RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
افرین..افرین...افرین
انقده خوشم میاد یه مراجع پا به پای بقیه جلو میاد تا مشکلش حل بشه.
نقل قول:
راستی لطف میکنید بگید چطوری بانک عاطفی همسرم رو پر کنم که نشه محبت بیجا؟؟؟؟
به نظرم لینک زیر خوبه چون هم بیشتر از زبان یه مرده و هم خود مدیرم توش نوشته پس اصولی و قابل استناده.خصوصا دو صفحه اولش.
شوهران از زنان چه می خواهند؟
در کل من فکر میکنم یه مرد از همسرش توقع تایید و اعتماد داره..وقتی زن و شوهر به یه مشکل برمیخورن یه جمله تاییدی بیشتر از صدتا کمک واسه شوهره می ارزه..مثلا فرض کن به یه مشکل مالی برخوردن.زن باید بگه من مطمئنم تو از پسش برمیای..من ایمان دارم بهت چون تو زندگیمون دیدم که مشکلات رو چطور با درایت حل کردی؟؟؟اگه به کمک منم نیاز داشتی بدون من همیشه اماده ام.
این بهترین حرف میتونه باشه.چون یه مرد در مواجه با مشکل نسبت به توانایی خودش دچار شک میشه..وقتی همسرش اونو تایید میکنه حسابی شارژ میشه.
مورد بعدی تو رابط جسمی هست..احتمالا همسرتون تا حالا ازت پرسیده از روابطتون راضی هستی یا نه؟؟اگه نپرسیده هم مطمئنا بهش فکر کرده..از این جهت هم باید خیلی تاییدش کنی..که اون یه مرد فوق العاده جذابه که تو از رابطه باهاش لذت میبری..تو این زمینه خیلی ازش تعریف کن.
به علایقش و متعلقاتش مثه خونوادش احترام بذار.
نشون بده کاملا مورد تاییدته.مثلا بگو دلم میخواد وقتی بچه دار شدیم و بچمون پسر بود به باباش بره..هم تیپ و قیافه و هم اخلاقش.
اینجوری که کیف میکنه.
وقتی میبینی تو بحث باهات داره اصرار میکنه که حرفشو قبول کنی نشونه اینه که بانک تاییدیش خالیه و فقط دلش میخواد از زنش یه باشه یا چشم بشنوه تا اقتدارشو بدست بیاره..یه مرد مقتدر حتی میتونه بعدش از خواسته خودش بگذره و خواسته زنشو انجام بده.
موفق باشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام به همگی.
خیلی دوست داشتم بیام و خبرای خوب بهتون بدم ،مخصوصا به دوستانی که انقد برام وقت گذاشتن و مثل خواهر راهنماییم کردن. ولی.............
دیروز رفته بودیم برای انتخاب یه سری از وسیله هامون،قبلش پدرم گفت چون یه سری وسیله ها رو از اول عقد قرار بوده همسرم بخره بگو فاکتور ایناشو آماده کنه که دیگه کم کم لیست سیاهه آماده بشه. همین رو خیلی نرم و با محبت ازش خواستم،چشمتون روز بد نبینه چشماشو بست و دهنش رو وا کرد هرچی نباید میگفت گفت، بعدشم دم اذان منو با زبون روزه برد خونه خودشون و بدون یه قطره آب برای افطار با مادرش توهین و تحقیری نبود که من رو کردن از شخم زدن حرفای گذشته و انواع توهین ها به خودم و خونواده مو جهیزیه و قیافه و...... آخرشم با پا لباسامو انداخت جلومو گفت (با یه جمله خیلی بد) گورت رو از خونه ما گم کن:302: ساعت 12 شب و بدون باز کردن افطارم برگشتم.خونواده م که حال و روزم رو دیدن گفتن جدا شو.همسرم و مادرشم که پاشو نو کردن توی یه کفش میگن جدا شیم.من بارها به اشتباهاتم هم توی این تالار و هم پیش خودشون اقرار کردم ولی گفتم که تمام سعی ام رو میکنم که دوباره همه چی درست شه ولی همسرم نمیخواد،میگه من از اولم کس دیگه ای رو میخواستم و به اجبار مادرم باهات ازدواج کردم وباید یه روزی از زندگیم بری بیرون. متاسفم که بعد این همه تلاش باید جدا شم. نمیتونم بیشتر از این تحقیر شم
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان اروم باش و بیشتر توضیح بده.
نقل قول:
دیروز رفته بودیم برای انتخاب یه سری از وسیله هامون،قبلش پدرم گفت چون یه سری وسیله ها رو از اول عقد قرار بوده همسرم بخره بگو فاکتور ایناشو آماده کنه که دیگه کم کم لیست سیاهه آماده بشه.
درباره این توضیح میدی؟؟من که نفهمیدم یعنی چی؟؟؟قسمتی از جهیزیت رو باید شوهرت بخره؟؟این رسمتونه؟؟چه وسایلی رو؟؟قبلا روش توافق کرده بودین؟؟؟پدرت فاکتور میخواس؟؟؟
موفق باشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
آروم باش گلم...تا تقی به توقی میخوره که نمیشه رفت جدا شد!
شما ها بین دعوای خانواده ها همش می افتین! این خیلی بده! میدونستم سر مسائل عروسی باز دعوا پیش میاد!
آخه نمیدونم سیاهه تهیه کردن چه رسمیه؟!
مگه مهمه که کی چی آورده و چقدر آورده؟! خوب خودت گزک دادی دستشون! اما کار اونا به مراتب زشت تر بوده که
انقدر بد برخورد کردن! خواهشا صبور باش و بگذار همه چی آروم شه!
بعد از چند روز یک جوری به همسرت پیغام بده که تنها بدون اطلاع خانواده هاتون همدیگه رو ببینین! البته بگذار یک
مدت در سکوت بگذره تا آروم بشن!
به پدر و مادرت هم بگو صبور باشن!
با همسرت حرف بزن در صلح و آرامش! بهش التماس نکن و گریه هم نکن! فقط بگو علت دعوای میان شما 2 نفر
اینه که همش پای خانواده ها رو می کشین وسط!
بعد ازش بپرس ببین مشکل چیه؟ بهش بگو که توقع داری به عنوان مردت ، تکیه گاهت و حامیت در این روزهای
سخت پشتت باشه نه اینکه تنهات بذاره! بگئ ساخت زندگی سخته اما خراب کردنش آسون.
سعی کن احساساتی و عاطفیش کنی و هرگز کلامی اط رفتارهای خانواده هاتون به میون نیار!
مریم الان اوضاع بحرانیه! تو باید اوضاع بحرانی رو مدیریت کنی گلم!
پس فقط صبور باش خواهشا
سعی کن به ماجرا دامن نزنی!
:72:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام بهار زندگی عزیز. آره رسمه اینج. یخچال و گاز و لباسشویی و طلا رو قرار بود اونا بخرن و بعدشم جزء اموال عروس ببره توی یه لیستی به اسم سیاهه، حالا میگه من میخرمش ولی نمینویسیمش توی سیاهه، حال بحث من این چیزا نیست،بحث اینه که این آدم اصلا نمیخواد با من زندگی کنه و داره دنبال بهونه میگرده، دیشب میگفت تورو که از زندگیم بندازم بیرون با اونی که دلم میخواد ازدواج میکنم و انقد باهاش خوب میشم که تو دق مرگ بشی. آخه مگه گناه من چیه؟؟؟ خدایا ......
سلام بهار شادی عزیز ممنونم که هستی،همین الان مادرش بهم زنگ زد و گفت که پسرش رفته وکیل گرفته و میخواد تمومش کنه، جز صبر که کار دیگه ای نمیتونم بکنم ولی فکر نکنم دیگه تلاشم نتیجه ای بده، دیشب همه این چیزایی رئو که میفرمایید توی آرامش کامل بهش گفتم، گفتم میخوام تکیه گاهم باشی، میخوام با هم تلاش کنیم و همه چی رو بسازیم و کلی همدلی دیگه بدون التماس و گریه ولی میگه من نمیخوام،قیافه ت اونجوری که میخوام نیست(در حالی که همه از من تعریف میکنن)،تورو نمیخواستم مادرم مجبورم کرد،از قبل عقد حالم از قیافه پدرت به هم میخورد،بدم از مادرت میاد ،چند سال دیگه طلاقت میدم و.... با هر حرف من اینارو تکرار میکنه. میگه نمیخوام مگه زوریه،برو بیرون از زندگیم.مادرشم که واویلااااا، الان میفهمم اونموقع که مردم شهر میگفتن خدا هم از پس این زن بر نمیاد چه برسه به تو،یعنی چی.پرونده این زندگی مختومه بود منتها من اصرار داشتم به ادامه:316:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم عزیزم.خیلی ناراحت شدم ایشالا زود مشکلت حل بشه.میدونم تو چه شرایط سختی هستی.عزیزم نمیدونم این حرف درسته یا نه.اما من با توجه به تجربه خودم احساس میکنم واقعا همسرت به کس دیگه ای علاقه داره و میخواد به هر قیمتی از تو جدا بشه و به اون برسه.واسه همین داره تورو زجرت میده تا خودت هم بخای جدا شی.شاید بعدا پشیمونم بشه از کارش شایدم نشه.این نظر منه.خودتو زیاد عذاب نده.یه مدت کلا بیخیال شو.بزار زمان بگذره.با عجله و با این تصور که همسرت بهبود پیدا میکنه وارد زندگی نشو.هنوز نیمه راهی.من میگم نمیشه آدما رو تغییر داد.شاید یه کوچولو بهتر بشه اما.....(ذاتش همونه)
خیلی از حرمت ها هم بین شما شکسته.بنظرم عجله نکن.این ازدواج فکر نمیکنم زیاد خوشایند باشه لااقل با این عجله
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ممنونم شارلوت جان، جدا شدنه زیاد برام مهم نیست، این تحقیر شدنه و اینکه مستقیم توی روم میگه کس دیگه ای رو میخوام عذابم میده.
فکر اینکه با کس دیگه ای ببینمش شده خوره ی زندگیم. من دوست نداشتم زندگیم خراب بشه و کس دیگه ای بیاد جای من:302::302::302: بغض داره خفه م میکنه.الان توی اداره نمیتونم گریه کنم والا خون از چشام میبارید. به همین راحتی من رو حذف کرد...........
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
عزیز دلم به این فکر کن که بهت نمیگفت کسه دیگه رو میخاد.میرفتی تو زندگیش . زیر یک سقف.اونوقت بهت خیانت میکرد و به روت هم نمیاورد و تو هم تصور میکردی خوبه همه چی(مثل خیلی ها که اینطور هستن).اینطوری لااقل ضررت کمتره.هنوز خیلی راه ها پیش روت هست.خیلی فرصت داری.میدونم حرفام دردی از دردات کم نمیکنه اما از ته دل است دعا میکنم خواهر خوبم
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
کدوم فرصت شارلوت، با این طلاق..............:302::302:
اون میدونه الان چیکار کنه ولی من هنوز توی اون زندگیم و دلم اونجاست. اون میدونه بعد این طلاق چی میشه ولی من باید منتظر بمونم ببینم این بار چه بلایی قراره سرم بیاد.
خدایا چقد توی این ماه و شب قدرا دعا کردم ، دیگه جایی نیست که بهش دست به دامون بشم.دلم میخواد انقد گریه کنم ..........
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
من میگم خیلی از آدما لیاقته خیلی چیزا رو ندارن.شاید تو هم اشتباه کردی حتی بیشتر از اون.اما خاستی جبران کنی.تلاشتو کردی اما نتیجه نداده.این دیگه همسرت بوده که نخاسته زندگیشو از لب پرتگاه بکشه عقب و برعکس هلش داده ته دره.شما اصلا به تحقیر فکر نکن.همینکه خیلی سکوت کردی و تحمل کردی و پاش وایسادی و تلاش کردی بزرگی خودتو نشون دادی.همسرت هم اینو میدونه اما الان کوره بخاطر کس دیگه یا چیز دیگه
اصلا طلاق آخر دنیا نیست.خیلی ها بعد از طلاق خیلی خیلی خوشبخت شدن.فقط باید چشماتو خوب باز کنی و زندگیتو بسازی.مگه تو همین تالار کمن افرادی که طلاق گرفتن ولی الان الگ هستن با اراده محکم و انرژی که دارن؟مگه نیستن کسایی که با هزار برابر شما سختی کشیدن با وجود بچه طلاق گرفتن و الان حال زندگیشون از من و شما بهتره شکر خدا؟
اینارو نمیگم که بگم بری طلاق بگیری.خاستم بگم طلاق آخر زندگی نیست.امیدوارم همسرت و خانوادشون به خودشون بیان و با ابنقدر لجاجت زندگی شما رو بهم نریزن.
خدا هم هیچوقت واسه بندش بد نمیخاد.توکلت به خدا باشه.بیشتر بهش نزدیک شو.شاید صلاحت در اینه عزیزم
میگی اون میدونه بعد از طلاق چی میشه.اتفاقا تصمیمی که اون گرفته اشتباهه چون با هیجانات زیاد و تو شرایط بحرانی تصمیم گرفته.شاید با کسی ازدواج کنه اما احتمال شکست خوردنش خیلی زیاده بخاطر تصمیم کورکورانه.اما تو فرصت خواهی داشت تا آرامش پیدا کنی و با دید باز و تجربه بیشتر به آیندت فکر کنی و تصمیم بگیری