RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
درسم رو تا اینجا خوب پیش بردم
در کارم هم مشکلی ندارم اما به خودم خیلی دارم فشار می آورم
نمی تونم تاچیک جدید باز کنم چون مدام یک خطا میگیرم که متن از قلم افتاده
در حال حاضر برگشتم محاله
یعنی درست وسط ترم هستم
هفته آینده 2 هفته ای به ایران خواهم اومد
راستش خودم هم از خودم بدم می آد
مدام خودم رو سرزنش میکنم
میگم آیا دور از حضور قصد اهانت به کسی رو ندارم اما آیا تمام دخترایی که روابطی رو تجربه کردند شاید پیچیده تر از من هم بعد ازدواج مثل من ناراحتی میکشند
شوهرم خودش زمانی با من دوستی اش رو شروع کرد که هنوز رسما جدا نشده بود و حتی هم زمان با من با یکی از دوست دختر های قبلی اش هم ارتباط داشت البته در چه حدی اصلا نمیدونم اما حس میکنم چیز زیادی نبوده
اما من اون موقع ها ارتباط خاصی با شوهرم نداشتم و فقط مثل یک دوست کمکش میکردم
بعد که مسیر ارتباط فرق کرد و به سمت ازدواج رفت شوهرم شروع کرد به سین جیم کردن من و گذشته من
اونقدر که من هم نهایتا به یک رابطه اشاره کردم
خیلی خلی ناراحت شد
اما من هم اصراری نکردم گفتم میتونه بره و حق انتخاب داره اون هم نرفت و موند
اما خوب دو مورد دیگر رو نمیدونه
اما مدام به من سخت گیری کرد و هی بهم شک داشت چیزی که بعد از دوسال و ازدواج به اطمینان شدیدی سبب شده چون نم به ایشان مثل یک زن به شوهرش وفادار یودم و هستم
من خیلی توبه کردم و خودم هم میدونم که اشتباه کردم اما خوب این استرس همیشه در من وجود دارد که اگر کسی چیزی گفت چه
در مورد خواهر زن ایشان هم میترسم نمیخواهم عنوان کنم
شاید به قول خانم نازنین باید این همه هم اصرار نداشته باشم واسه از سر گیری روابط با خانواده شوهرم اما خوب نمیدونم چرا میخواهم به خاطر شوهرم این همه فداکاری کنم
راستش من 55 روز رو در ایران بودم و مادر شوهرم در کنار لطف های زیادب که کرد هر بار که با من حرف زد با نیش و کنایه هایش مرا رنجاند
یا هر موقع که به منزلشان رفتیم با حرفهایش من را بهم ریخت
اما من سعی کردم که آرام باشم اما خودم را داعون کردم
خودم هم میدانم نیاز به درمان اساسی دارم اما از همه شما میخواهم الان بگید با این ترسها چه کنم و چه طور سعی کنم این جند ماه رو به خیر و خوشی پشت سر بگذارم
آیا ترسهایم اساسی دارد و یا فکر میکنید منم که مسائل را بزرگ کرده ام
آیا افرادی که در زندگی من بوده اند و الان در مرز بین 35 تا 40 سالگی هستند می آیند و میگویند که چه گذشته؟؟
شاید واقعا خل شده ام
چون تنها هم زندگی میکنم افکار هجوم بیشتری به من می آورند
من دارم بیش از خد از خودم کار میکشم
مالی
جانی
فکری
خیلی تحت فشارم
کاش بتونید مرا درک کنید
به کمک شما ها احتیاج دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین2010
ظاهرا تو موقعیتی هستی که اصلا قدرت تصمیم گیری نداری و نمی تونی مسایل را تجزیه و تحلیل کنی
در ارسالهای قبلیت این حس را القا میکیردی که همسرت پر از ایراد هست و ضمن اینکه دوستش داری اما داری تحملش میکنی به خاطر خانواده ات تو از همسرت توقع داری کاملا ایده ال و بی هیچ نقصی باشه و دقیقا اونطور رفتار کنه که تو میخوای
از لحاظ روابط اجتماعی هم خودت نمیکنی کنترل گر خودت باشی (از نوشته هات این استنباط را کردم)
حالا بیشتر روی خودت کار کن تا همسرت اصلا هم لازم نیست با مادر شوهرت ارتباط برقرار کنی یا در مورد خانواده شوهرت وبرقراری ارتباط با اونا با شوهرت حرف بزنی اصلا در موردشون فکر هم نکن
در مورد بچه دار شدن هم صد در صد حق با شوهرت هست و خیلی پیشنهاد بچه کانه ای مطرح کردی
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
مهری عزیز
بهتره ذهنت را کنترل کنی
همه بزرگ بینی و هم وسواس فکری از آفتهای ذهن شماست که رفتارتان را نیز تحت تأثیر قرار می دهد .
بی ثباتی ذهن شما نیز وضعیت را تشدید می کند .
لذا از نظر رفتاری بهتره با توقف فکر از هرنوع درگیری ذهنی ترس آلود و اضطرابی پهیز کنید . و همچنین نزد یک روانپزشک نیز بروید چرا که به نظر میرسد مدتی دارو درمانی برای کاهش فشارهای روحی ناشی از اضطراب را نیاز دارید تا بهتر بتوانید بر وسواس فکری غلبه کنید .
.
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته عزیز دوری از شوهرم خیلی سخته
با تمام اتفاقاتی که بین ما افتاد به شدت دوستش دارم
اون هم منو
این غربت و دوری کلافه ام کرده اونم اول زندگی
از طرفی از رسوای پیش همسرم میترسم
از اینکه اتفاقی بیفته و بخواهد ترکم کنه
همه اش دل نگرانم
بله میدونم حالم بده
میدونم دارو نیاز دارم اما چه کنم که الان دورم و دسترسی به چیزی ندارم
واقعا ممکنه اوت افراد بیان و بعد این همه مدت چیزی به همسرم بگن؟؟؟
آیا باید با اونها تماس بگیرم و بخوام که بهم زنگ نزنن
خدا منو ببخشه که با این خطا ها به این حال افتادم
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
خدا ترا بخشیده چون قلباً پشیمان شده ای و ادامه نداده و برنگشتی به اون اشتباهات ، همین شرط اساسی پذیرش توبه هست و خیالت راحت از این بابت.
به همین خدای مهرابن نیز برای زندگیت توکل کن .
به اون افرد هم اصلاً فکر نکن ، وقتی تو به اشتباهت پی برده و توبه کرده ای ،خدا هم کمکت می کنه ، کافیه از این به بعد را درست عمل کنی و صبور باشی .
فقط به زمان حال فکر کن و آرامش داشته باش و درست رفتار کن و پیش برو ، خواهی دید همه چی روبراه میشه .
نگران نباش
نگرانیت بی مورده
.
.
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته عزیزم
یک دنیا ممنونم که در این غربت و تنهایی و هجوم افکار داری به من امید میدی
بله
من نه اون کارها را تکرار کردم و نه میکنم
خیلی پشیمانم نمیدونم چرا این همه احمقانه عمل کردم
البته شاید کسی جز من خدا و آن افراد این موضوع را نمیدانند
اما من همیشه پیش وجدان خود شرمنده ام
و مدام یه خودم میگم میگن که ماه پشت ابر نمیمونه و این منو میترسونه
اگر بدونید چقدر از خدا خواهش کردم که منو ببخشه و همیشه با شوهرم صادق بودم حتی در طی دوسال دوستی کوچکترین لغزشی نداشتم
اما همون طور که میبینید دچار وسواس غریبی شده ام
از طرفی هم میترسم خواهر زن سابقشان جایی حرفی بزنند
همه اش نقشه میکشم که چه بگویم در آن شرایط
انکار کنم
قبول کنم
چون پدرم بیمار است نگرانم
میترسم هر لحظه اتفاق بدی بیفتد
یعنی شاید خدا و دیوار های اتاقم شاهدند که من در این 1 سال اخیر چه کشیده ام
چه قدر به تنهایی اشک ریخته ام
جقدر دلم شکسته
چقدر نگران پدرم بوده ام
فقط از همه شما میخواهم که من را خالصانه دعا کنید
برای آرامش روحم
برای آمرزش من از طرف خدا
برای مخفی ماندن اسرارم
شما الان تنها دوستان من بعد خدا هستید که میتونم باهاتون راحت حرف بزنم
تنهایم نگذارید
زراستی من چرا همه اش این خطا را دریافت میکنم که متن از فلم افتاده یک متن وارد کنید
اصلا نمیفهمم
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
عزیزم
با تکنیک توقف فکر و تمرکز زدایی و اعتماد و توکل به خدا به خودت کمک کن و تنها خودت و اینطوری میتوانی به خودت کمک کن .
برعکس آنچه به ذهنت میرسه تصور کن .
خیالت راحت که خدا هست و یاریت خواهد کرد چون به عهدت برای بازگشت نکردن به خطا عمل کرده ای .
ماه پشت ابر نمیمونه برای آنهاست که تداوم در خطا دارند و ظاهر سازی می کنند یعنی در آشکار انکار می کنند و در خفاخطا ، خدا به اندازه کافی مهلت میده تا فرد به خودش بیاد وقتی به خودش نیاد و به دیگران آسیب بزنه چهره واقعیش آشکار میشه تا دیگران درامان بمانند .( کسانی را افشا میکنه که با این ظاهر سازی به دیگران ضربه بزنند و آنها را فریب دهند و ازشون سوء استفاده کنند )
وضعیت شما چنین نیست و باور داشته باش که خدا ستارالعیوب است، بلکه وقتی به خطا برنگردی وعده داده همون خطا نه تنها بخشیده میشه بلکه تبدیل به حسنه میشه در حساب اعمالت .
پس ترسهایت بیخود است و از وسوسه شیطان بدان که چون راه درست را در پیش گرفته ای میخواهد با دست خودت بهت ضربه بزنه ، این وسوسه ها ( وسواس ) ر از خود دور کن .
.
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
فرشته جان
فرشته مهربون
کاش انسانها هم کمی ستارالعیوب بودند
میدونید من شاید خطاهایی در مورد خودم کرده باشم اما همیشه نسببت به دیگران خیلی بخشش داشته ام و هیج کس را تا جایی که ممکن بوده نیازرده ام
حتی تا جایی که از دستم بر آمد به مادر شوهرم محبت کردم
با اینکه پدر شوهرم تماسی با من نمیگیرد و میداند که من دانشجو و در مضیقه مالی هستم با این همه من با ایشان تماس میگیرم
شاید گفتن این موارد خوب نباشد
اما در مورد شوهرم چه حالا و جه در زمان دوستی بی اندازه با محبت بوده ام
شاید باور نکنید برایشان غذای ایرانی میپختم و وقتی اینجا کلاس آمادگی میرفتند برای تخصص در سرمای زمستان با اتوبوس برایشان میبردم
یا زمانی که بیمارستان سر کار بودند کلی راه میرفتم که غذا برایشان ببرم
یا برای مادر شوهرم چند باری غذا پختم
ایشان را بیرون بردم
و حتی در مورد انتخاب حلقه بی هیچ بحثی آنچه ایشان پسندیده بودند را قبول کردم
همین است که این همه حساس شده ام
من هم انسانم
خطاهایی داشته ام
اما هیچ کدام به دوره دوستی با شوهرم مربوط نبوده و همه اش مال یک برهه خاص هست که من یک سال بود که جدا شده بودم
یا در مورد حرف زدن با خواهر زن سابق ایشان حرکتم مناسب نبود
اما نمیدانم چه چیزی مرا هل داد که به آنجا بروم
جنجال و دعوا با شوهرم
کتک کاری یک طرفه و فحاشی برادرم جلو پدر و مادرم به من
و شوهرم که حتی یک زنگ به من نزد که ببیند مرده ام یا زنده عقلم را بهم ریخته بود
نمیدانم کاش میشد که پاک کنی وجود داشت و ذهن مرا از بعضی چیزها پاک میکرد
از امسب تصمیم گرفته ام کمی قران بخوانم و دعا کنم
شما هم برای من دعا کنید مهربان عزیز
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام
دوتسان خوبم دارم یک 15 روزی رو به ایران می آیم
از اینکه دارم برمیگردم خونه و از طرفی هم قراره پدر و مادر م رو ببینم و پیش همسرم باشم خیلی خوشحالم اما از طرفی هم شدیدا نگرانم
میترسم باز هم این دفعه دچار بحران بشوم و دعوا و مرافعه راه بیفته
نگران برخورد برادرم هستم
خیلی دل ازرده ام از همه
گویا اون روز عموی شوهرم به شوهرم زنگ زده و گفته مامانت مریضه و تو نمیری ببینیش
من هم به شوهرم گفتم بره اما میگه حوصله دعوا ندارم و نمیخواهم دچار تنش بشیم
من هم گفتم بره بهتره اما خودش دوست نداره
منم بهش پیشنها د کردن عید قربان یک گل بفرستیم خونشون با یک یادداشت تا شاید کم کم بتونیم یک استارت بزنیم واسه آشتی
اما خیلی تمایلی نداره
من هم تمایل زیادی ندارم
مادر شوهرم متاسفانه همیشه از بهانه بیماری برای جلب همسرم استفاده میکنه
در حالیکه در اون دوماهی که شب و روزم رو به هم ریخته بود من آثاری از بیماری در اون ندیدم
حالا نمیخواهم بد قضاوت کنم و خدا شاهده برای اون ها هم ارمش ارزو دارم
به هر حال من دارم می آیم
خوشحال میشم با حرفاتون و نظراتتون بهم آرامش بدید و بگید تو این مدت بهتره چه کنم
ایا در صدد اشتی با برادرم و مادر شوهرم بر بیام یا نه
یا ول کنم تا زمان حل کنه مسائل رو
ممنون از همه شما
پدر شوهرم ما را در هم کوبید
دوستانم در همدردی
برایم خیلی عجیب است
ظاهرا هیچ کس به موضوع من اهمیتی نمیدهد با اینکه همه میدانید که من در غربتم و چقدر تنهایی و مسایل مختلف به من فشار وارد می آورد و هر کلام شما میتواند یک امید و دلگرمی برای من باشد
من دو تاپیک داشتم
یکی این و دیگری http://www.hamdardi.net/thread-24134-post-235874.html#pid235874
اما افسوس که با این همه نوشتن هیچ کس ذره ای توجه به من ندارد
البته از دوستان خوبی که بار ها و بارها برای من نوشته اند بی اندازه و بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
بارها خواستو در بخش ارسال موضوع جدید عنوانی جدید ایجاد کنم اما مرتا خطایی دریافت میکنیم که متن از قلم افتاده است لطفا یک متن وارد کنید علت این خطا چیست نمیدانم
دوستان نمیخواهم سرتان را درد آورم
برای دو هفته به ایران رفتم
یک روز بعد رسدن با پدر شوهرم تماس تلفنی گرفتم و ایشان هم مثل تمام این مدت که برخوردشان در تلفن خوب بود باز هم خوب صحبت کردند
روز بعد همرا همسرم به محل کار ایشان رفتیم
من در منزل شیرینی خانگی تهیه کرده بودم و گل هم خریدیم
رفتیم
روبوسی و احوالپرسی
اما متاسفانه ایشان باز سر بحث را باز کردند و هر توهینی که بود به من و همسرم کردند و شخصیت اجتماعی من را به نحو بدی مورد توهین قرار دادند و گفتند که موفقیتی در ازدواج ما نمیبینند و تمایلی به ارتباط با ما ندارند
ضمنا گفتند دارو خوردن من برای خودکشی بوده و داری شخصیتی سخیف هستم
باز هم من با ارمش سعی کردم که ایشان را نرم تر کنم اما متاسفانه من و همسرم را همزمان مرود توهین قرار دادند و حتی حال پدر بیمار من را هم جویا نشدند و نهایتا من و همسرم مکان را با کمی مباحثه و نه دعوا ترک کردیم
در روز عید قربان به خاله همسرم گفته بودند که من و شوهرم صرف برای دعوا به آنجا رفته بودیم و هدف دیگری نداشتیم
ضمنا پدر شوهرم به من گفت وقتی شما با من تماس میگرفتید من از روز اجبار با شما حرف میزدم
به هر حال با تمام ناراحتی سعی کردیم آرام باشیم و ارتباطمان به طور کامل قطع بود
ایشان با تمام امکانات مالی ما را تهدید کردند که هیچ کمکی نخواهند کرد
من و همسرم به لطف خدا الان بسیار خوبیم
فعلا هم تصمیمی گرفتیم که بی آنها زندگی مان را پیش ببریم
حالا این که چقدر موفق خواهیم شد نمیدانم اما فکر میکنم گاها بزرگتر ها اشتباهات فاحشی دارند که فقط و فقط به ضرر خودشان است
خانواده من علی الخصوص مادرم هر چند کم اما مداوم به ما کمک میکنند
حتی کمک مالی
با تمام درگیری ها و مضیقه های خودشان
در حالیکه پدر همسرم با وجود آن همه ثروت گوشه چشمی به ما ندارد و مدام این را به ما القا میکند که زندگی ما عاقبتی ندارد
نهایتا من دوباره به کشور محل تحصیلم برگشتم
البته در آخرین اتفاق برادر همسرم ازدواج نمود اما خانواده اش من که هیچ به ایشان حتی زنگ هم نزدند و بی اطلاع من این وصلت انجام شد که غرور همسرم به شدت شکست
اما من به او اطمینان دادم که تا زنده ام کنارش خواهم بود و زندگی خوبی خواهیم داشت
حالا میخواهم زندگی مان بی حضور خانواده همسر پیش برود که غیر سنگدلی و رفتار های نا متعادل و حرف و حدیث های فاجعه بار مادر شوهر م چیزی عایدمان نشده است...
آیا این روش درست است
مدام میترسم که نکند روزی به شوهرم روی خوش از بعد مالی نشان دهند و شوهرم مرا ترک کند و به سمت آنها برود
با این خانواده عجیب و بی عاطفه چه کنم
از هر راهی که رفتم بن بست بود و هر برخورد با انها زندگیم را روزها بهم میریزد
لطغا و لطفا به من کمک کنید
RE: شوهرم مرا دوست دارد ....آیا من دارم به او خیانت میکنم؟
سلام مهری عزیز
اول از همه باید به خودت آرامش بدی تا بتونی درست تصمیم بگیری
وسواس فکری شما از یک طرف و همچنین قرار گرفتن در محیط متشنج خانواده همسر از طرف دیگر، حسابی به شما استرس وارد کرده
وقتی خودت تنها هستی زندگی گذشته ات به سراغت میاد و همش میترسی!
وقتی به کسی حرفی زدی باز میترسی به گوش شوهرت برسه!
وقتی با شوهرت هستی میترسی روزی شما رو ترک کنه و بچسبه به خانواده!
تنها و مهمترین ترس شما از زندگی ترک شما از سوی شوهرت هست و بخاطر همین انواع و اقسام فکرها به سراغت میاد!!
مهری جان شوهر شما با علم به دوستی قبلیت با شما ازدواج کرده
شوهر شما با شناخت کامل خانواده اش و اخلاق های اونها با شما ازدواج کرده
همین حس ترس و تنهایی ایشان رو هم آزار میده و مطمئن باش به شما علاقمند هست و عین خود شما دوست داره همیشه با شما باشه، سوا اینکه یک ازدواج ناموفق قبلی داشته و دوباره نمیتونه یه شکست عاطفی در زندگیش داشته باشه!
لطفا شما تنها کاری که میکنی فقط این باشه که از شر فکرهای جور واجور و بد رها شو و با آرامش و سرزنده گی به شوهرت روحیه بده
با اینکار نه فقط شوهرت بلکه خود شما هم روحیه خوبی میگیری
از قدیم هم گفتن دوری و دوستی! سعی کن کمتر با خانواده همسرت ارتباط داشته باشی چون یک سنی هم از اونها گذشته و بعید میدونم بخوان تاثیر پذیر باشن و تغییر رویه بدن
شما فقط در حد همون تماسهای ناخوادگاه که قرار میگری احترام رو حفظ کن
به خودت بگو آدمهای بیماری هستن و شما از یک بیمار روحی انتظار رفتار درستی رو نداری اینطوری شما هم اذییت نمیشی
امیدوارم بتونی با کسب آرامش و مهارتهای زندگی بهتر از گذشته زندگی کنی عزیزم.
:72: