RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان اگه می خوای همسرت تغییر کنه راهی نداری جز اینکه خودت رفتارهاتو تغییر بدی و خواهی دید که همسرت تغییر زیادی می کنه
شارلوت تو زندگیم تجربه کردم که هربار در زندگی با همسرم به چیزی زیاد گیر دادم و روش تاکید کردم همسرم برعکسشو انجام داده ولی هر بار بیخیال بودم و وانمود کردم مسئله ای برام مهم نیست اوضاع بهتر بوده و اون مطابق میل من رفتار کرده.....
همسر من هم دوست داره مردسالاری کنه ولی می دونی باید چه جوری این قضیه رو مدیریت کرد:
ببین وقتی می خواد بگه حرف حرف منه و ... تو اصلا نباید جبهه بگیری و بر عکس باید وانمود کنی آره تو رئیس خونه ای و تصمیم گیری نهایی با توئه و اون باید اینو باور داشته باشه ولی خیلی زود می بینی در مورد جزئی ترین مسائلم نظر تو براش مهمه و با تو مشورت می کنه و همه چیزو به تو می گه چون می بینه که کسی رو برای لجبازی باهاش نداره
شارلوت جان زندگیت شده مثل اینکه تو یه زخمی رو پیدا می کنی و انگشتتو می ذاری روش و هی فشار می دی خوب اینجوری زخم خوب نمی شه و بدترم میشه باید با حساسیت ها مدارا کنی
ببین من اصلا با این جمله تو موافق نیستم
نقل قول:
شهرم خیلی لجبازه و شدیدا عاشق مردسالاریه.البته نمیتونه کاری از پیش ببره چون دیده تو خانواده من از این خبرا نیست
اگه لجباز چون دیده کسی هست که باهاش بازی کنه بازی لجبازی رو شروع می کنه چرا وقتی بازیت می ده بازی می خوری
عاشق مرد سالاریه خوب بهش این حس خوب و بده فقط وانمود کن که اینطوریه بعد ها نتیجه اش رو می بینی
بعدشم خانواده تو الان دیگه همسرته !!!
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون اقلیمای عزیزم.کاملا حرفاتو قبول دارم و تمام سعیمو میکنم که همین کارو انجام بدم.
یه موضوعی خیلی بهمم ریخته.
همسرم قبل از من از خانوادش خواسته بوده که برن خاستگاری یکی از فامیلاشون (دختر عمه دامادشون هست اون خانوم).امروز صبح خاهر شوهرم که واسه یه کاری اومد در خونمون بمن گفت که مهمون داره و عمه و دختر عمه شوهرش میخان بیان شهرمون(همون دختری که همسرم قبلا میخاسته).اینم بگم که اون دختر 17 سالشه و چند سال پیش خودش چندبار به شوهرم زنگ زده و ابراز علاقه کرده.
وقتی خاهرشوهرم رفت من اومدم بالا و گفتم آبجیت ظهر مهمون دارن و ما رو هم دعوت کردن اما من به خاطر دختره گفتم نمیایم.شوهرم گفت فقط مامان و باباش اومدن و اون نیومده.جا خوردم که از کجا میدونه.دیوونه شدم.گفتم تو هنوز باهاش ارتباط داری؟گفت نه آبجیم گفت بهم.در صورتی که اصلا با خاهرش در این مورد حرفی نزد دو شب پیش که خونشون بودیم و حتی تلفنی هم با هم حرف نزدن.
دارم نابود میشم.یعنی باهاش حرف می زنه؟
RE: بازم دست روم بلند کرد
سلام
به نظرم نگذارید این افکار وسوالات رو هم جمع بشه وباعث دور شدنتون از هم شه.
خیلی اروم وغیر مستقیم قضیه خبر داشتن شوهرت از اومدن اون دختر بیان کن تا مطمئن شی خواهرش بهش گفته .
همیشه یادت باشه مشکلات پیش اومده رو خیلی سریع والبته با ارامش واحترام حل کنید نگذارید تلمبار شه تو دلتون.
RE: بازم دست روم بلند کرد
شوهرم خودش اصرار داشت که همین الان زنگ بزن از آبجیم بپرس که اون گفته یا نه.آخه اگه نگفته باشه هم اونقدر زرنگ هست که لو نده
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان واقعا اگه اونو دوست داشت چه دلیلی داشت با شما ازدواج کنه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب م رفت همونو می گرفت دیگه
شارلوت دو راه داری یا به همسرت اعتماد کنی و باهاش ادامه بدی و یا مثل خوره به جون خودت بافتی و این شک و دو دلی رو در مراحل دیگه زندگیت هی پر و بال بدی و به جایی برسی که ............
این تیز بینی ها برای قبل ازدواج ات بود نه حالا!!!!!!!!!!
RE: بازم دست روم بلند کرد
من میگم بعد از ازدواج با من پشیمون شد که چرا این کارو کرده.
من دیوونم.وای این چه فکراییه تو سرمه.
دوستان احساس میکنم واقعا بدبینم.چیکار کنم؟
RE: بازم دست روم بلند کرد
عزیزم فکر کنم بیکار نشستی توی خونه و فکرای الکی میکنی!! به نظرم خیلی بد کاریه که روی هر چیزی اینقدر حساسیت نشون میدی و بابت هر موردی باید شوهرت بهت جواب پس بده!! عزیزم یه مقدار خویشتن داری از خودت نشون بده و هر چی توی دلته همون موقع برای شوهرت رو نکن که اون فکر کنه تو بهش اعتماد نداری و حتی روی فامیلهش که یک موقعی پیشنهاد ازدواج بهشون داده هم شک و شبهه داری!! این اصلا خوب نیست که شوهرت فکر کنه که اینقدر بهش بی اعتمادی.میتونستی صبر کنی و از خواهر شوهرت به صورت غیر مستقیم یه جوری که حتی اون هم نفهمه که تو شک کردی در این مورد میپرسیدی.باید توی زندگی مشترک سیاست داشته باشی. مثل خونه پدری نمیشه رفتار کرد. از عکس العملهای تند بپرهیز.
بذار یک مورد زندگی خودم رو به طور مثال بگم: چند روز پیش شوهرم یک تلفن مشکوک داشت و من فکر کردم که از طرف همون دختریه که شوهرم چند ماه قبل باهاش رابطه داشته البته شوهرم با هر کی که حرق میزد خیلی باهاش بد حرف زد!! ولی همون موقع نرفتم ازش بپرسم این کی بود؟ آیا همون دختره بود؟ با ابنکه سابقه بی وفایی به من رو داره. بلکه بعدا بدون اینکه متوجه بشه موبایلشو چک گردم و فهمیدم که اشتباه میکردم. اینجوری خیلی بهتره.البته اینرو نگفتم که مرتب بری موبایل شوهرتو چک کنی گلم. قضیه من با شما فرق میکنه!! فقط خواستم یک مثال برات بیارم.
دیگه راجع به این قضیه فکرم نکن و در مقابل شوهرتم جوری رفتار کن که قضیه رو تموم شده میدونی. نباید به بدبینی هات پر وبال بدی! مثل یک بادکنک رهاشون کن توی آسمون که برن. مورد دیگه اینکه اصلا بیکار نشین حتما یک کاری برای خودت جور کن یا بشین فیلمای خوب ببین.:72::72::72:
RE: بازم دست روم بلند کرد
ممنون زیبا کردستانی عزیز.بیکار نیستم ولی واقعا خیال پردازی می کنم.خیلی چیزا تو ذهنم میسازم و شوهرمو متهم میکنم.وتسه همینم میگم بدبینم.یکروز سر همین فکرام واقعا به قصد خودکشی تیغ برداشتم که کارو تموم کنم.اما شوهرم همونوقت رسید و نزاشت.ازونروز همش بمن میگه واقعا چرا اون کارو میخاستی انجام بدی؟
افکارم منو به جنون میرسونه.یک لحظه از همه و از زندگی و شوهرم متنفر میشم.وای من خیلی دیوونم
RE: بازم دست روم بلند کرد
شما نه دیوونه ای و نه جنون داری
می دونی مشکلت اینکه تمام زندگی و فکر و کار و بار و .......... خلاصه همه چیزت شده شوهرت !!!!!!!!!!و این قضیه تورو به بد جایی می رسونه
شارلوت جان تو از الان که اول زندگیته باید یاد بگیری همه چیزت همسرت نیست :324:
شما غیر از همسرت خیلی آدما و چیزهای دیگه ای داری که به خاطرش زندگی کنی
یعنی نشستی فقط به رفتارها و کارها و حرفهای همسرت دل بستی و کوچکترین کاری رو تحلیل می کنی و خیلی راحت می ریزی بهم
یعنی اینقدر ضعیف و بی اعتماد به نفسی که به خاطر... دست به خود کشی بزنی
RE: بازم دست روم بلند کرد
شارلوت جان با نظر اقلیمای عزیز خیلی موافقم. تمام فکر و ذکرت شده شوهرت !!
چیزای دیگه ای هم توی این دنیا هست که مهمن. اول از همه خودت هستی. با خودت مهربون باش و سعی کن عوض فکر کردن به چیزهای منفی، افکار مثبت به ذهنت بیاد. به پدر و اطرافیانت در هر موردی کمک کن سعی کن که خودت رو مشغول کنی. راستی که بیکاری ام الامراض هستش.
یک مدت شوهرت رو از کانون توجهت دور کن. تو به غیر از شوهرت یک هویت جداگانه برای خودت داری. سعی کن اون رو تقویت کنی عزیزم.
به خدا میسپارمت. بشین فکر کن که چطور میتونی شاد تر باشی:46: