RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
حالا
یک دفتر بردارید.
سه ستون در یک صفحه رسم کنید
ستون اول: احساس کردم
ستون دوم: چون فکر کردم
ستون سوم: در این موقعیت بودم
مثلا وقتی خوشحال هستید:
احساس کردم: بسیار خوشحالم
چون فکر کردم: مهم هستم و می توانم از زندگیم لذت ببرم
در این موقعیت بودم: با دوستم صحبت کردم و با او بدمینتون بازی کردم
حالا اگر حال بهار بد بود یکی از کارهایی که می تواند برای خوشحالی خودش انجام دهد صحبت با دوست و بازی کردن با او می باشد. پس مناظر اتفاق خوب نمی ماند و اتفاق خوب رو ایجاد خواهد کرد
طی دو هفته اینده بهار پنجاه موقعیت خوب و بد خودش را مطابق با مثال و روش فوق شناسایی می کند
سوالی بود بپرسید
یه سوال از جناب اس سی آی
قبلا شما این ها رو به من گفتین؟
من این کارو قبلا کردم یعنی شناسایی کارهایی که شادم میکنه و انجام اونها وقتی غمگینم ...این به طور ناخودآگاه قبلا رخ داده یا جایی شنیدم و انجام دادم؟ میشه ناخودآگاه باشه؟
اما خوب من کمتر از 5 تا کارو شناسایی کردم
یه جمله همش داره تو ذهنم فلش میخوره
انجام کار دست و پا شکسته نتیجه دست و چا شکسته داره :104: خیلی برام مفهوم داشت این جمله
راستی من بعد یک سال هنوز برای خواستگارم ایمیل میفرستم با اینکه شاید اگه دوباره ازم خواستگاری کنه جواب رد بدم یا حتی ممکنه بلاکم کرده باشه اما هر از گاهی براش میل میفرستم به نظر این کار غلطه؟ چجوری جلوشو بگیرم؟ لازمه برم پیش مشاور؟ نمیخوام فعلا که دارم ذهنمو آروم میکنم درگیر مساله دیگه ای شه
رهاش کنم؟
دارم به خودم شک میکنم نکنه همه این مراحلو قبل به من گفتین و من انجام دادم؟اما اونقدر درگیر خودم بودم که یادم رفته؟
مثلا من چند وقت پیش دختر خاله ناتنیمو تو خیابون دیدم 3 دقیقه طول کشید تا بشناسمش
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بسیارررررر ممنونم:72:
جناب sci سوال برام پیش اومده که مگه بقیه ادما این طوری نیستند؟و مگه اصل احساس بد این نیست؟منظورم اینه که مگه مثلا جناب sci یا فرشته مهربون و بقیه ادما وقتی اتفاق بدی میفته و ناراحت میشن دلیلش این نیست که یه فکر منفی کردن؟مثلا اگه خانوم شما باتون دعوا کنه شما احساس منفی نمیکنید؟افکار منفی ندارید؟
منظورتون اینه که من کلا از اساس نباید بابت اتفاقای منفی فکر منفی کنم یا ایراد اینه که غلظت افکار منفی تو من زیاده؟
واقعا نمیدونم اگه بقیه جای من بودن کمتر از من ناراحت میشدن یا بیشتر از من تحمل میکردن ایا؟
واقعا تصور کنید پدرتون مثلا تلفنو قطع کنه،ماهواره هم قطع بشه،بابت اشتباهاتش ویلون یه خونه بیخود باشین،بابت ندونم کاریاش صدبار سرتون کلاه بره و خونوادش مجبور شن جورشو بکشن،زورگو هم باشه،تو مسائل شخصی زنگیمون دیگران رو دخالت بده و هزاران کار دیگه که اگه بخوام بگم میشه روضه و مرثیه.
من دلم از دست خونوادم پره اما کاری از دستم برنمیاد.فقط باید خودمو از مشکلاتشون دور کنم.که تا حدی اینکارو کردم.همون دور بودن از تعارضات اما گاهیم نمیشه.ولی باور کنید که خودشونم فهمیدن کاری به کاراشون ندارم.
بگذریم گفتنش بیشتر ناراحتم میکنه.
اگه درست فهمیده باشم میخواین من یه راهنما از خودم تهیه کنم که بفهمم چی ناراحت و خوشحالم میکنه و وقتی ناراحتم کارای خوشحال کننده رو انجام بدم.
خوب نوشتن اینکه چی چرا ناراحتم میکنه چه نفعی برام داره؟؟؟
ممنون میشم بگید.:72:
سرافراز جان چون اینکه مجردی مستقل شم رویای همیشگیم بوده اینکه چند سالته؟چطور مستقل شدی؟تا چه مقطعی درس خوندی؟چطور درس خوندی؟خونوادت الان همون شهرین که توهستی؟خونت جداس؟چطور راضیشون کردی ازشون جدا شی؟از کی مستقل شدی؟خونوادت ازت حمایت کردن؟
اینا سوالایی بود که همیشه میخواستم ازت بپرسم.:72:
موفق باشید
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
جوانه جان
لطفاً برای سئوالاتت تاپیک جدا باز کن عزیزم . قبلاً به دوستان گفتم که تداخل نشه . برای حفظ نظم ذهن بهار و پیشرفتش نیاز هست حتی توی تاپیکش هم تداخلی به وجود نیاد مثلاً خود من الآن جوابهای برای سئوالات آخرین پست بهار دارم اما نمیدم تا فقط با جناب اس سی آی پیش برن و من تداخل ایجاد نکنم .. جناب اس سی آی اینجا جواب سئوال کسان دیگر را نمی دهند . پس تاپیک جدا ایجاد کن و محتوای این پستت را اونجا بیار تا من این پست را حذف کنم .
پست من و جوانه متعاقباً حذف میشه .
.
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار زندگی،
افرین بر شما.
مگه می شه ادمها ناراحت نشوند و احساسات منفی نداشته باشند؟ بی شک همه ما در شرایطی ناراحت می شویم و احساسات منفی رو تجربه می کنم.. حالا از اینجا به بعد دو دسته مهم داریم: گروهی که خودشون رو در موقعیت رها می کنند و مانند غریقی می باشند که منتظر می مونه تا کاملا غرق بشه و گروهی که خودشون رو در موقعیت رها نمی کنند و از خودشون مراقبت می کنند و شاید تنها دلیلشون این باشه که ارزشمند هستند! این افراد می دانند که وقتی دارن غرق می شوند چگونه و در چه جهتی شنا کنند تا خودشون رو نجات دهند!
وقتی شما عواطفتون رو شناسایی می کنید و بعد مشخص می کنید که این عواطف ناشی از چه فکری است و اون فکر نتیجه و تفسیر چه موقعیتی، به موهبتی عظیم دست پیدا کرده اید که همانا راه حل غریق بالاست، فرد که عواطف خود رو می شناسه می دونه که باید شنا کنه و البته مهم تر اینکه می دونه در چه جهتی شنا کنه!
یک مثال می زنم
شادی از سر کار با اتومبیل به خانه می اید و بسیار ناراحت است، در اولین گفتگو با همسرش ناراحتی می کند و عصبانی می شود و تشدید موجب کدورت زیاد در رابطه انها می شود
اما شناخت عاطفه شادی: یک قدم به عقب بر می گردیم، چرا ناراحت بود، چه فکری موجب شده بود ناراحت باشد، فکری که شادی کرده بود این بود که با خستگی زیاد ناشی از کار، باید در ترافیک سنگین رانندگی میکرد و این موضوع او را اشفته کرده بود. اما اشفتگی فکر شادی ناشی از چه موقعیتی بود؟ ناشی از موقعیتی شلوغ مثل ترافیک سنگین. پس می توان نتیجه گرفت که اگر شادی در موقعیتهای شلوغ و پر استرس مانند ترافیک سنگین قرار بگیرد، و کاری بخواهد انجام دهد به شدت اشفته و ناراحت خواهد شد تا جاییکه این ناراحتی را به نزدیکانش منتقل کند
حالا شادی می داند که برای بازگشت به خانه، باید زمان خلوت تری را انتخاب کند یا فعالیتی انجام دهد که در مقابل این کار مقاوم باشد
شادی احساس بسیار خوبی دارد و پر از شعف است، او موسیقی زیبایی از یک نوازنده پیانو کلاسیک گوش کرده و اون قطعه رو درک کرده، پس موقعیت گوش دادن به موسیقی بوده و فکر ارامی که داشته ارتباط با موسیقی و درک ارامش بوده یا برای او یاد یک سفر رویایی رو زنده می کرده، و احساس احساس خوبی بوده.
حالا شادی برای مقابله با ترافیک سنگین با گوش دادن به یک قطعه موسیقی مورد علاقه اش در اتومبیل از خودش مراقبت می کنه و وقتی به منزل میاد دیگه خلقش اونقدر تنگ نیست که با همسرش دچار تعارض بشه
این فقط یک مثال بود برای این کار اما فعلا در مورد شما، ما به کاربردش کاری نداریم و مکلف به اجرای تکلیفیم! پس فعلا شما عواطف رو شناسایی کنید تا برنانه بعدی که کاربرد این شناسایی است رو به شما بگم
همانطوریکه قبلا گفته شد، فعلا برنامه های قبلی رو بعلاوه برنامه جدید داشته باشید و از تعارضات منزل خودداری کنید
ببینید شما نمی توانید، هرگز نمی توانید پدر و مادرتون رو تغییر دهید، پس خانواده رو همینطور که هستند بپذیرید، اما منفعل نباشید
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
سرافراز جان چون اینکه مجردی مستقل شم رویای همیشگیم بوده اینکه چند سالته؟چطور مستقل شدی؟تا چه مقطعی درس خوندی؟چطور درس خوندی؟خونوادت الان همون شهرین که توهستی؟خونت جداس؟چطور راضیشون کردی ازشون جدا شی؟از کی مستقل شدی؟خونوادت ازت حمایت کردن؟
اینا سوالایی بود که همیشه میخواستم ازت بپرسم.
اوه! چقدر سوال خصوصی پرسیدی! صندلی داغه؟
بهارجان...شاید بهتر بود یک تاپیک دیگه باز می کردی تا با مطالب این تاپیک قاتی نشه.
بهرحال من تا اونجایی که بتونم به سوالاتت جواب می دم.
- من سی و چند سالمه.
-مستقل شدنم از قبولی در دانشگاه اتفاق افتاد. از شهرستان، در دانشگاه تهران قبول شدم و تقریبا از خونه جدا شدم.
- من تا مقطع کارشناسی ارشد خوندم.
- درس خوندنم ماجرا زیاد داشته. اینو بگم که از بچگی از درس خوندنم حمایت نمی شد. چون کسی اعتقاد نداشت که میشه از طریق درس خوندن هم کاری کرد. تو خونه ما به کار کردن بیشتر از درس خوندن بها می دادند. اما من همیشه از زیر بار کارهای غیر ضروری خونه در می رفتم و با کتابام یه گوشه درس می خوندم. غرغر هم زیاد می شنیدم اما اهمیت نمی دادم. از بچگی خودمو خانم مهندس می دیدم و همینطور هم شد.
- زندگیم پیچ و تاب زیادی داشت. بعد از لیسانس مجبور شدم برگردم خونه و به نوعی استقلالم رو از دست دادم. روزهای خوبی نبود. اونطوری نبود که می خواستم.
- توی اون دوره بیکاری واسه ارشد خوندم و بعدش برای کار به یکی از شهرهای جنوب رفتم.
-الانم از خانواده جدا زندگی می کنم و کاملا مستقلم. خانواده من هیچوقت با بیرون رفتن من از خونه مشکلی نداشتند. الانم ندارند. پدرم کار کردن رو دوست داره واسه همین موفقیت من رو می پسنده.
...
برای مستقل شدن باید بتونی در دانشگاهی دور از شهر خودت باشی. دوره زندگی من در خوابگاه دوره خوبی برای خودسازی بود. توی خونه هیچی نباشه همه ناز آدم رو بهرحال میکشن اما توی خوابگاه هر لوس بازی مساوی از دست دادن دوستان، حرف شنیدن و تنهاییه.
امیدوارم کامل جواب داده باشم...
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
ممنونم:72:
نقل قول:
مکلف به اجرای تکلیفیم!
باشه جناب sci مینویسمشون و میام نتیجه رو میگم.رو هم 50تا احساس بد و خوب؟
و اینکه من هنوز خوابم تنظیم نشده متاسفانه.حتی وقتی کتاب میخونم تا دیر وقت بیدارم.غیر اونم باز تا دیروقت بیدارم.یعنی معمولا4و 5 صبح میخوابم:163:
همین دیگه...برای بقیه برنامه جز اون بخشایش که انجام نمیدم و نخواهم داد مشکلی ندارم.
و یه تشکر ویژه دارم بابت پیگیری و برنامه بلند مدت.
سرافراز جان پس من فکرم درست بود که راه مستقل شدنم قبول شدن ارشد یه شهر دیگس.
راستش با خودم عهد کرده بودم سال دیگه ارشد بدم و حتما دولتی قبول شم.فقط گیر کارم انتخاب رشته بود که چون قصد تغییر رشته دارم کار انتخاب رشته برام سخت شده.
من سال دیگه نباید اینجا مونده باشم باااااید یه شهر دیگه باشم.:)
شهر رو انتخاب کردم سفارش دادم به کائنات.رشته رو هم باید انتخاب کنم.
ممنونم عزیزم که تجربت رو بهم گفتی.خیلی برام جالب بود و بهم انرژی داد.تو دختر موفقی هستی.
نقل قول:
توی اون دوره بیکاری واسه ارشد خوندم و بعدش برای کار به یکی از شهرهای جنوب رفتم.
بعد از ارشد کار کردی یا همزمان با دوره ارشدت کار میکردی؟
موفق باشید
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
بعد از ارشد کار کردی یا همزمان با دوره ارشدت کار میکردی؟
کار و ارشد همزمان شد. مجبور بودم برای شرکت در کلاسهای ارشد از جنوب به تهران در رفت و آمد باشم.
جناب آقای sci... بخاطر تداخل پست هام در تاپیک شما ازتون عذر میخوام.:72:
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار جان! دفعه پیش فرصت نکردم کامل بهت جواب بدم.
در مورد مستقل شدنت ازت می خوام به محض اینکه این پیغام رو خوندی یک کاغذ برداری و زندگی 5 سال آینده ات رو در اون به تصویر بکشی. اینکه دوست داری مثلا چی داشته باشی و چطوری باشی. من سال آخر لیسانسم نوشته بودم که مثلا "دوست دارم خانه ای در تهران داشته باشم." یا " ماشین شخصی داشته باشم." اینجوری ذهن خودت می تونه راهشو پیدا کنه و مثل انتخاب رشته ات نشه که ازین شاخه به اون شاخه بپری و کلا موقعیت رو از دست بدی.
دوم اینکه صرف رفتن به دانشگاه در یک شهر دیگه مستقلت نمی کنه بلکه تورو برای زندگی مسقتل آماده می کنه. تو حتما باید از لحاط مالی مستقل بشی و باید بتونی خودت کار کنی.
نکته سوم که اکثرا پنهان می مونه اینکه مستقل شدن نباید باعث غرور یا بالا رفتن توقعاتت بشه. نباید باعث بی حرمتی خانواده بشه. تو در همه حال باید احترام خانواده ات رو نگه داری. احترام کسانی که به خواستگاری ات میان رو نگه داری و نباید با دیده تحقیر به دیگران نگاه کنی هرچند در عین حال باید مواظب سواستفاده اطرافیان هم باشی. این مساله ای هست که وقتی آدم به یک استقلالی می رسه براش پررنگ می شه و باید مواظبش باشه.
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام بهار جون
من یه کتاب پیدا کردم به نام شکوه زندگی در زمان حال از اکهارت تول
تونستی بگیر بخون خیلی خوبه...مال ماهاست که ذهنمون خیلی پر حرفه
البته با اجازه اقای sci چون گفته بودن دیگه از این کتابا نخونی