سلام به هم انجمنی گرامی معشوق همینجاست
قبول نیست آقا چرا نام شاعر شعرت رو نمی گی ما که می دونیم خودتی پس از این به بعد نام شاعر شعر رو هم پایین این ابیات زیبا بنویس .
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به هم انجمنی گرامی معشوق همینجاست
قبول نیست آقا چرا نام شاعر شعرت رو نمی گی ما که می دونیم خودتی پس از این به بعد نام شاعر شعر رو هم پایین این ابیات زیبا بنویس .
با درود؛چه اندازه این دگرگونی و آرایش بندهای نوشتارها و سروده ها زیبا و سنجیده است،بنده به آغارگر و پدید آور این هنر آراینده خسته نباشید گفته و سپاسگزاری خود را پیشکش می کنم؛
عاشق روي توام دست بدار از دل من
به خدا جز رخ تو حل نكند مشكل من
مهر كوي تو در آميختــه در خلـــقت ما
عشق روي تو سرشته به آب و گل من
نيست جز ذكر گــل روي تو در محفل ما
نيست جز وصل تو چيز دگري حاصل من
پاره كن پرده انوار ميان من و خود
تا كند جلو رخ مـــاه تو اند دل من
جلــــوه كن در جبل قلب من از يار عزيــز
تا چو موسي بشـــود زنده دل غافل من
در سرا پاي دو عالم رخ او جلوه گر است
كه كند پـــوچ همه زندگــــــي باطــل من
موج درياست جهان، ساحل و دريايي نيست
قطـره اي از نــــم درياي تو شد ساحـــــل من
زد خليل عالم چون شمس و قمر را به كنار
جلو دوسـت نباشــــد چو من و آفـــــــل من
« امام خمینی (ره) »
...
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
وازه ای در قفس است.
حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
افتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به
به رفتار شما می تابد.
وبه آنان گفتم:سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنان که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی ست
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم
وبه نزدیکی روز
و به افزایش رنگ.
به طنین گل سرخ
پشت پرچین سخن های درشت.
و به آنان گفتم:
هر که در حافظه ی چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه ی نور ابدی خواهد ماند.
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه.
زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم و گفتم:
چشم را باز کنید
آیتی بهتر از این می خواهید؟!
می شنیدم که بهم می گفتند:
سحر می داند!سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه هاشان پر داودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم ...
...
" سهراب سپهری "
سلام بهاره ؛
ممنونم که همیشه به بنده لطف دارید اما بنده ی فقیر هنوز اونقدر رشد نکردم که بتونم عشق رو در غالب شعر بیان کنم . و این اشعار از بنده ی حقیر نیست .
در ضمن طبق سفارش پیامبر و اهل بیت (ع) این مهم نیست که کی حرفی رو میزنه مهم اینه که کی چی میگه !
بنده در بعضی از پست ها از گفته ی بعضی ها استفاده میکنم ولی چون اگر گوینده رو معرفی کنم بعضی ها چون محدود فکر میکنند ممکن است اصلا کل حرف رو به خاطر گوینده باطل و غیر قابل قبول بپندارند .
در هر حال چشم از این به بعد نام شاعر ها رو هم در پست هام میارم .
سلام زیبا.ده ؛
از اینکه با اشعار عارفانه ی امام (ره) عرفان عملی و زیبایی رو در تالار پدید میارید ازتون ممنونم و فوق العاده لذت میبرم .
سلام برادر خوبم گرد آفرید؛
با اینکه خیلی وقته نمیای به وبلاگم و اشعارم رو تجزیه تحلیل نمیکنی تا از نظراتت استفاده کنم ولی به خاطر حضور پررنگت در این تاپیک تا اینجا تشکر میکنم .
***************************
با درود؛از نیک اندیشی شما سپاسگزارم؛
من دو روز است که شدیدا از در گذشت *اکبر رادی* نمایشنامه نویس بزرگ ایران زمین اندوهگین هستم.زیرا که با از دست رفتنش یکی از دو اسطوره نمایشنامه نویسی معاصر این کشور نیز از دست ما غافلان رفت و شگفتا که در این زمانه نادانی و سیاهی و آفت زدگی فرهنگی،نه عوام که خواص نیز نه نتها او را گرامی نداشتند،بلکه حتی نمی شناختندش؛
باشد تا دادار مهر آفرین،خرد ما را بیفزاید تا دستکم بیضایی ارجمند و تنها اسطوره نمایشنامه،ادیب بزرگ و کارگردان هوشمند را شناخته و بیش از این خون در دل او نکرده و بگذاریم تا در آستانه هفتاد سالگی و در مدت اندک عمرش_که می خواهم پروردگار از عمر من کاسته و به عمر او بیفزاید_ انبوه نمایشنامه ها،فیلم ها و کتابهایش را آزادانه و بدون جرح و تعدیل و تحریف و تقطیع ،بسازد و منتشر نماید؛؛بدرود.
سلام گردآفرید ؛
بزرگان این مملکت همیشه در انزوا و غریبانه زندگی کرده اند و عوام جامعه آنها را نشناخته و خواص جامعه هم با چشم و هم چشمی و غرور و منیت بیشتر استخان در گلوی این عزیزان کرده اند تاااااااااااااااااااااااا اااااا اینکه آنها بمیرند حالا نوبت بت کردن ، اسطوره کردن و مرده پرستیست و شب خاطره گذاشتن کسانی که در زمان زنده بودن این عزیزان از آنها فرسخها دور بودند و حالا از دوستان خانوادگی شدند .محمد سپهر ، مرحوم آغاسی ، قیصر امین پور و ...... یادمان هست و ای کاش به قول تو ما ازین به بعد بیشتر متوجه فرهیختگان علمی مذهبی هنری ورزشی و ... کشور خوب و بزرگمان باشیم .
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست . . .
بستی از روی محبت بزنیم!!
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند . . . آبرویش نرود . . . !
یادمان باشد فردا حتما ,نازِ گل را بکشیم . . .
حق به شب بو بدهیم . . .
و نخندیم دگر به تَرَکهای دل هر گلدان . . . !!
وبه انگشت نخی خواهم بست، تا فراموش نگردد فردا . . . !
زندگی شیرین است! زندگی باید کرد . . .
و بدانم که شبی، خواهم رفت . . . !!!!!!!!
و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی . . . !!!!
" سهراب سپهری "