RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
سلام مدیر همدردی عزیز و ...
شوهرم بعد از دوماه کشمکش بین من و اون با وساطتت پدرش اومد خونه، قبلش گفتم که هر وقت میومد شهرمون با زنش می میومد و بدون هم جایی نمیرفتن (البته اینم بگم زن جدیدش انگار خیلی شوهرمو کشنوده طرف خودش چون پدر شوهرم با اون صحبت کرده بود و بهش گفته بود که باید بزاری که بیاد پیش زن و بچش) از این بابت خیلی ناراحتم بعد از ده سال که من با همسرم زندگی کردم و تا تونستم براش از هیچی کم نذاشتم، حالا باید زیر فرمان یکی دیگه باشه و اون انقدر سوگلی شده که باید اجازه صادر کنه (تف به غیرت مردی مث شوهر من که انقدر زود خودشو گم میکنه)
خلاصه دوستان ، اومد خونه، بچم انگار تو آسمونا بود، طوری دور باباش میچرخید که نمی تونم براتون وصفش کنم، از بغلش پایین نمیومد، انگار بیشتر از من به بچم خیلی سخت گذشته بود،آخه اون هرشب بغل باباش میخابید و بعد از اینکه خوابش می برد میذاشتیمش تو رختخوابش.
باهاش صحبت کردم و دلیل اینکه هی مدام به من می گفت برو طلاقت رو بگیر، پرسیدم، اونم گفت زندگی من از این به بعد اینطوریه (یعنی که من به خاطر کارم یا هر دلیل دیگه ای هر دو هفته یه بار می تونم بیام پیشتون اونم فقط یه شب چون روز بعد باید بره تا شنبه سرکارش باشه ) می تونی این شرایط رو تحمل کنی، و به زندگیت ادامه بدی؟
من بهش گفتم کاریه که کردی و نمیشه کاری کرد، باید نسبت به من و این بچه مسئولیت داشته باشی و ما رو تنها نذاری، اون قبول کرد، البته اگه زیرش نزنه چون گفتم تو فرمان زن جدیدشه!
درضمن باباش هم باهاش صحبت کرد و اتمام حجت کرد که باید به من و بچم توجه کنه.
دوستان من شرایطم واسه طلاق خوب نیست، فعلا قصد طلاق ندارم .....
حالا هم از شما تقاضا می کنم کمکم کنین و راه حل جلوی پام بذارین تا بتونم بکشونمش سمت خودم، البته اگه شدنیه!
لطف کنین بهم کمک کنین:316:
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
shad61 عزیز
درک می کنم در وضعیتی قرار گرفتی که احساس بن بست، دو دلی و سردرگمی می کنی .
وضعیتی که پیش آمده ، وبا توجه به سابقه همسرت و روند زندگی که از پستهای شما پیداست . به نظر میرسد که شما در زندگی منفعلانه عمل کرده ای و بیشتر خنثی بوده ای . قوت یک زن در زندگی در عین اینکه یک زن به تمام معنا هست بسیار در تأمین نیاز به قدرت در مرد موثر است .
از طرفی همسر شما بخاطر روابط متعدد با دختران در دوران مجردی به سرکش تنوع طلبی افتاد . و البته در این زمینه نیز ثبات ندارد . بنا بر این بعید نیست بودن ایشان با این خانم نیز دوامی نداشته باشد .
در این شرایط شما بهتر است چه کنید ؟ :
1 - در درجه اول آرامش خود را حفظ کنید ، و وضعیت پیش آمده را به عنوان یک واقعیت بپذیرید
2 - از خود خوری و انتقام که بیشتر فشار روحی برای شما ایجاد می کند و در واقع به خود شما و دخترتان آسیب می زند پرهیز کنید .
3 - این پیش آمد را فاجعه نبینید .
4 - فعلاً به هیچ وجه به طلاق فکر نکنید ، اگر همسرتان نیز حرف طلاق را زد ، بگو هرکس قصد طلاق دارد ، اقدام کند . من که فعلاً قصد ندارم ، زندگیم را می کنم و شما وظیفه داری تأمین مالی و عاطفی کنی و برای اینکه این اتفاق را بپذیرم و اقدامی علیه شما نکنم شروطی دارم که باید بپذیری . در غیر این صورت اولین اقدام من حضوراً نزد خانواده این دختر آمدن و با آنها گفتگو کردن و گرفتن پاسخ این پرسش است که آیا اطلاع داشته اند که شما زن و فرزند داشته اید . اقدام بعدی من نیز مراجعه به مراجع قانونی برای رعایت عدالت هست . شما باید طبق قانون عدالت را رعایت کنی مثلاً روزهای حضور را تقسیم کنی ، شما مدتیست من ودخترت را رها کرده و رفته ای و در مدتی هم که آمده ای نزد ما نیستی. باید نیمی از روزهای هفته در کنار من و فرزندت باشی .
اقدام سوم من مطالبه مهریه است .
اگر می خواهید این اقدامات را نکنم شروطی دارم که باید بشنوی و بپذیری .
( بند 4 را قاطع بگویید : و حتماً هرچه زودتر ترتیبی بدهید که حضوراً این صحبت را داشته باشید . یادتان باشد قاطعیت خشونت نیست . از نظر روحی کاملاً خود را آماده ساخته و بدون ضعف و اشک و ... صحبت کنید . پیش از آن به کمک خانواده یا با مشورت با یک وکیل شروط مد نظرتان که شروطی محکم باشد را تنظیم کنید .... مثلاً تا فلان مدت تهیه مسکن به نام شما و ...... ... خلاصه قاطعانه او را در وضعیتی می توانید قرار دهید که مجبور باشد تصمیم عاقلانه و بدور از بی ثباتی و تنوع طلبی بگیرد . شروطتتان در عین حال سنگ بزرگ علامت نزدن نباشد و سعی کنید شروطی باشد که وضعیت شما از جهت تأمین مالی و نیاز جنسی و عاطفی را دارا باشد و شرایط مطلوب برای زندگی خود و دخترتان را تضمین کند . حتماً یکی از شروط شما حضور وی در کنار شما در تساوی با همسر دیگرش باشد و روی این تأکید داشته باشید . این بسیار مهم هست برای برنامه های بعدی شما روی ایشون و اصلاح روند ارتباطی خود شما با وی ( برطرف کردن ضعفهایی که در رابطه با همسرت در گذشته داشته که به وقت خودش اگر خواستی می توانیم کمک کنیم این ضعفها را بیابی ) اگر هم در آن زندگی دوام نیاورد لااقل اینگونه به زندگی اولش می تواند باز گردد . اگرشروط را پذیرفت آنرا محضری کنید در نظر داشته باشد عوض عدم تعهد به شروط را مهم است چه چیز قرار می دهید مثلاً پرداخت یک جای مهریه یا .... چیزی باشد که او را مصمم به اجرای شروط کند یعنی انجام شروط را بر پذیرفتن تبعات عدم انجام آن که محضری هم شده و نمیتواند از زیر بارش شانه خالی کند را بهتر بداند)
برای حضور در کنار شما به تساوی اگر بهانه آورد که محل کارم در شهر دیگر است و نمیتوانم حضور داشته باشم و .... بگو اشکال ندارد برای ما هم آنجا منزلی اجازه کن که نزدیک خودت باشیم . یا اینجا کار پیدا کن و همسر جدید را به اینجا بیاور .
5 - اگر همسر دوم را به عقد دائم در آورده ، شخص شما در پی جدا کردن آنها از هم نباش به جای آن در پی قوت و استقلال خود و زندگی با نشاط در کنار دخترت و مطالبه تأمین نیازهائیست که همسرتان وظیفه دارد در قبال شما به آن متعهد باشد و شروط اشاره شده . برای اینکه مطمئن باشید که ایشان عقد دائم هست بگویید برای باور اینکه عقد کرده اید باید عقد نامه را نشانم دهید . در غیر این صورت از خانواده اش جویا خواهم شد و می خواهم که صحت و سقم مسئله را بفهمم . یعنی هرطور شده اینرا بفهمید . اگر هنوز عقد دائم نکرده است اینجا خبر بده که راهنماییها فرق خواهد کرد .
6 - تمام تلاشت را داشته باش که از نظر روحی و فکری با تحلیل شناختی به طور عقلانی به پذیرش این واقعیت برسی که این اتفاق افتاده و بنایتان بر این باشد که نمیشه باعث جدایی آنها شد و طلاق هم برای شما مناسب نیست یعنی شرایطش را ندارید ..... در این صورت زندگی خود را چگونه باید بگذرانید؟؟؟ که کمترین آسیب را خود و دخترت ببینید و در آرامش و نشاط زندگی کنید . برای این منظور ، هم در اینجا می توانی مشاوره دریافت کنی هم مشاوره حضوری داشته باشی .
7 - به فکر شادابی و نشاط و استقلال روحی و شخصیتی و مالی خود باش
نگران نباش اگر بخواهی اوضاع می تواند مطلوب شود حتی اگر همسرت تا آخر با دو همسر ( شما و دیگری )ادامه دهد باز هم می گویم اگر شما بخواهی می شود زندگی مطلوب و با آرامشی داشته باشی .... چطور ممکن می شود ؟؟؟ راهکارهایی دارد که بعد از روشن شدن دقیق وضعیت و شرط و شروط با همسرت و به پذیرش رسیدن خواهیم گفت .
ما در کنارت هستیم . آرامشت را حفظ کن و جرأتمندی و عزت نفس داشته باش تا بتوانی درست و خوب عمل کنی .
موفق باشی عزیزم .
.
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
فرشته مهربان عزیز، براتون توضیح دادم که چی گفت، (گفت زندگی من از این به بعد اینطوریه (یعنی که من به خاطر کارم یا هر دلیل دیگه ای هر دو هفته یه بار می تونم بیام پیشتون اونم فقط یه شب چون روز بعد باید بره تا شنبه سرکارش باشه ) می تونی این شرایط رو تحمل کنی، و به زندگیت ادامه بدی؟) و اینکه انگار زن جدیدش خیلی براش عزیزه و نمی تونه زیاد ازش دل بکنه! این حرف رو مستقیم نگفت ولی از رفتار و حرکاتش میشد فهمید!
عزیزم میخام راهنماییم کنین و راه حلهایی جلو پام بذارین تا هر وقت که اومد کاری کنم تا دلش زود به زود واسه ما تنگ بشه و خودش بخواد بیاد پیش من و بچم ، نه اینکه من تقاضا کنم (بببخشید نمی دونم تقاضام بجاست یا نه؟)
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
برای تصمیم گیری در مورد این مشکل نیاز به شرایط آرامتری دارید. این آرامش باید به صورتی باشد که پس لزره های احساسی این آزردگی ها تا اندازه ای فروکش کرده باشد.
لذا اولین گام صبر هست. نه صبر کردن برای زندگی کردن، بلکه صبر برای آرامش و تصمیم گیری منطقی.
خلاصه مهم این بند: اگر تحت فشار شدید احساسی هستید. واقعا نمی توانید آنطور که صحیح هست تصمیم بگیرید. هر تصمیمی اعم از زندگی کردن یا طلاق گرفتن تحت این فشار ممکن است اشتباه باشد.
.
.
.
6 - توجه کنید غیر از شما آن خانم هم قربانی هست. گرچه بی تقصیر هم نیست. لذا با بهبود فکرتان در مورد آن خانم از شدت احساسات منفی خود که به شما آسیب می رساند بکاهید. چون سلامتی روانی شما بیشترین اولویت را در تصمیم گیری های فوق دارد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad61
مینا خانوم، شما 20 سالته، چطور میخای زندگیتو روی گریه های یه زن و بچه هاش بنا کنی؟
عزیزم من واسه همسرم تا اونجایی که می تونستم هیچی کم نذاشتم، اما اون یه دختر 22 ساله رو به عقد خودش دراورده، (تو یه شهر دیگه) و من و بچم رو تو شهرمون تنها گذاشته، من شب و روز دارم گریه می کنم، همسرم هی داره اس میده که برو طلاق بگیر اما من به خاطر بچم و اینکه بعد از طلاق به مشکل میخورم، دارم مقاومت می کنم.
مینا جون با زندگی یکی دیگه بازی نکن، فرصت واسه زندگی زیاد داری، چرا میخای خودتو یه عمر وارد زندگی بکنی که همش اه و نفرین زنش دنبالت باشه، (من الان همینجوریم)
ببین من از زن جدید شوهرم متنفرم، چون اون یه دختر بود و می تونست زندگی بهتری رو واسه خودش درست کنه! اما خودش وارد زندگی من کرده و هی داره به همسر من خط میده که منو از زندگیم بیرون کنه!
مینا جون با زندگی یکی دیگه بازی نکن، خودتو بکش کنار
شاد عزیز! اگر میخواهی به تصمیم درستی برسی لطفا به توصیه های آقای مدیر بیشتر توجه کن و سعی کن اونها رو عملی کنی.
رفتن به تاپیکهای مشابه تاپیک مینا و فریاد زدن بر سر اون دختر که بقول اقای مدیر خودش هم یک قربانی است، نه کمکی به شما نمیکنه نه به مراجع. جز اینکه به احساسات منفی شما دامن بزنه.
البته شاید شنیدن ماجرای اون آدمها یکسری پیام ها برای شما داشته باشه که بتونه دید شما رو به زندگی خودت بهتر کنه یا برات قابل تحمل اش کنه اما من بعید میدانم که شما در اوضاع و احوالی فعلی بتونی اون پیام ها را بگیری.
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
تو موقعیت سختی قرار داری ، دختر خوب حداقل اگه می خوای بمونی درست و قاطعانه رفتار کن نه اینکه خودتو بکشونی کنار و سعی کنی با محبت و این چیزها شوهرتو جذب کنی!! کار ایشون ازین حرفها گذشته و الان باید اقداماتی کرد باعث بشه روش فشار بیاد و فکر نکنه میتونه از بار زندگی شما شونه خالی کنه ، یا به طور همزمان دو زن داشته باشه و همه چیز هم خوب و خرم باشه!
مسلما یک دختر جوان که شب و روز هم کنار شوهرته و جدید هم هست جاذبه قویتری از شما داره
درمورد خانوادت چیزی نگفتی؟ آیا اونها خبر دارند؟ آیا حمایتت می کنند؟
آیا بالاخره فهمیدی که وضعیت شوهرت با اون خانم چطوریه؟ (عقد ، صیغه - ازدواج؟) این خیلی مهمه
اگه هنوز عقد رسمی انجام نشده و خانوادش مطلع نیستند باید اونها رو باخبر کنی تا جلوی اینکارو بگیرند.
احتمال زیاد خانوادش از وجود شما و بچتون بی خبرند و اگه بفهمند دیگه اجازه ازدواج به دخترشون نمیدند.
حتی اگه عقد هم انجام شده باشه ممکنه با فهمیدنشون اجازه ندن کار ازین جلوتر بره
و حتی اگه نگیرند به هرحال باید از وجود شما و بچتون مطلع بشند ، نذار بی خبر بمونند و همه چیز بر وفق مراد اون دختره پیش بره.
توجه کن اولین اقدام اون دختر بچه دار شدن خواهد بود و بعد از اون دیگه هیچ کاری نمیشه کرد، پس حواست رو جمع کن ، شاید این روزها آخرین فرصتهات باشند.
یادت باشه فقط خودت نیستی بلکه داری در مورد آینده بچت هم تصمیم میگیری و ممکنه اون فردا شما رو بابت کوتاهی هات که به اون هم آسیب خواهد زد شرزنش کنه ، پس لطفا از تمام فرصتهات استفاده کن ، خانوده اون دختر هم فرصت هستند!
اگه خودت هم میترسی با خانوادش روبرو بشی ، از کسی مثل دوست یا فامیل معمتمد بخواه که اونها بطور غیرمستقیم از وجود شما و بچت رو مطلع کنه تا شوهرت مستقیما نتونه یقه شمارو بگیره.
(من اینطور حس کردم که شما از اینکه اقدامی کنی میترسی؟ ) به هرحال مطلع شدن خانواده اون دختر میتونه به شما کمک کنه.
چرا شما به شهرستان نمیری؟
حتی مطرح کردن این مساله هم تهدید بزرگیه براش!!
وظایفش رو دائم بهش یادآوری کن و بگو طبق قانون وظیفته که عدالت رو رعایت کنی و باید یک شب در میون پیش من و بچت باشی
به شوهرت بگو من رو هم باید ببری همون شهر محل کارت زندگی کنم چون وظیفه داری بطور دائم بالا سر بچت باشی. به طور قانونی وطیفه داری عدالت رو رعایت کنی و باید یک شب درمیان پیش من باشی و گرنه به دادگاه مراجعه میکنم و از دادگاه می خوام که عدالت رو برقرار کنه
بگو اگه تو اقدام نکنی خودم وسایلم رو جمع میکنم و با بچه میایم اونجا . ، نباید خیال کنه حالا راحت شما رو میکاره اینجا و خودش میره پی خانوم جدیدش
مخارج بچه رو بطور جدی ازش بگیر تا بهش فشار بیاد ، پول کلاس زبان ، مدرسه .. دوا و دکتر و .. همینطور مخارج خودت
هر روز هم به بهانه بچه بهش زنگ بزن و ازش بخواه که کاری انجام بده ، پولی بریزه یا حضوری بیاد
، مثلا بچه رو باید ببریم دکتر تو هم باید باشی من تنها نمیتونم، وظیفه پدرشه
بچه رو باید ببری فلان جا ثبت نام کنی
فلان مبلغ بابت ثبت نام فلان کلاسش باید بدی
و ...............
منو باید ببری بیسار جا و نفقم که به عهده تو هست رو بدی (البته سعی کن هزینه هات منطقی و معقول باشه که نتونه بهونه بیاره)
مخارج بچه رو بطور جدی ازش بگیر تا بهش فشار بیاد ، پول کلاس زبان ، مدرسه .. دوا و دکتر و .. همینطور مخارج خودت
بگو تا سر ماه باید بدی وگرنه از دادگاه تقاضای نفقه میکنم و میگم بدون اینکه شرایطش رو داشته باشی ازدواج دوم کردی و حالا مخارج من رو نمیدی
خلاصه بهش حالی کن که قصد طلاق نداری و سر سوزنی هم از حقوق قانونیت کوتاه نمیای ، بذارش لای منگنه!!
اصلا عکس العمل شوهرت برات مهم نباشه ، حالا که شوهرت خیانت کرده و همه چیز رو گذاشته زیر پا شما هم دور احساسات و این چیزهارو خط بکش و دائم حقوقت رو ازش طلب کن و به بهانه مسائل بچه هی بهش زنگ بزن و بکشونش و موی دماغش شو
تا هم اون دختره هم بفهمه صاحب شوهر شما نشده و هم شوهرت بفهمه نمیشه دو تا زن داشت!
احتمالا شوهر شما به دختره گفته شما رو به زودی طلاق میده و اون دختره هم به این امید وارد زندگیش شده وگرنه یک دختر جوون نمیاد قبول کنه که یک عمر با یک هوو زندگی کنه!!
پس در اولین قدم با کارهات به اون دختره بفهمون به هیچ وجه قصد جدایی نداری و یک روز هم دست از سر شوهرت برنمیداری و دائم با تلفن هات و به بهانه مسائل بچه کشوندن شوهرت موی دماغشون شو. شاید نظرش عوض بشه
فکر میکنم لازم باشه خودت یکبار تلفنی و محتــــرمانه با اون خانم حرف بزنی
بگو حالا که قراره با هم زندگی کنیم باید یکسری چیزها بینمون مشخص بشه
1- من اصلا قصد جدایی ندارم
2- اجازه نمیدم شوهرم سر سوزنی در حق بچم کوتاهی کنه و باید یک روز درمیون بالای سرش باشه
تمام نیازهای منم به عنوان زنش باید برآورده کنه
مطمئن باش تمام امید اون دوتا اینه که شما به زودی طلاق میگیری میری یا اینکه میشینی کنار و به هفته ای یک شب قانعی و خلاصه از شرت راحت میشند
و شما باید دقیقا برعکس عمل کنی و موی دماغ بشی تو روی یک شب درمیون بودن پافشاری کنی ، حتی اگر قبول نکرد بگی برای اجرای عدالت به دادگاه مراجعه خواهی کرد و از حق بچت نمیگذری.
مدام بچت رو مطرح کن و بگو باید حدااقل یک شب درمیان پدر بالاسرش باشه
فکر اینکه با محبت و این چیزها اقدم کنی رو فعلا بذار کنار عزیزم ، با کارایی که شوهر شما کرده این فکرا ساده لوحیه فقط!!
حتی اگه بخواهی اینکارو هم بکنی لازمش اینه که شوهرت یک شب درمیون پیشت باشه تا با اون زن فرصت برابری برای رقابت داشته باشی نه اینکه هفته ای یکبار!
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
من حرفی برای گفتن ندارم،با خوندن این تاپیک خیلی اعصابم خورد میشه،چون پدر منم چند ساله که ازدواج مجدد کرده و ...
فقط میخوام بگم که اصلا با راهکارهای کبود موافق نیستم،این کارا بیشتر باعث میشه شوهرتون از شما فاصله بگیره،باعث میشه بیشتر ازتون دوری کنه
ولی اینجوری هم که فقط هردو هفته یه شب پیش شما باشه رو اصلا قبول نکنید.
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
دوستان چکار کنم، دلم داره میترکه!
می دونین چی شده؟
امروز شوهرم زنگ زد بهم تا بگه داره چکار می کنه، وقتی بهش گفتم آخر هفته بیا پیش من و بچه گفت باشه، میام یه روز هم مرخصی میگیرم تا بیام اونجا کارای اداریمو انجام بدم، بهش گفتم باشه بیا، زنت که مشکلی نداره! (به طعنه گفتم سه شب میتونه دوریتو تحمل کنه؟) میدونین چی گفت: در کمال پرویی میگه با زنم میام اونجا، بدون اون که من نمیام، نمی تونیم سه روز از هم دور باشیم، اونو میذارم خونه یکی از فامیلا بعد میام بهتون سر میزنم، من هم عصبانی شدم و گوشی رو قطع کردم و بهش با اس گفتم که من بچم حق داریم و تو باید بدون زنت بیای، که جواب نداد.
خانوادش اینو این طور پرو کردن، چون بهش گفتن این عروس هم مثل بزرگه برامون عزیزه و می تونی اون بیاری تو خانواده!
از اون موقع انقدر گریه کردم که حد نداره! آخه بدبختی اینجاست که واسه طلاق برم درسته که حق و حقوقمو میگریم ولی چون من طلاق میخام، برای پرداخت مهریه ، آقا هزار مدرک میاره که نداره و بعد مهریه رو در کمترین مبلغ براش قسطی می کنن،(آخه عروس عموش تقاضای طلاق داد، پسرعموش وضعش خوب بود، ولی مدرک آورد دادگاه و شاهد جور کرد و مهریه رو دادگاه ماهی 100 هزار تومن کرد، آخه این هم شد قانون) اونوقت من چطوری باید زندگی کنم، باید بشم سربار پدر و مادرم، اونا کم واسه خودشون بدبختی دارن که منم این وسط بشم قوز بالا قوز...
خیلی دلم گرفته، می دونین دلم از چی میسوزه، وقتی اومد اینجا بهش گفتم،زنت که می دونست تو زن و بچه داری چطور به عقد تو درآومد و تونست با این قضیه کنار بیاد، اونم گفت اون با این موضوع کنار اومده که من باید پیش شما بیام، اما حالا دوباره داره میگه من و اون بدون هم جایی نمی ریم.
آخه آدم باید چقدر پست باشه، دیگه نمی دونم باید چکار کنم.... :302:
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم
به نظرمن میتونی مهریه و نفقه تو باهم اجرا بزاری تا حداقل مبلغی هر ماه دستت رو بگیره
ولی طلاق نگیر تا مجبور باشه علاوه بر مهریه نفقتو هم بده +خرجی بچه (بازم دقیق از وکیل بپرس راهشو)
در هر حال به عنوان یه طرح بلند مدت ، سعی کن تحصیلاتت رو هم بالا ببری تا یه کار به درد بخور هم بتونی پیدا کنی که بعدها به این پولا نیازی نداشته باشی
برای آرامشت هم میتونی 40 روز دعای زیارت عاشورا رو بخونی (تو اینترنت بگرد ببین چقدر برای برآورده شدن دعاها بهش تاکید شده) من خودم هر وقت مشکل داشتم نتیجه داده
امیدوارم خدا کمکت کنه
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
shad61 میدونم که شرایط روحی خیلی بدی داری و مستاصل هستی . اما درست نیست دست روی دست بذاری و تماشا کنی
شما دو راه پیش روت میبینی 1- محبت و جذب دوباره شوهر (که میبینی فعلا امکانش نیست) 2- طلاق (که اینم باز امکانش نیست)
اما شما یک راه سوم هم داری ، بدون اینکه تقاضای طلاق کنی میتونی با همین شرایط فعلیت شوهرتو تحت فشار قرار بدی، نمی دونم چرا اینکارو نمیکنی؟ دوست دارم دلیلت رو بدونم؟
که چرا نمیری دادگاه تقاضای مهریه رو بکنی؟ درسته که شاید شوهرت از زیر شدر بره اما به هرحال یه اهرم فشاره
چرا تقاضای نفقه نمیکنی؟ (از طریق قانون؟)
چرا به دادگاه نمیری و بگی شوهرم بدون داشتن شرایط لازم ازدواج مجدد کرده ، آیا میتونم کاری بکنم؟ حداقل اینه که میفهمی موضع قانون دقیقا چیه؟ من شنیدم اگه بدون اجازه دادگاه باشه مجازات داره.
چرا زا مراجع قانونی نمیپرسی اگه شوهرم عدالت رو رعایت نکنه و من رو ول کنه کلا بره پیش اون یکی زنش شهرستان قانون چیکار میکنه؟
عزیزم حتی اگه هیچ اقدامی نمی خوای بکنی حداقل برو بپرس!
در ضمن شماباید الان به دنبال شغل و درآمد برای خودت باشی ، فعلا به شوهرت به چشم یه عابربانک نگاه کن تا خودت رو کمی جمع و جور کنی از لحاظ مالی ،
مطمئن باش ، اینو با اطمینان بهت میگم اون دختره و شوهرت منتظرن شما طلاق بگیری بری ، فقط اینطوری کردن که خودت خسته بشی و خودت تقاضای طلاق بدی تا حداقل حقوق قانوینت رو هم از دست بدی و به راحتی هه چی تموم بشه.
راستی راجب خانوادت چیزی نگفتی برامون؟
RE: شوهرم ازدواج مجدد کرده چه کنم؟
کبود عزیز از یه وکلیل پرسیدم، اون گفت شما تقاضای مهریه کنی اونهم میاد میگه طلاق میدم، چون مهریه رو نمی تونه کامل بده، دادگاه براش قسط بندی میکنه! تا اینجای کار درسته، (اما اون با زنش تو یکی از شهر های بزرگه، و من تو شهرستان،) وقتی مهریه قسطی بشه، اون موظف به پرداخته، اما مشکلی که در این بین است این که اون میره به اون شهر و وقتی که نتونه قسط رو پرداخت کنه اصلا تو شهرتون آفتابی نمیشه که شما اونو بازداشت کنی بخاطر اینکه مهریه رو نپرداخته، خانوادش هم که حمایتش می کنن،در این بین اون هر وقت بیاد شهرتون دزدکی میره خونه باباش و بعد هم میره، در این بین شما دستت به هیج جا بند نیست، فقط مدام باید بری شکایت کنی و دست هم به جایی بند نمیشه؟
اون وکیل بهم گفت فعلا سر خونه زندگیت باش و تکون هم نخور، موظفه خرجتوبده، در مورد ازدواجشم، دوستای گلم ازدواج حق مرده و من هیچ کاری نمی تونم بکنممممممممممممم، دادگاه این حق رو به مرد میده!
خانوادم در این چند سال هوای منو داشتن، اما نمی دونم شوهرم از اونا بدش میاد(میگفت بابای تو هوای پسراشو بیشتر داره) (من تک دخترم) و هر وقت از اونا تو خونه صحبت می کردم دعوا راه مینداخت. با اونا اصلا خوب نبود و الان هم که این کار رو کرده مدام به من میگه به خاطر خانوادت ازت متنفرم و زن گرفتم تا خانوادت رنجش بکشن...
نمی دونم چه فکری می کنه، اما خانوادم تا جایی که تو توانشون بوده به من رسیدن اما از اونا بدش میومد
اگه بابای من هوای پسراشو داشته، بابای شوهرم هم هوای پسراشو داشته و خیلی کارا کرده که اینجا نمی گم.(اینم بگم که دامادشون هم اینو قبول دارن و همیشه میگن که پدرشوهرم خیلی به شوهر من رسیده، خیلی دوستان، خیلی)
اما فکر کنم شوهر من این وسط چون زیاد مورد توجه باباش بود ، انتظار داشت پدر من هم همینطور هواش داشته باشه...