یه سرنخ هم بهم بدید که چگونه باید از این فکرهای انرژی بر راحت شم خوبه
نمایش نسخه قابل چاپ
یه سرنخ هم بهم بدید که چگونه باید از این فکرهای انرژی بر راحت شم خوبه
سلام:72:
تا زمانی که دنبال مقصر بگردی آرامش نداری.
تا زمانی که دو دو تا 4 تا کنی و هزینه حساب کنی آرامش نداری
وقتی که از خدا طلبکار باشی و بگی نتیجه توکلم این بود وای به روزی که توکل نکنم وضعیت همینه
سهم خودت رو در شرایط بوجود آمده بپذیر
نمی خوام وضعیتت رو بدتر کنم ولی با توجه به شناخت اولیه ای که نسبت به حساسیت آقای خواستگار داشتی باید خیلی زودتر از اینها خودت رو از این رابطه بیرون می کشیدی. ولی به اسم توکل منتظر شدی که خدا به جای تو تصمیم بگیره و در نهایت هم از خدا شاکی هستی.
الانم شاید تو ذهنت میگی تو هم اگه جای من بودی که تو خانواده ای که روابط دختر و پسر فلانه ... به دلیل بی تجربگی خودت رو محق می دونی!! و خانوادت رو مقصر.
من تا حالا اینجوری استنباط کردم که نقش خودت رو تو موفقیت هات و داشته هات پررنگ میدونی و نقش خدا و خانواده ت رو تو نداشته ها و شکست هات پر رنگ. درست استنباط کردم؟
من دقیقا در شرایط مشابه تو قرار داشتم. ولی بعد بهم خوردن رابطه خدا رو شکر کردم که مانع بدبختیم شد.
می دونی چرا؟
فکر کنم آدم معتقدی هستی. من پروردگارم رو با صفت سبحان میشناسم و کسی که سبحانه قادر به ظلم کردن نیست.
جدای از اعتقادات قانون طبیعت واسه بعضی ها استثنا نمیشه که . که به یکی ظلم کنه به اون یکی نه. اگه همه چیز رو نظم هست زندگی من و شما هم رو نظمه. بر اساس یه قانون تنظیم شده.
نمی دونم چرا خودت رو میخوای مجبور کنی که حتما به یکی از این خواستگارای سنتی جواب بدی؟
اگه معیارهایی رو که واست حیاتی هستند ندارن، چرا نمیگی نه؟
چرا وقتی ذهنت درگیره یه فرد دیگه هست با اینکه در عمل اون رابطه تموم شده، میخوای واسه آینده ت با یکی دیگه تصمیم بگیری؟
ببخشید بهت کمک نکردم که احساسات لطیف تر بشه و احتمالا بدترش هم کردم.:316:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
چرا فکر میکنی این نتیجه بد بوده؟نقل قول:
من میگم خدایی که اینقدر ازش تمنا کردم و توکل و نتیجه این شد،
اگه اینجوری فکر کنی که با توجه به بعد مسافت و ... شناخت شما از همدیگر 100% صحیح نبوده و ممکن بخاطر خطا در شناخت و با توجه به اینکه باید تو یه کشور دیگه زندگی میکردی به اون ایده آلی که در ذهنت داشتی نمی رسیدی، وضعیتت خیلی بد میشد، بدی این نتیجه کمتر نمیشه؟
یه قسمت از یکی از آیات قرآن اینه که "خدایا به تو پناه میبرم از اینکه از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم."
آگاهی به علم نداشتن به من کمک می کنه که راحتتر با مسائلی که خواستارش بودم ولی نشده کنار بیام.
بازم از تذکر بجات ممنونم:43::46:نقل قول:
نمی دونم چرا خودت رو میخوای مجبور کنی که حتما به یکی از این خواستگارای سنتی جواب بدی؟
چون علی الحساب چاره ای دیگه ندارم.
چرا؟
اگه معیارهایی رو که واست حیاتی هستند ندارن، چرا نمیگی نه؟
چون شاید من روی معیارهام زیادی حساس شدم. شاید سهمشون تو زندگی اونقدری که من میبینم پررنگ
نیست
بیشتر توضیح می دی؟
صبای عزیز و نازنینم
یک دنیا ممنونم بابت توجهت
راستش با خوندن تاپیک بهار، و توضیحات آقای sci حدس میزنم ریشه مشکلم توی "ذهن منتقد و وراج" من نهفته باشه.
فکر میکنم اول باید اون رو حل کنم و با توجه به شناختی که از مشکلم دارم حدسم اینه که با حل اون آفت، این مشکلم هم برطرف شه.
پس فعلا اون تاپیک رو ادامه میدم و اگر دیدم درست نشد دوباره میام و تو کمکم میکنی که ریشه یابیش کنم :46::46::43::43::72::72:
با سلام و احترام
در این تاپیک در میان راهنماییهای داده شده به مراجع اشتباهاتی رخ داده که می تواند مراجعین را به خطا بیاندازد . لذا به دلیل اهمیت موضوع ، برای اینکه چنین اشتباهاتی در تالار همدردی فراگیر نشود، نکات خاصی هست که در ذیل مورد تاکید قرار می دهم.
1 -اساساً مراجعی را اینگونه راهنمایی دادن که اگر دوستش داری کاری را بکن که دلت می گوید و ..... برای مراجعی که احساسی شده و خودش اعتراف دارد که کنترل روابط دختر و پسر را ندارد . ناگفته پیداست که تا چه حد آسیب وارد می کند . حتی اگر خواسته باشیم منظوری نهیب دهنده مستتر در این محتوا داشته باشیم ، انتظار درک آن از سوی مراجعی که در سطح احساسات سیر می کند و می بیند انتظاری نامعقول است .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
2 -اینکه مراجع را اینگونه به پاسداشت یک رابطه اشتباه و آسیب زا و قدردان بودن از طرف ماجرا دعوت کنیم . تاییدی بر چنین روابطی است که صد البته آسیب هایش بیش از منافعش است و بنا به حساب احتمالات نیز عقل تأیید نمی کند که برای فایده ای ناچیز و پرهزینه واقعیتی که مضاری عمده دارد را اینگونه تأیید کنیم . بخصوص آنکه تنها راه آن فایده ، این مسیر پرمخاطره نیست . این نوع راهنمایی هم جهت با رویکرد تخصصی همدردی نیست .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
3 -مراجع به درستی تعبیر به آسیب کرده است ، چون همانطور که خود شما نیز اشاره درستی داشته ای ، یک هفته شبانه روز بدور از هنجار و عرف اجتماعی ، شرعی و خانوادگی با آقایی سر کردن جای تعجب دارد و مراجع نیز به درستی پی برده که از عملکرد خود آسیب دیده. باز تعبیر " تجربه " به جای " خطا " و " آسیب " برای شکستن یک سنت درست و حفاظت کننده ، اشکالی اساسی هست و در جایگاه مشاور، به این شکل مراجع را از تشخیص درست خود به خلاف آن سوق دادن مسئولیتی سنگین است برگردن ما که نمیتوان از کنار آن براحتی گذشت و باید پاسخگو باشیم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
4 - تعبیر انسان حتم الخطاست ، تعبیر غلطی هست و سفسطه است ، انسان حتی جایز الخطا هم نیست ، یعنی مجاز نیست خطا کند . بلکه ممکن الخطا هست ، و در موقعیت امکان است که عقل باید راهبری کند تا آنچه درست است از امکان شدن به شدن برسد . اگر انسان حتم الخطا باشد که فاتحه اش را باید خواند چون با این تعبیر،حتم الخطابودن جایی برای سلامت انسان باقی نمی گذارد. اصطلاحاتی این چنین در حوزه مباحث فلسفی هست و بدون اطلاعات کافی و دقیق نباید به کار برده شود چرا که ممکن است سر به سفسطه بزند و به خطا بکشاند . تأکید دارم که کلیه عزیزانی که در جایگاه مشاوره راهنمایی می دهند از واژه حتم الخطا و جایز الخطا استفاده نکنند . واژه صحیح ، ممکن الخطا هست .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
5 - این نوع تحلیل بسیار مضر هست . اتفاقاً مراجع درست می گوید . اینکه هزینه ای سنگین در این رابطه اشتباه داده است که کمترینش 1 سال هدر عمر و وابستگی عاطفی بوده ، هزینه کمی نیست بلکه بسیار هم سنگین است و تجربه ای گران خریده شده هست.تجربه موفقی نبوده و همین یعنی گران بودن . مراجع در جایی اشاره داشته : " شده ناتوان شی در حالی که عقلت میگه کدوم درسته " یعنی عقلش وی را در این کار تأیید نمی کرده و طبیعی است که خلاف مسیر عقل رفتن هزینه ای گزاف دارد و گاه حتی به جای بهره ای اندک ضرری هنگفت دارد .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
این نوع تحلیل چه بسا مستعدین ورود به این رابطه ها که با در نظر گرفتن همین هزینه و آسیب ها خویشتن داری کرده اند را جسور کند که می توانند وارد اینگونه روابط شوند و مشکل چندانی نیست . و این نه تنها آسیب می زند بلکه نقض غرض همدردی در موضوع روابط دختر و پسر را به دنبال دارد .
مثال مورد استفاده نیز مغلطه ای از نوع قیاس مع الفارق است . هیچ وجه شبهی بین مسئله و مثال نیست .
6 - جمله هایی که بولد شده بسیار خطرناک است ، یعنی تأیید و تحسین یک تجربه اشتباه ، یک راه خطرناک . اگر چنین روابطی و تجربه ای و ...... قدر و قیمت می بخشید که شاهد تاپیکهای متعدد از مراجعان دختری که زمان ازدواجشان رسیده و همین تجربه ها و رابطه ها سر راه زندگیشان قرار گرفته و از درون متلاطم و از بیرون در هراس که اگرراز برملا شود چه خواهد شد نبودیم. و تاپیکهای متعدد از سوی پسران یا مردانی که گذشته دختر انتخابی شان اذیتشان می کند و نمیتوانند فراموش کنند . اینها واقعیتهای موجود است . ایده آل سازی های غیر واقع بینانه و ذهنی از یک عملکرد اشتباه مسمومیت زا هست . این جملات سم است برای کسانی که بر طریق احساسات ، مستعد چنین روابطی هستند که عواقب مسئله ساز در زندگی آنان در پی خواهد داشت .نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
با این آنالیز باز هم تأکید دارم که عزیزانی که در پی مشاوره دادن هستند همگرا با مدیر همدردی به عنوان مسئول و پاسخگوی محتوای تالار عمل کنند و با مطالعه پستها و راهنمایی های بنده جهت و خط سیر را دریابند .
همدردی کاملاً منطبق با هنجارها و قوانین و فرهنگ جامعه ایرانی که منطبق بر شریعت اسلام است عمل می کند و خروج از این چهارچوب را نمی پذیرد
با تشکر
ممنون از حضور جناب مدیر همدردی :72::72:
با توجه به اینکه آنی عزیز شناخت خوبی از من پیدا کرده بودن و همچنین بسیااااااااااررررر صحبت هاشون برای من مفید بود لازمه چند نکته رو بگم
جناب مدیر، من فکر میکنم آنی عزیز برداشت درستی از شخصیت من داشتن و راهنمایشون واقعا برای من مفید بود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
من در پست های قبلیم (قبل از ارسال ایشون) چندین بار گفته بودم چه میخواهم بکنم (قطع رابطه به طور کامل) و چندین بار بر میزان شناخت از خودم و اینکه "چون میدانم بی تجربه هستم پس وارد نمیشوم" ازعان داشتم. آنی عزیز خوب درک کردند و نهیب ایشان بسیار برای من بجا بود.
نهیت ایشان مستتر نبود. برای من فریادی واضح بود.
آقای مدیر همدردی عزیز، زار زار زدن برای نرسیدن به یک خواسته صحیح هست یا "بالغانه" رفتار کردن؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
مسیری را میروی، گاهی اشتباه میکنی، گاهی عالی عمل میکنی، هزاران نکته می آموزی، تهش به آنچه میخواهی نمیرسی (نه فقط در این زمینه، در زمینه کار و فعالیت های اجتماعی و ...) خوب حالا چی؟
بیای بشینی له کنی هرچی یاد گرفتی رو؟ فحش بدی و لعن و نفرین کنی و افسرده بشی و ...
نه. زندگی همینه. باید آگاهانه و تکه تکه جلو رفت. گاهی میشود، گاهی نمیشود.
اگر نشد، خوب پاسدار تک تک نکاتی باشیم که آموختیم... تک تک بزرگ شدن هایمان....
این که این مسیر پرمخاطره هست یا نه، به خودم مربوطه. آنی عزیز نگفتن برو دوست شو. گفت حالا که این مسیر رو رفتی، پس باید همه جوره پاش وایسی (و این از نظر من یعنی زندگی بالغانه)
نشد، باشه قبول کن. بجای اینکه خودت رو الکی پر از کینه و نفرت و ... کنی، عادلانه قضاوت کن.
در نهایت از خوبی هاش خاطره ای خوش داری. از بدی هاش تجربه.
باز هم میگم
آنی عزیز نگفتند برو در این مسیر. گفتند حالا که رفتی، پس آگاهانه رفتار کن.
تک تک صحبتهاشون برای من واقعا مفید و پر از انرژی بود. علل خصوص این قسمتش که بهم یاد داد ننر بازی و لوس بازی تعطیل. نخواست، قبول کن. بزرگ باش.
درضمن، وقتی چیزی "بد" هست که کلا 100% بد نیست. داره میگه اگر 10% خوبی داشت و نکات مثبت، مثل انسانهای ننر که همه حق رو میدن به خودشون و چشماشون رو میبندن و دهنشون رو باز میکنن نباش. اون 90% بد رو ببین و بیا بیرون. 10% خوب رو هم ببین و از تجربه استفاده کن.
آقای مدیر همدردی، من از عملکرد خودم آسیب ندیدم. من از نبود حمایت خانواده آسیب دیدم. این آسیب از زمان راهنمایی حتی برای درس خوندن و بلوغ و همه چیز باهام بوده تا الان. من در تمامی تاپیک هام دارم فریاد میزنم از آسیب دیدن به خاطر نبود حمایت. و جایی که آدم از پا در میاد، لازمه یکی بیاد بگه دیدت رو عوض کن تا اینقدر از لحظه لحظه گذشته تا الانت زجر نکشی.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
من هرگز نگفتم از این رابطه آسیب دیدم. گفتم از نبود تجربه و نبود حمایت آسیب دیدم.
من دختر 26 ساله ای هستم که با تموم کم تجربه گی هام، "یک هفته شبانه روز بدور از هنجار و عرف اجتماعی ، شرعی و خانوادگی با آقایی سر کردن" باعث نشد نه من به خطا برم و نه اون آقا.
راهی برای شناخت همدیگه جز این مسیر نداشتیم. پس اتمام حجت خود بر خطوط قرمز رو از قبل کرده بودیم.
جدای از این موضوع،
من دختر بچه 3-4 ساله نیستم که با هر اشتباهی بدوم پشت پدر و مادرم پنهان شوم تا آنها حمایتم کنند.
نه، گاهی اشتباه میکنم، درست. اما باید پای اشتباهم بایستم.
آنی عزیز گفتند نمیشود هم خدا رو بخواهی هم خرما. و این جمله بسیااااررر برای من مفید بود
اگر این مسیر رو انتخاب کرده ای (نگفتند انتخاب بکن) پس همه جوره باید قبولش کنی. نمیشه از طبعاتش در بری. نمیشه وقتی به سختی هاش رسیدی بگی آقا نمیخوام. نه.
و به این میگن زندگی کردن و چشیدن زندگی و بالغانه بودن، که بپذیری مسئولیت رفتارت را و انتخابت را.
آقای مدیر همدردی، اعترافی میکنم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
احساس میکنم یکی از دوستان این تاپیک رو به شما گزارش داده، شما اومدین فقط این تاپیک رو خوندین، بعد دارین تحلیل میکنین.
آنی عزیز واقعاااااااا خوب من رو تحلیل کرد.
زندگی همینه. چی کار کنم؟ خودم رو بکشم، جسدم رو بسوزونن، با خاکسترم "رز زردی" بسازند که روحیش و اخلاقش و ... با خانواده و اطرافیانش همگام باشه؟
نمیتونم. بخدا اگر میشد میکردم.
حالا که نمیتونم، و خانوادم به هیچ وجه همراهم نیستن چه کنم؟
با کسی ازدواج کنم که نمیپسندم و افسردگی بگیرم بعد بیام اینجا تاپیک طلاق بزنم؟
نه.
ترجیح دادم با خواستگاری که از فامیل هم هست و خانواده میشناسن، و همه چیزمون (حتی مسافرتمون) تحت نظارت و آگاهی خانواده پسر بوده رفت و آمد کنم، شاید به درد هم خوردیم.
خوب نخوردیم. الان میفهمم (که 2 هفته ای از آخرین ارتباط و قطع رابطه میگذره) که ایشون اخلاق هایی داشتن که تو زندگی نمیتونه برای من خوب باشه (همین که هنوز نتونسته تصمیم بگیره نشون دهنده نقطه ضعف بزرگه).
حالا که نخوردیم یعنی عمرم هدر رفته؟؟؟؟؟؟
بنا به شرایط و دور بودن، طول کشید شناخت. دیگه چی کار کنم؟ معجزه کنم؟ از خدا شکایت کنم؟
نه. زندگی همینه. باید هزینه کنی. باید تلاش کنی.
آنی من رو ترغیب نکرد به داشتن چنین رابطه ای. چرا؟
شاید پست های من رو کامل نخوندید.
من داشتم آه و ناله میکردم. آنی هم گفت عزیزم انتخاب خودت بوده. دیگه چته؟
حالا مثلا اگر میزد تو سرم که خاک بر سرت اشتباه کردی. وااااااااای چطور رفتی مسافرت. واااااااای فلان. واااااااااای ویسار، خوب بود؟
بله. در راستای اهداف بعضی ها بود. اما فقط من رو بدبخت میکرد و افسرده.
اما خدا شاهده از روزی که پست های آنی رو خوندم شروع کردم به شناخت ضعف هام و روی پا ایستادنم.
این تجربه برای من نه خطرناک بود نه فلان و نه ویسار. بسیار یاد گرفتم، بسیار خودم رو شناختم. جاهایی زمین خوردم، اما مگر میشه بدون زمین خوردن بزرگ شد؟؟؟؟
آنی عزیز هیچ گاه سهه به تک تک رفتارهای من نگذاشتن. فقط بهم نشون دادن چطور بالغ باشم.
هیچ وقت نگفت برو دوست شو، این نشد اون یکی. نه.
گفت حالا که واردش شدی و میخوای خارج شی، غم و اندوه و افسردگی نداره.... دل بستگی نداره.
شرایط همینه حالا میخوای زار بزن و گند بزن. میخوای بالغانه رفتار کن.
شما فرمودید
من هرگز چنین منظوری نداشتم. شاید همه ی پست های من رو و تاپیک های من رو نخوندید.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
برای همین میگم آنی خوب من رو درک کرد.
منظورم از اینکه ناتوان شدم در حالی که عقلم میگه یه راه دیگه درسته، این بود که شاید مجبور شم با یکی از همین خاستگارانی که شباهت اخلاقی زیادی ندارم ازدواج کنم و الیته در کنارش خیلی چیزهای دیگه رو از دست بدم.
در حالی که عقلم میگه "انسان وار" زندگی کن. قشنگ برای ادامه تحصیلت دوباره از ایران برو، با کلی آدم آشنا شو (مخصوصا الان که حد و حدود ها رو خیلی بهتر میتونم رعایت کنم) بعد ایشاا... در مسیر زندگیت نیمه گمشدت رو پیدا میکنی. اما چه کنم که خستم و ناتوان و حمایت هم نداریم. پس همین خاستگارا خوبن.
هی میگین خلاف عقل. آقای مدیر، شما بفرمایین من چه کنم؟
در یک خانواده سنتی و در شهر کوچک، چی کار کنم؟ به خدا نمیتونم خودم و روحیاتم رو عوض کنم و عقلم رو بندازم دور که بهم نگه عزیزم زن برده نیست (برای اینکه تو شهر ما که اصولا همه هم رو میشناسن و کوچیکه کلا مردسالارن) خاستگارهام هم همه مردسالار. خوب نمیتونم تحمل کنم. هزار و یک دلیل دیگه هم هست که نمیتونم.
چی کار کنم؟ یه راه عقلی بگین من میرم.
کجای رفتار من خلاف عقل بوده؟ جز اینکه همه تلاشم رو کردم که زندگیم رو درست بسازم. نه چیزی که تحمیلیه و تهش افسردگی (همین الانش که یه خاستگار جدی دارم، واقعا دارم از نگرانی و افسردگی میمیرم.) دیگه این خاستگار خارجی هم، از اقوام دور بودن و نمیدونم چه موهبتی بود نسیب ما شد. گفتم موقعیت رو از دست ندم که خدا هیچ وقت بابت حماقت و فرصت سوزی بنده هاش ، دلسوزی نمیکنه.
همچین حرف میزنین انگار من جام گل و بلبله و هیچ دردی ندارم و خواستگارای خوبم دارم. حالا ویرم گرفته بوده با این یکی برم دوست شم.
یکی هم که تو اینجا پیدا میشه درست حسابی آدم رو راهنمایی کنه و بهت یاد بده بالغانه رفتار کنی، مواخذش میکنن!
با سلام
roze-zard گرامی
ببخشید مثل اینکه سوء تفاهمی شده است.
پست من یک پست مدیریتی بود و در مورد جنبه عمومی مشاوره ها در تالار همدردی.:305:
دقت کنید این مسئله تاثیر عمومی اش روی مراجعین مشکل آفرین هست.
اگر شما بهره بردید شکر خدا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی