RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط H.M
خوب پیشرفت خوبی داشتیم :
حالا تصمیمت چیه؟
به این زودی تصمیم؟
نمیدونم، پرم از احساسات متناقض،خشم ، حسرت،غم ،ترس،تردید...عشق
من خیلی زود وارد جامعه شدم
دلم نمیخواد ترکش کنم اما اگه لازم شه اینکارو میکنم ( وقتی مطمئن شم به نفع هردومونه)
خیلی ازش عصبانیم
بهش گفته بودم زمان برام خیلی مهمه، یه دلیلش هم این بود که میخواستم پسرش تا کوچیکه بهم عادت کنه
یکی هم به این فکر میکردم که نمیخوام فاصله سنی اش با بچه خودمون زیاد بشه
و دلایل دیگه
ما میتونستیم پارسال ازدواج کنیم
از همون اول بهش گفته بودم که اگه دیر بشه دیگه به نظرم ازدواجمون فایده ای نداره
قبول دارم ازدواجمون یه ریسکه و خیلی سخته
اما بابا منم آدمم
احساس دارما!
انقد راحته واقع جدایی؟
مگه یه روزه عاشق شدم که یه روزه دل بکنم؟
هیچ کاری دست خودم نمیدم! ( کارا رو قبل دست خودم دادم!)
اونقد دلم به عشقش مطمئن هست که تردیدی توی اینکه دوسم داره ایجاد نشه
اما دلم میخواد عقلی ازدواج کنم
به هرحال اینکه ازدواج نمیکنیم رو مطمئنم
اما اون تمام قلبمو گرفته
کاش انقد خوب نبود
دلم برای اون دختر رهای شاد و فعال تنگ شده
واسه خودم دنیایی داشتم که اصلا دلم نمیخواست ازش جدا شم( دنیایی پر از فکر و رویاهای گنده و دخترونه و قشنگ با کلی کتاب های دکتر شریعتی و ...، با یه عالمه احساس ،عاشق دونستن و پیش رفتن، عاشق جامعه شناسی،علاقمند به تاریخ، کلاس خطاطی، وای دلم میخواد باز با خیال راحت به چیزایی که دوست دارم برگردم
این مدت انقد آشفته شدم که از همه اینها جدا شدم
هرچند میدونم اون دنیا واقعی نبود و شیشه ای بود و از ترس اینکه کسی نزدیک نیاد و به دنیام بی اجازه وارد نشه همیشه تودار بودم .با همه میگفتم و میخندیدم اما عاشق این بودم که برم توی یه جزیره و کلی کتاب دورم بریزن و بهم کلی وقت بدن که بخنم
واقعا چه ذهن آرومی داشتم
اما سختی هایی که این مدت کشیدیم حال و حوصله خیلی چیزا رو ازم گرفت...
حالا باید فکر کنم و راهی رو پیدا کنم که سعادت هردوی ما توی اونه انشالله
نتیجه ش این شده که تا این وقت شب بیداری و همه ش فکر میکنی که چه کنی...!!!!:311:
باید یه تصمیمی بگیرم ، خدایا کمکم کن:323:
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
کاش میشد بگید که چرا نمیتونه باهاتون ازدواج کنه
من حرفای این دوستمون H.M رو قبول ندارم. دوست عزیز چرا اینجوری در مورد آدما قضاوت میکنی و هرچی دلت میخواد میگی؟
خواهر من با شوهرش 11 سال اختلاف سنی داره.
یه فامیل دیگه هم داریم که خانومه از آقا 10 سال بزرگتره همه هم خوشبختن.
چون ایشون بچه دارن بهشون نمیشه گفت مجرم، ایشون هم یه آدم کامله که حق زندگی داره
از دست این مردم اجتماع که فکر میکنن چون ماها مهر طلاق رو پیشونیمون خورده حتمن یه عیب و ایرادی داریم. خود من وقتی بحث ازدواج دومم و نامزدم رو پیش کشیدم همه سوال اولشون این بود : مگه چه اشکالی داشته که جدا شده؟ منم گفتم : خود من مگه چه اشکالی داشتم که زندگیم اینطوری شد و با یه بچه جدا شدم؟
هیچ چیزی مانع خوشبختی نیست.
البته شما کم سن و سالی در این که بحثی نیست. هرچی هم که خودت رو منطقی بدونی بازم احساسات بهت غلبه کرده. اما من قبول دارم که دخترا خیلی عاقل ترن در مورد انتخاب های اینچنینی چون فکر همه جا رو میکنن
اگه این احساس یک یا دوماه بود که شروع شده بود میگفتم همش فکرای بچه گانهست اما حالا که میگید یک سال گذشته دیگه اینجوری فکر نمیکنم
کاش میشد بگید دلیل ایشون برای ازدواج نکردن چیه. چون اگه قرار باشه ازدواج نکنه هیچ وقت پس به پای ایشون موندن چه فایده ای داره؟
RE: چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
با سلام و احترام
با عرض معذرت این تاپیک قفل می شود
علت:
کاربری در مورد دوستش سئوالی مطرح می کند.
کاربر دیگری می آید و ادعا می کند سئوال در مورد اوست.
بعد کاربر دیگر می آید که می گوید او هم همان کاربر قبل هست با نام جدید.
از آنجا که امکان اعتبار سنجی برایم ما دشوار و وقت هست. اگر این چنین رویه ای در تالار افتتاح شود. سایر اعضاء گیج می شوند. که آیا واقعا هر کسی که ادعا می کند صاحب تاپیک هست تا چه اندازه درست هست. ممکن است کس دیگری بیاید ادعا کند صاحب تاپیک هست و نام کاربری جدید دارد و تاپیک را به انحراف ببرد.
از صاحب تاپیک تقاضا دارم صرفا با یک نام کاربری سئوال خود را در تاپیک جداگانه ای ایجاد کنند و فقط با یک نام ادامه دهند.
با تشکر