RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
<strike> من هم به نظرم همسرتون بیماره</strike> . البته برخی از بیماریها محیطی هستند. من خودم وقتی فهمیدم کسی رو که عاشقش بودم و اونم ابراز عشق می کرد تمام مدت داشته منو بازی می داده نسبت به خداوند هم بدبین شدم. ولی خب شانسی که آوردم این بود که دختران بامحبتی رو اطرافم دیدم که خواهرانه بدون چشم داشت به من محبت می کردند و یک مقدارزیادی احساسات منفیم تعدیل شد.
ویرایش : فرشته مهربان >>> چنین قطعی برچسب زدن به مراجع در حالیکه تشخیص بیماری نیاز به بررسی دقیق بالینی دارد و توسط روانپزشک باید حضوراً انجام شود خطا هست بخصوص اینکه علائم رفتاری ایشان بسیاری از علائم بیماری راندارد .
.
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
مهم :
لطفاً به هیچ وجه:305: مراجع را به بیان جزییاتی که دقیقاً طبق قوانین همدردی ما تأکید داریم که در تاپیک و فضای مجازی مطرح نکند ننمایید . در صورت ادامه و اصرار و تأکید بر این نوع سئوالات علیرغم اینگونه تذکرات و ویرایشها اخطار و مسدودی حساب کاربری پیش خواهد آمد:305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط fahime2012
عزیزم من چندتا سوال می پرسم هر کدومو دوست داشتی جواب بده.
1<strike>. این که گفتی "قبل ازدواج با همسرم شش سال با یه اقایی رابطه داشتم" رو میشه بیشتر توضیح بدی؟ چه رابطه ای داشتید؟ چرا بهم خورد؟ همسرت چیزی راجع به این رابطه میدونه؟ </strike>
2. "انقدر دلیل اورد و مدرک نشونم داد که واقعا من خودمم داشت باورم میشد با طرف رابطه داشتم و ازش قایم کردم !!! " مثلا چه مدرکی؟ چه دلیلی؟ دو سه تاشو بگو
3. وضع مالی خانواده خودت چطوره؟ همسرت چطور؟
4<strike>. کدوم شهر هستی؟ </strike>
5. چرا رابطه ات رو با اینگونه دوستها قطع نمی کنی؟ "دوستای دخترم که درباره ی دوست پسراشون صحبت میکنن" می دونی این مورد چقدر میتونه روش تاثیر منفی بذاره؟
6. خدا کجای زندگی خودته؟ همسرت چطور؟
7. شما که متوجه شدی همسرت همه آزادی هات رو ازت میگیره چرا باهاش ازدواج کردی؟ چی داشت که تو رو جذب کرد؟</strike>
ویرایش : فرشته مهربان >>> چنین سئوالاتی با این جزییان در فضای مجازی خلاف اصول هست ، همچنین بعضی سئوالات جنبه تجسس دارد و با اصول مشاوره ای همخوانی ندارد . لطفاً دقت فرمایید
..
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
الف - ح عزیز
اولاً که به راحتی نمیشه برچسب بیماری زد چون تشخیص دقیق میخواد . ضمن اینکه بنا به علائم از نظر بنده ایشون بیشتر بدبینی ناشی از شرایط پیدا کرده .
همسر شما داری روابط با غیر همجنس به صورت تاپ بوده در حالیکه دروناً این روابط را قبول نداشته یعنی به نوعی در تعارض بوده . از نظر فکری و عقیدتی نگاهش مبتنی بر فرهنگ بومی و سنت خانوادگی و ... بوده اما از نظر رفتاری به شیوه مدرن و .... عمل کرده . دیدن دخترها و زنانی که راحت با غیر همجنس ارتباط برقرار می کرده اند و زوم ایشون روی اینگونه افراد در جامعه باعث چنین بدبینی هایی شد .
در مواجهه با شما نیز بنا به اطلاعاتی که از گذشته خود داده ای و اینکه روابطی داشتی و ..... ایشون شما را پذیرفته به این خاطر که نمیتونسته وجداناً شما را بخاطر این رابطه محکوم کنه در حالیکه خودش رابطه داشته اما این همراه با تعارض بوده . یعنی قلباً دلش دختری که هیچ رابطه ای در کارنامه اش نبوده را میخواسته اما خلاف میل باطنی اش بخاطر اینکه منصفانه نمیدیده چون خودش رابطه داشته عمل کرده .
شک های ایشون برمیگرده به تجربه های خودش ، تجربه گذشته شما و نمونه هایی که در اجتماع بیشتر توجه ایشون را جلب می کنه و به اصطلاح عامه سرراهش قرار میگیرد که یا زنان و مردان خیانت کار هستند یا دختران اهل رابطه ..... و اشتباه شناختی تعمیم ناروا می دهد .
از نظر من همسر شما بیشتر دچار خطاهای شناختی و تعارضات شناختی هست نه پارانوئیا .
همینکه تأکیدمی کند به شما اعتماددارد اما به اجتماع خیر . تأکیدمی کند که پیگیری خواهد داشت اگر اثبات ذهنیتش اتفاق نیافتاد از شما عذر خواهی می کند ... نشانه شک و ظن ناشی از عواملی که گفتم هست نه پارنوئیا . یک پارنوئیا دنبال اثبات نمی رود بلکه حکم را صادر می کند و طرف او اثبات می کند که چنان که تو تصور می کنی نیست اما او نمی پذیرد و با اطمینان می گوید آنچه من می گویم درست است و حتی گاه توهمات دیداری و شنیداری یا تعبیر حرکات و رفتار متناسب با ذهنیت خود دارند که همسر شما چنین علائمی ندارد .
علائم مشترک بین پارانوئیا و شکاکهای متأثر از عوامل فردی و اجتماعی شما را به اشتباه نیندازد .
از یک مشاور حضوراً راهکارهای اعتماد سازی را دریافت کرده به کار ببند .
شمابه شدت نیاز داری که مهارتهای رفتاری مبتنی بر اعتماد سازی رابیاموزی و به کار ببندی
موفق باشی
.
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
فرشته ی مهربان عزیز واقعا ممنونم که انقدر پیگیر تاپیک ها هستی و حواست به تمام پست ها هست ..
ممنونم که یکم خیالمو راحت کردی ..
و از بقیه ی دوستان هم تشکر میکنم که با نظراتشون کمکم کردن ..
حقیقتش بارها گفتم که من امکان مراجعه به مشاور حضوری رو ندارم .. با اینکه امروز وقت گرفته بودم بازم همسرم تمایل نشون نداد و گفت نرو ..
با این حال اصرار کرد من برم خرید ( برای شب یلدا از طرفش برا خودم هدیه بگیرم ) و حتی گفت جای دور هم خواستی بری مشکل نداره و هر جا دلت میخواد برو ..
با این رفتارهای دو گانه من واقعا گیج شدم .. به خصوص که از صبح خیلی مهربون شده و دوباره مثل قبل بهم محبت میکنه ..
همسر من وقتی شک میکنه اولش تهمت میزنه و هر چقدر من براش توضیح بدم استدلال میکنه و دلیل میاره و با این حال بازم پیگیری میکنه تا حقیقت مشخص بشه .. مثلا در رابطه با موضوع دوستش که بهم تهمت زده بود مدام اصرار میکرد تو با این رابطه داری و من هرچقدر قسم میخوردم باور نمیکرد .. تو همین زمان که به من بد و بیراه میگفت و از حرف خودش برنمیگشت بازم دنبال دلیل بود که بتونه ثابت کنه بهم .. نمیدونم این رفتارهاش جزو کدوم دسته قرار میگیره ؟؟
و اینکه بهم شک داره اما اصرار میکنه من تنهایی برم خرید و خودشم سرکاره و امکان نداره مثلا بخواد امتحانم کنه و دنبالم بیاد ..
در رابطه با اعتماد سازی اگر لینکی داری که بتونه کمکم کنه ممنون میشم بهم بدی ..
بازم خواهش میکنم همین جا کمکم کنید چون نمیتونم برم مشاوره و همسرم اجازه نمیده ..
اگر امکانش هست اون پستی که من در جواب فهیمه جان دادم رو حذف کنید چون فکر میکردم کمکی میکنه به ریشه یابی مشکل و نمیدونستم نباید جواب سوالهای شخصی رو بدم .. ممنونم ..
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
ممنون فرشته مهربان از تذکرات به جای شما .
تشخیص بیماری نیاز به متخصص و مراجعه دارد پس دوستان نباید حکم صادر کرد و به قول فرشته برچسب زد .
روابط ایشون برای بدینی ایشون به اجتماع کافی است و در این میان رابطه گذشته خود شما که ایشون از آن با خبرند باعث حساسیت بیشتر و دامن زدن به این بدبینی خواهد شد .
دوست عزیز در این تالار داشتیم افرادی که به خاطر اتفاقاتی در که در گذشته خود داشتن و حتی بعضاً دوستی هم نبوده اما همسرشون حساسیت پیدا کرده و حتی در خانه حبس هم شده اند اما با صبوری و تلاش برای جلب اعتماد و پرهیز از چیزهایی که به بدبینی دامن میزنه ، زندگی رو تغییر دادند و مشکلات حل شد .
اینکه گفتم مراجعه کنید برای این بود که خیالتون راحت بشه که بدبینی همسرت از این دست هست یا نه . و اگر این بود بدونید با صبوری و مهارت های رفتاری میشه درستش کرد .نه اینکه حکم صادر کرده باشیم دقت کرده باشید همیشه گفتم که مراجعه کنید تا تشخیص بالینی داده بشه .
اینکه با رعایت های شما در این یک سال اعتمادش نسبت به قبل افزایش پیدا کرده نشانه خیلی خوبی هست .
وقتی که شما رعایت میکنید و درست رفتار می کنید ایشون اعتماد میکنه و این نشان میده که بدبینی ایشون در مواقعی است که رفتارهای شک برانگیز از جانب شما پیش میاد ، به خصوص که گذشته ی شما رو میدونه . بدانید به طور طبیعی مردها نسبت به این مسائل حساس هستند حتی افراد روشنفکرمآب .
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
ممنون باران عزیز و مهربونم ..
تو این مورد و بعضی موردهای دیگه قبول دارم که خودمم مقصر بودم .. با اینکه کار خلافی نکردم و خطائی مرتکب نشدم اما بازم کاری کردم که ازش بیخبر بود و به شکش دامن زدم ..
فعلا که اوضاع آرومه .. اما نمیدونم واقعا ارومه یا ارامش قبل از طوفانه ..
از این به بعد سعی میکنم خیلی بیشتر حواسمو جمع کنم و ملاحظه کنم و کارهایی که باعث شک کردنش میشه رو انجام ندم .
فکر این که همسرم بیمار باشه داشت دیوونه م میکرد و واقعا گیج شده بودم ..
اگر مقاله یا مطلبی هست که در این مورد میتونه کمکم کنه و بگه چطور باید رفتار کنم خواهش میکنم برام بذارین ..
امکانش نیست از طریق توضیحات من و دانسته های شما بفهمیم شکمون درمورد پارانوئید درسته یا نه ؟
چون واقعا برام مهمه و دوست دارم اگر خطری در این مورد هست از همین الان اقدام به درمان کنم و کمکش کنم ..
بازم ممنونم از همگی..:72:
فرشته ی مهربان عزیز پستت رو دوباره خوندم ..
احساس میکنم نظرت در مورد همسرم درسته ..
میدونی ایشون از 7 سالگی نماز میخونده و روزه میگرفته .. مکبر مسجد بوده و عاشق امام حسین ..
اما در دوران بلوغ با چند نفر دوست میشه .. و بعد باهاشون رابطه برقرار میکنه ..
و اینجور که خودش و مادرش برای من تعریف کردن چند تا از این دخترا خیلی باهاش بازی میکنن و اذیتش میکنن و اخرم رهاش میکنن که ضربه ی بدی میخوره .. و چون از یه خانواده ی مذهبی هست نیتش با همشون هم ازدواج بوده و با هرکسی دوست میشده به قصد ازدواج بوده ( با وجود سن کمش )
و یه دختری میاد تو زندگیش که از یه خانواده ی فوق مذهبی بوده . از این تیپ ها که تو خونه شون روضه داشتن هر ماه و ادعای مسلمونی و ...... و با این خانوم هم رابطه داشته .. حتی قرار خواستگاری هم داشتن که دختره بهمش میزنه و به ایشون میگه ما به درد هم نمیخوریم ..
و بعد تمام این اتفاق ها همسرم به کل از دین زده میشه .. و خیانت ها و نامردی هایی که از بقیه دیده باعث میشه که دائم یه تصویر منفی بیاد تو ذهنش ..
با وجود اینکه همیشه ( وقتایی که حالش خوبه ) مدام بهم میگه که تو با بقیه فرق داری و مث هیچ کدوم نیستی .. نجابت تو رو هیچ جا ندیدم .. با اینکه تو گذشته ت خطا داشتی اما بچه بودی و الان برای من پاک ترین زن دنیایی ..
ولی به محض اینکه یه مورد ببینه شروع میکنه به گفتن اینکه همه تون مثل همید و به هیشکی نمیشه اعتماد کرد و ........
وقتی این چیزها رو کنار هم میذارم بیشتر به این فکر میکنم که ممکنه تمام اینها از روی بدبینی باشه و خیانتهایی که در گذشته در حقش شده ..
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
بچه ها ببخشید که من انقدر تند تند پست میدم ولی وضعیت حساسه و دلم نمیخواد با یه حرکت اشتباه همه چیز رو بهم بریزم ..
امشب که یلدا بود همسرم اومد خونه مون و طفلکی کلی خرج کرده بود و زحمت کشیده بود ( با وجود اینکه اصلا اهل این برنامه ها نیست و تو این دوسال عید ها یکی دو بار بیشتر نیومده بود ) ولی کلی تو زحمت افتاده بود و واقعا شرمنده م کرد ..
تو همین دو روز از نظر مالی خیلی بیشتر بهم میرسه ( یه مشکلی که ما همیشه داشتیم بحث مالی بود که همسرم شرمنده بود و میگفت من هیچ کاری برات نکردم ) اصرار میکرد بهترین چیز رو بخرم و گفتم میخوام برم کلاسای مهارت زندگی گفت برو هر چقدر هزینه ش باشه میدم .. حس کردم سعی میکنه این خلا رو برام پر کنه و کم نذاره ..
خیلی عادی بودیم .. برگشتنی هم تو ماشین کلی شوخی کردیم و خندیدیم .. یه عالمه ازش تشکر کردم و گفتم تو تا حالا چیزی واسه من کم نذاشتی و من ازت ممنونم ..
با این وجود یه سردی خاصی داشت . اصلا دوست نداشت نزدیکم بشه و دستمو بگیره .. همیشه تو خدافظی کردنی منو بغل میکنه و میبوسه اما الان به زور دست میداد باهام ..
حالا فردا قراره من برم خونه شون و چند ساعتی رو با هم باشیم ..
چیکار باید بکنم ؟
مثل خودش عادی رفتار کنم انگار نه انگار چیزی شده ؟
سر حرف رو باز کنم و بگم اگه میخوای اون شماره رو پیگیری کنی برو امور مشترکین ایرانسل که زودتر به نتیجه برسی؟
بهش محبت کنم و بگم که همه ی زندگیمه و من هیچ وقت خیانت نمیکنم بهش ؟؟
این تست های روانشناسی که در مورد پارانوئید هست رو ببرم و به حالت سرگرمی و شوخی بگم بیا این تست ها رو بزنیم ؟
یا جدی صحبت کنم و بگم که بهم اعتماد داشته باش و برای راحتی خیالمون بریم روانپزشک ؟
واقعا چه کاری صحیحه ؟؟
آیا واقعا فراموش کرده قضیه رو و پشیمونه یا منتظره که بهش ثابت بشه ؟؟
از دوستان عزیز و کارشناسان محترم خواهش میکنم راهنماییم کنید .. دلم نمیخواد کارم اشتباه باشه و همه چیز رو خراب کنم ..
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
مثل خودش عادی رفتار کنم انگار نه انگار چیزی شده ؟
[undefined=undefined]بله.[/undefined]
سر حرف رو باز کنم و بگم اگه میخوای اون شماره رو پیگیری کنی برو امور مشترکین ایرانسل که زودتر به نتیجه برسی؟
[undefined=undefined]خیر.[/undefined]
بهش محبت کنم و بگم که همه ی زندگیمه و من هیچ وقت خیانت نمیکنم بهش ؟؟
[undefined=undefined]خیر.[/undefined]
این تست های روانشناسی که در مورد پارانوئید هست رو ببرم و به حالت سرگرمی و شوخی بگم بیا این تست ها رو بزنیم ؟
[undefined=undefined]خیر.[/undefined]
یا جدی صحبت کنم و بگم که بهم اعتماد داشته باش و برای راحتی خیالمون بریم روانپزشک ؟
[undefined=undefined]خیر. الان موقعش نیست.[/undefined]
واقعا چه کاری صحیحه ؟؟
آیا واقعا فراموش کرده قضیه رو و پشیمونه یا منتظره که بهش ثابت بشه ؟؟
[undefined=undefined]معلوم نیست توی ذهنش چی می گذره. [/undefined]
از دوستان عزیز و کارشناسان محترم خواهش میکنم راهنماییم کنید .. دلم نمیخواد کارم اشتباه باشه و همه چیز رو خراب کنم .. [/b]
نظر غیرکارشناسی من!
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
الف-ح عزیز
شما عادی و با مهربانی رفتار کن .
شما مدتی کاملاً به حرف همسرت باش و حتی در مواردی پیش قدم هم بشو . یعنی مثلاً میگه جایی برو بگو دوست دارم با خودت بریم بیرون . بیرون رفتارهای نامناسب از دخترها می بینی به همسرت بگو اصلاً دوست ندارم این صحنه ها را ببینم . خیلی ناراحت میشم وقتی می بینم دخترها این همه ارزش و عزت نفس خودشونو زیر پا میزارن .
خودت در رعایت حریمها حساسیت نشون بده .
در خصوص دوستانی که باشما معاشرت دارند شفاف باش و چیزی که نیاز باشه از همسرت پنهان باشه را با آنها نداشته باش . دور وبلاگ نویسی و ... را فعلاً خط بکش .
کلاسهای مهارتهای زندگی را پی بگیر و بگو دوست دارم زندگی خوبی با هم داشته باشیم و من به سهم خودم تلاش خواهم کرد .
چون همسرت زمینه اعتقادات مذهبی دارد و در اثر ضربه ای که از بعضی مذهبی نماها خورده زدگی پیدا کرده که آسیبی برای او بوده چون دروناً کشش به مذهب داره . شما با در پیش گرفتن اعمال مذهبی از طرفی و در عین حال تبعیت و اطاعتت از همسرت بسیار در ترمیم جراحت وارده به روح و روانش از این جهت می توانی موثر باشی .
به همین دلیلی که از همسرت و مذهبی بودنش و ... گفتم که ایشان رابطه هایش همراه با تعارض بوده . بنا به همین اعتقادات دوست داشته زودتر ازدواج کنه که راه خلاف شرع عمل کردن را نرود و به یک دختر به ظاهر مذهبی برای ازدواج اعتماد کرده و رابطه به امید ازدواج که ضربه خورده و .... کلاً تعارضاتی داشته .
همسر شما پتانسیل خوبی برای بهبودی دارد و این شمایید که نیاز هست روی رفتار خودت متمرکز بشوی و اصلاح رفتار و نگرش داشته باشی و درست عمل کنی تا همسرت نیز بازخورد درست بدهد .
شما نیز نیاز هست تعارضهایت را حل کنی . تاپیکهای مدیر همدردی در خصوص ناسازگاریهای شناختی و تعارضهای ما را حتماً مطالعه کن .
اینکه شما خدا را دوست داری و حسش می کنی اما دین خدا را قبول نداری و یعنی پای بندی به آن نداری یعنی تعارض . نیاز هست بر این تعارضها فائق آیی ، لینک زیر کمکت می کند :
http://www.hamdardi.net/thread-20001-post-184543.html#pid184543
و عشق شما به خدا بیشتر جنبه احساسی دارد که نمیتواند حفاظت کننده رفتار باشد اما اگر خدا را که دوست داری دستوراتش را نیز اجرا کنی می شود عشق عقلانی و عملی که حافظ رفتار شما نیز خواهد بود و ضامن آرامش زندگی شما .
دستورات خداوند تأمین کننده سلامت است . وقتی او را دوست داشته باشیم اما دستوراتش را رد کنیم یعنی درست خلاف جهت سلامتی و آرامش و رشدی که او برای ما خواسته رفتن هست . و چنین وضعیتی که اکنون در زندگی دارید را پیش میاورد :
مثالی میزنم تا بدانید چطور توجه به دستورات الهی ماراحفاظت می کند و مانع این مشکلات در زندگی ما می شود :
مثلاً از دستورات دینی هست که حریم با نامحرم داشته باشیم . غیبت نکنیم ، دروغ نگوییم ، بهیوده گویی نداشته باشیم و با همسر مهربان باشیم ..... .
هرکدام از اینها را وقتی شما رعایت کنی و همسرت ببیند که حساس به رعایتش هستی خود بخود اعتماد تزریق می کند به همسر شما و موج مثبت جاری می کند و ....
در این رابطه بهتره تاپیک زیر را مطالعه کنی :
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=555
باز هم مهارتهایی به ذهنم رسید که به دردت میخورد قرار خواهم داد .
موفق باشید
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
دوباره سلام ..
من جمعه رفتم پیش همسرم ..
فرشته جان تمام نکاتی که گفته بودی رو رعایت کردم .. اون وبلاگ رو کلا تعطیل کردم و به دوستامم گفتم که نمیتونم دیگه باهاشون در ارتباط باشم .. پیش همسرمم گرم و صمیمی بودم و شوخی میکردم باهاش ولی حرفی در اون رابطه نزدم ..
خودشم اولش سرد بود باهام .. گوش به زنگ بود و واکنش نشون میداد به بعضی حرکتهای من..
مثلا گوشیم که زنگ میخورد سریع برش میداشت و نگاهش میکرد یا چند بار میرفت و اس ام اسامو برای بار هزارم میخوند .. یا وقتی میرفتم تو اتاقش سریع پرده رو میکشید که از بیرون کسی منو نیبنه .. هنوز همون حساسیت ها رو داشت و منم رعایت میکردم ..
تا اینکه خودش سر صحبت رو باز کرد .. گفت به اون دوستت زنگ نزدی بگی چرا اون اس ام اس ها رو اشتباه فرستاده ؟ گفتم نه اخه من باهاش رو در واسی دارم اما اگه تو میخوای برای اینکه خیالت راحت شه همین الان زنگ میزنم .. یکم دیگه سوال کرد و من همه رو خیلی منطقی جواب دادم و زیاده روی هم نکردم که باور نکنه ..
خیلی دلم میخواست باهاش حرف بزنم و بگم بهم اعتماد کن من هیچ وقت بهت خیانت نمیکنم .. اما چیزی نگفتم ( پیش خودم فکر کردم عادی باشم بهتره ممکنه اون جوری همه چیز به هم بریزه ! )
که دیگه بعدش خیلی خوب شد .. انگار خیالش راحت شد و دوباره مث قبل باهام گرم گرفت .. حتی منو برد گفت بیا آینه شمعدون بخریم برا عروسیمون و لباس عروس انتخاب میکرد برام ..
اما حساسیت هاش در مورد حجابم صد برابر شده .. که من خودمم بیشتر از قبل رعایت میکنم که حساس تر نشه ..
فرشته جان اون لینک ها رو خوندم و ازت ممنونم ..
فکر میکنم خیلی چیزها هنوز باید یاد بگیرم .. خیلی چیزها هست که بلد نیستم و همین بلد نبودن گاهی زندگیمو خراب میکنه ..
بازم ممنون میشم اگه کمکم کنید بتونم رفتارمو درست کنم :46:
و یه نکته ی دیگه .. ما دوساله نامزدیم و جفتمون هم خسته شدیم .. دیگه میخوایم حداکثر تا پنج ماه دیگه بریم خونه ی خودمون .. به نظرتون مشکلی نداره ؟؟ این که گفتین همسرم بیمار نیست و بدبینه .. ممکنه بعدا مشکل ایجاد کنه یا وقتی بریم خونه ی خودمون درمان این بدبینی راحت تره ؟؟