:exclamation:
نمایش نسخه قابل چاپ
:exclamation:
كسي ديگه اي راهنمايي نداره؟
راستي يه چيزي يادم رفت بگم
من با نامزدم ديروز صحبت كردم و ازش بخاطر حرفايي كه قبلا گفتم و ميدونم اذيتش كردمعذرت خواستم
شايد اسم خيانت بايد روي تاپيك باشه ....آخه من هفته بعد قراره خونه نامزدم برم اما نميدونم چطوري با خانوادش برخورد كنم
سارا جان .. نمیدونم چرا اصرار داری موضوع رو کش بدی ؟!
عزیزم یه دعوا پیش اومد و به خاطر اهانت خواهر شوهرت ، خودت میگی که همسرت زده تو دهنش ( کارش خیلی زشت بوده و من تائیدش نمیکنم ! )
شما دنبال چی هستی ؟ دنبال مقصر ؟! یا جلوگیری از این تنش ها ؟!
عزیزم دنبال این نباش که ما بیایم بگیم اره خواهر شوهرت اشتباه کرده و از این به بعد هر وقت دیدیش پشتتو بکن بهش و بی محلی کن تا اون بیاد به دست و پات بیفته !! نه خانومی .. اینا کار ادمای ببخشید عقده ایه ..
ببین هر کسی با هر برخوردی شخصیت خودشو نشون میده .. تو همسرتو دوست داری مگه نه ؟! آیا حاضری به خاطر خانواده ش رهاش کنی ؟! دلت میخواد این قضیه که الان یه دلخوری کوچیکه خدای نکرده به جاهای باریک بکشه .. ؟!
یه مثال برات بزنم ؟! من و نامزدم با خانواده هامون رفته بودیم شمال .. روز اخر خانواده ی اون برگشتن و ما با خانواده ی من موندیم .. نامزدم تو خودش بود و حرف نمیزد .. منم با بچگی و خامی باهاش لح کردم و ادامه دادم .. و یه دفعه این دلخوری کوچیک انقدر بزرگ شد که به خانواده ها رسید و شد کینه . در حالی که ما سه ماه تا عروسیمون مونده بود عروسیمون بهم خورد و با اینکه شش ماه از این قضیه میگذره هنوز خانواده ها قهرن !!
اینو میخوام بهت بگم عزیزم که دنبال حاشیه و حرف و حدیث نباش .. نتیجه ش خیلی بده .. من تجربه کردم ..
بچسب به همسرت و زندگیت .. به دیگران احترام بذار تا بهت احترام بذارن عزیزم .. :72:
مسلما مي خوام كه ديگه يه همچين چيزي پيش نياد آخه راجب اين موضوع با هيچ كس نميتونم حرف بزنمنقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
خانواده هاي ما هم باهم زياد خوب نيستن در واقع باهم ديگه كاري ندارن پس دركت ميكنم كه چي ميگي
تنها توصیه ی من به تو اینه که عزیز دلم خواهر خوبم .. با بزرگواری بگذر از این قضیه ..
عادی برخورد کن و پیگیر نشو .. نه احترام بیش از حد بذار نه بی احترامی کن به کسی !!
یه رفتار کاملا معمولی محترمانه ..
امیدوارم همه چیز درست شه عزیزم .. فقط خواهش میکنم دیگه این قضیه رو نه به همسرت و نه به خواهرش یاداوری نکن که احترام بینتون بیشتر از این از بین نره ..
موفق باشی ..
از راهنمايي همه شما ممنونم حالم تو اين چند روز بهتر شده:227:
تصميم گرفتم كمتر به اين مشكلاتم بها بدم خيلي اذيت شدم خيلي اشك ريختم خيلي افسرده شدم
ولي همه اينا فقط خودمو داغون كرد
ميخوام با نامزدم بهترين ها رو بسازم چون ميدونم دوسم داره
خوشبختانه از خانوادش دروم و مجبور نيستم زياد ببينمشون
سلام من بازم اومدم تا از شما كمك بگيرم
هفته قبل من چند روزي كنار نامزدم خونه شون بودم البته بعد از تقريبا3ماه
من طي اين مدت سعي كردم روي خودم كار كنم و ناراحتي از قلبم خارج كنم و به خودم نامزدم ديگه فشاري نيارم:46:
خداروشكر تا حد زيادي موفق بودم:310:
اما واقعا بعضي از رفتاراي خانواده همسرم منو تحت فشار ميذاره
اول كه وارد وارد خونه نامزدم شديم همه به استقبالم اومدن جز خواهر شوهرم كه خودش برام مهم نيس ولي از اينكه ميبينم با نامزدم حرف ميزنه (رابطشون معموليه)تو جمع اين موضوع ناراحتم ميكنه
با خواهر شوهر كوچيكم كه 3سال از من كوچيكتره حرف زدم البته موضوع حرفامون راجب اين نبود(راجب اين بود ديدم انگار از من ناراحته چون ميدونم دختره خوبيه بهش گفتم چي شده كه ناراحتي)ولي حرفامون به دعواي اون روز هم كشيده شد
منم حرفامو تا حدي بهش گفتم
ديگه نيدونم چيكار كنم