آفرین سابینا، :104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
این خیلی عالیه که تجربیات رو چه تلخ چه شیرین برای سایر عزیزان به اشتراک میذاری.
مطمئن باش این تجربیات که هزینه زیادی برات داشته ، بدرد خیلی از افراد خواهد خورد.
متشکرم
نمایش نسخه قابل چاپ
آفرین سابینا، :104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
این خیلی عالیه که تجربیات رو چه تلخ چه شیرین برای سایر عزیزان به اشتراک میذاری.
مطمئن باش این تجربیات که هزینه زیادی برات داشته ، بدرد خیلی از افراد خواهد خورد.
متشکرم
سلام دوستان و عزیزان همدردی
فردا میرم آزمایش خون بدم. امروز رفتم دادگاه و دیدمش، خیلی استرس داشتم که نبینمش ولی باور کنید در دادگاه آرامش خاصی داشتم یه حس رهایی و سبکی ... مادرم تعجب می کرد از آرامش من ! گفتم که بعضی از تصور ها ترسناک تر از واقعیت هستند
دوستان من حالم خوب نبود ... استرس و اضطراب در حد بیماری کشونده بود که ده روز پیش وقتی استحمام می کردم احساس کردم نفسم گرفت و حالم بدشد ، اولین بار بود که این اتفاق برام می افتاد ... اونروز به خودم اومدم ... دیدم هیچ چیزی تو زندگی ارزش نداره که سلامتی آدمو از آدم بگیره ... تا صبح نمی خوابیدم ... بعضا تا ساعت 8 صبح بیدار بودم تا 4 عصر می خوابیدم ... اونروز به خودم گفتم سابینا به خودت بیا و بس کن مرثیه خوانی را ... وضعیتم را پذیرفتم بعله من در ازدواج شکست خوردم دوبار حتی صد بار... ولی خیلی جاها تو زندگی موفق بودم ... پس من زندگیمو نباختم!
بعله من مطلقه هستم ولی سالم هستم، مادرم را دارم ، برادرهامو دارم برادرزاده ها و دایی های مهربونم ! خدایا شکرت
هستم که هستم ! اعوضش کلی تجربه مفید دارم .. عوضش قبلا ها فکر میکردم از دماغ فیل افتادم الان ملایم تر و متواضع تر و واقع بین ترشدم :311: اصلا خدا این بنده شو فرستاده بود منو ادب کنه دست گلش درد نکنه :311:
شعار نمیدم با عمق وجود میگم
ممنونم از خودم :46: که این سه سال و نیم تمام تلاشم را کردم و آخر شجاعتش را داشتم که خودم را نجات بدم !
ممنونم که حتی تو این لحظه های بحرانی میتونم سالم فکر کنم و تعادل ایجاد کنم در خودم !
وقت خوابم را منظم کردم ، به خودم ارامش میدم ، مشاور عزیزم بهم تمرینهای مدیتیشن داده قبل از خواب، کتاب " از حال بد به حال خوب " را می خونم و تمرین هاشو انجام میدم ، شناخت درمانی برای افسردگی هستش انصافا بسیار مفید هست، در کنار اون مطالعه آثار کلاسیک ادبیات رو ادامه میدم که از خیلی وقت پیش شروع کرده بودم ، و یه خبر بامزه و جالب که جور شد که برای بچه ها زبان تدریس می کنم خیلی ساعت های زیبا و شادی هست ، بودن با بچه ها و تعامل با اونها
از آینده هم که کسی خبر نداره داره؟ من تلاشم را میکنم ، حواسم را جمع می کنم، بقیه اش به دست سرنوشت!
باز هم میام و مینویسم و به همراهیتون نیاز دارم ، ممنون از پست های قشنگتون، حواستون به من باشه! دوستتون دارم
آفــــــــــــــــــرِِِِ ِِِِِِِِِِِِِِیــــــــــ ــــــــــن و هزاران آفرین و احسنت از من نثارت باد
:104::104::104::104:
:104::104::104::104::104:
:104::104::104::104::104::104:
:104::104::104::104::104::104::104:
چقدر انرژی در این پستت نهفته . چقدر خوشحالم که اون دید حیثیت بینی نسبت به جدایی را کنار گذاشتی .
چقدر عالیه که داشته هاتو می بینی . چقدر خوبه که سلامتت را دیدی ، چقدر عالیه که درسهای مفید این وضعیت و این دو شکست و ایت سه سال را دیدی
چقدر خوبه که مثبت اندیشی پیشه کرده ای . چقدر خوبه که احساس رضایت از زندگی را مهمان دلت کرده ای و چه عالی که وجدانت راحته و قدر تلاشهاتو می دونی و به دید مثبت بهش نگاه می کنی .
سابینا از ته ته دلم برات خوشحالم و خیلی لذت بردم از این پستت .
خدا غرق در شور و شعور و شعف بیش از اینها کند ترا :323:
khosh be halet Sabina
fagaht hamin
سلام عزیزم کاش من هم حداقل به مرحله ای که تو توش هستی می رسیدم خسته شدم از این زندگی
نگو، خوش بحالت که بچه نداری طفلک پسر من که یا باید بشه بچه طلاق یا پسر ی بابای خیانتکارو...