غیر منطقیه به زور که نمی شه کسی رو دوست داشت.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
فرهنگ 27 عزیز به قول یکی از دوستان فکر کنم خیلی ناپخته هست :302: منم نا پخته هستم.فکر میکنم مادوتا اصلا به درد هم نمی خوریم.
به نظر من هم منطقی نیست حرفاش فقط دلم براش سوخت.راستی قبلا پرسیده بودین قبلا رابطه داشتیم یا خواسته بوده .
قبلا گفته بود ولی هر دفعه بهش گفته بودم که نمی خوام تا عقد رسمی هیچ ارتباطی بینمون باشه.رابطه خیلی سطحی هم داشتیم بیشتر در حد ابراز محبت بودن نه جنسی
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
با سلام
نبات گرامی
به نظر احساسات بدی را تجربه می کنی
تنها امیدواری زیاد اینست که همیشه احساسات زمان انقضاء کمی دارند چه مثبتش چه منفی اش
لطفا از سایر خصوصیات این آقا برای ما بیشتر صحبت کنید
گفته بودید که کم کم بهش علاقمند شدید. بگویید چه چیزهایی شما را کم کم به او علاقمند کرد و حتی در حد ابراز محبت با هم ارتباط پیدا کردید؟
نقاط قوت این آقا چه چیزهایی هست؟
و هر نکته مهمی که از خصوصیات خانواده و خود این آقا میدونید برایمان بگویید؟
واقعا بدون سایر اطلاعات لازم، اگر در این زمینه صحبت کنم جفا به شماست!!!
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام دوست عزيزم. دوستان همه حرف ها رو زدن من فقط خواستم باهات همدردي كنم و ازت بخوام صبر كني و در مورد مهمترين اتفاق زندگيت زود تصميم نگيري. توجيه هايي كه آورده شايد باعث بشه دلت براش بسوزه ولي اين دليل خوبي واسه شروع يه زندگي نيست.ازش بخواه حتما باهم پيش روانشناس بريد و اين رفتارهاش و ريشه يابي كن شايد در آينده هم واسه اينكه تو رو داشته باشه و به خاطر دوست داشتن زياد تو خونه زندانيت كنه و واسه اينكه هيچ مردي نبينتت دست به كارهاي غيرعقلاني بزنه پس بايد ياد بگيره دوست داشتن صحيح چيه.
يه بار ديگه برگرد به قبل از اون روز و احساست و بهش بررسي كن و خصوصيات خوب و بدش و بنويس.بذار اين احساسات منفي تخليه بشه بعد در موردش فكر كن. موفق باشي خواهر گلم
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
نبات گرامی
به نظر احساسات بدی را تجربه می کنی
تنها امیدواری زیاد اینست که همیشه احساسات زمان انقضاء کمی دارند چه مثبتش چه منفی اش
لطفا از سایر خصوصیات این آقا برای ما بیشتر صحبت کنید
گفته بودید که کم کم بهش علاقمند شدید. بگویید چه چیزهایی شما را کم کم به او علاقمند کرد و حتی در حد ابراز محبت با هم ارتباط پیدا کردید؟
نقاط قوت این آقا چه چیزهایی هست؟
و هر نکته مهمی که از خصوصیات خانواده و خود این آقا میدونید برایمان بگویید؟
واقعا بدون سایر اطلاعات لازم، اگر در این زمینه صحبت کنم جفا به شماست!!!
سلام مدير همدردي عزيز خيلي ممنون از كمك شما
آقاي مدير واقعا الان نميدونم چي بگم .كه ازش خوشم اومد.الان كه متنفرم.حتي دلم نميخواد صداشو بشنوم.خيلي فكر كردم تا نوشته ها زير رو نوشتم.
از ساير خصوصياتش بگم هم سن من هست يعني 23 سالشه،فوق ديپلم در رشته فني داره.مدتي عسلويه كار مي كرد با رزومه اي كه از اونجا بدست آورد تهران استخدام قراردادي شد.
چيزي كه باعث شد كم كم بهش علاقه مند بشم اين بود كه از زمانيكه ميشناختم هميشه در دامان خانواده بود.منظورم اينكه مثل پسرهاي هم سن سال خودش تفريحات مجردي نداشت.در قبال خانوادش احساس مسئوليت مي كرد.تفريحات خودش رو به خانواده ارجح نميي دونست.برعكس هم سن وسالانش.
با اينكه وضع مالي پدرش بدم بود ولي از 18 سالگي دستش تو جيب خودش بود.از كاراي سطح پايين شروع كرد .كار براش عار نبود.براي همينم نتونست زياد ادامه تحصيل بده ولي الان ميخواد امتحان كارداني به كارشناسي شركت كنه.هيچ وقت از خانوادش توقع زيادي نداشت.مثلا همه بچه ها اتاق مجزا و كامپيوتر ميخواستن.يكي ديگه از پسر عممه هام سركامپيوتر نداشتن با مادرش قهر بود.ولي اين مي گفت هركاري برام كردن لطف كردن.هر كاريم نكردن در حدشون نبوده هم از لحاظ فرهنگي هم لحاظ مادي.اين جور چيزا باعث شد از همون 16 17 سالگي ديد خوبي بهش داشته باشم.خانوادم هم ازش تعريف مي كردن.
چيز ديگه بگم زياد اهل دين ومذهب نبود ولي بي قيد لا دين هم نبود در حد اعتدالش .اينم برام مهم بود.
تو صحبت هاش روشن فكر بود.نقاط قوت ديگه اينكه هيچ وقت از عشقش به من كم نشد.
راستش چيزي كه باعث شد كم كم بهش علاقه مند شم اين بود كه پدر من چندماه پيش دراثر سكته شديد قبلي بيمارستان بود و تو مدتي كه پدرم بيمارستان بود سعيد مثل پسر واقعي مادرم بود.انقدر احساس مسئوليت مي كرد كه من و مادرم شرمنده مي شديم.هم از نظر كاري كه كاري پدرمو انجام ميداد هم از نظر مالي مي گفت من هستم و هم مي موند شب ها بيمارستان.خوب من تك فرزندم وقتي پدرم بيمارستان بود واقعا سختي كشيدم.و كمك هاي سعيد خيلي به ما آرامش ميداد.در حاليكه داداشاي بابام يعني عمومام حتي روز عمل بابام هم بيمارستان نيومدن.اين رفتارش باعث شد محبتم بهش بيشتر شه.بعد كه دوباره اومد خواستگاري گفتم باهاش حرف مي زنم دو سه بار بيرون رفتيم و بهش بله گفتم.بعد از اون مدت كم كم رابطه احساسي بينمون شكل گرفت.اوايل سخت صداش مي كردم نمي گفتم سعيد .بهش مي گفتم ببين!اين جوري .ببين اون جوري.بهم گفت اسممو بگو.كلي تمرين كردم وقتي اسمشو گفتم ذوق كرد. به نظرم پاك بود.خلاصه اين چيزا باعث شد بهش جواب مثبت بدم.
ولي الان ازش بدم مياد.حالم بهم مي خوره واقعا بهم مي خوره .فكرشو مي كنم حالم بد ميشه.
خانوادش از نظر تحصيلات از خانواده من سطح پايين تري داشتن.از نظر مذهبي مثل هم هستيم.يك برادر بزرگتر داره كه طلاق گرفته و يك خواهر مجرد 29 ساله.هر دوشون تحصيل كرده تر از اين هستن .پدرش دست بزن داشته جووني هاش.عمه منو مي زده تا جاييكه كار به طلاق كشيده ولي كم كم به مرور اخلاقش بهتر شده.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
با سلام
ضمن تشکر از صبر و خویشتنداری شما و اینکه پاسخها را بدور از احساسات و دقیق ارائه کردید.:104:
حالا برای چند لحظه این حادثه را کنار نگه دارید و بنویسید شما چه معیارهایی دارید که تصور می کنید اگر همسرتان آنها را داشته باشد، شما را خوشبخت می کند.
این معیارها را فهرست کنید و برای ما بنویسید.
بعد معیارهایی که این آقا دارند را بنویسید.
بعد این دو را مقایسه کنید تا ببینیم چه میزان تطابق دارید.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
مدير عزيز فكر مي كردم هيچ كي تو دنيا من رو اندازه اون دوست نداره .
چشم مي نويسم مدير همدردي عزيز از كمكتون ممنونم اين جمله قبلي رو قبل ديدن نوشته شما نوشتم.