RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
کسی از کتک خوردن ایشون نگذشته..هممونم میتونیم بفهمیم کتک خوردن یعنی چی و چه حس تلخی بهمون میده و چقد شخصیتمونو زیر سوال میبره...فهمیدن این موضوع برای همه اسونه چون موضوع پیچیده ای نیست..
اما یادتون نره اینا زن و شوهرت..دو تا همسایه نیستن که هر چی شد شد و اخرشم هر کی بره به راه خودش..
اگه قراره ما تغییری تو زندگیمون ندیم چطوری انتظار داریم شرایط تغییر کنه...
بگیم چی؟ترانه شوهرت عصبیه بیماره برو...اینکه اون اقا زود عصبانی میشه خیلی واضحه..توضیح واضحات نیاز نیست.اگه میتونید یه راهکار بدید این زندگی از این سیکل معیوب دربیاد..یه راهکار بدید کار به مشاجره نکشه.
حتی اگه قرار باشه شوهر ترانه به مشاور مراجعه کنه و روی خودش کار کنه با این شرایطی که بینشون هست اینکارو نمیکنه.
من تو زندگیم زنی که اینطور کتک بخوره دیدم..کارای احساسی عین یه مسکنه..موقتا شاید شاید بتونه شرایط رو یه کم بهتر کنه..اما دوباره چند روز بعد چند ماه بعد تکرار میشه.
ترانه خودش باید از خودش محافظت کنه..اینکه یه بحث رو کات کنه و بکشه کنار اول از همه سودش به خودش میرسه..
بلاخره ما هم گل بی خار نیستیم..همه زن و شوهرا ایراد دارن..باید قلق هم دستشون بیاد.باید با هم همراه بشن..تا بتونن پیش مشاور بره.
ما که شوهر ترانه رو ندیدیم که..اصلا شاید نیاز باشه درمان دارویی بشه شایدم نباشه..اما اگه باشه ایا با این فضایی که بینشونه ممکنه؟؟
اینکه بذاریم کار کش پیدا کنه و هر دفه ترانه کتک بخوره و بیاد اینجا و ما هم بگیم اخی طفلی...
دوباره سری بعد کتک بخوره و .....مگه یه ادم چقد کشش داره کتک بخوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نقل قول:
من اصلا متوجه نمیشم که چرا دوستان اصلا اشاره ای به اینکه ایشون تا این حد کتک خورده در حدی که لباسش پاره شده و از خونه خودش بیرون انداخته شده حرفی نمی زنن؟ اگر مرد شما هم این کارو می کرد، چی کار میکردید؟
ناراحت میشدیم..قهر میکردیم..گریه..تنفر...تموم احساسات منفی..شاید حتی تلافی اما موضوع مهم اینه که ایا من میخوام به زندگی مشترکم ادامه بدم یا طلاق بگیرم؟؟
اگه طلاقه که هیچی..اگه نه باید یه تغییری ایجاد کنم..که اون کتک بشه دفه اول و اخر...
من نظرم اینا بود.
امیدوارم ترانه تبدیل نشه به اون زنی که من تو زندگیم دیدم.به جای تغییر اساسی کتک خورد و تحمل کرد.
موفق باشید
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
ضمن عرض ادب و سلام خدمت بالهای صداقت عزیز
لازم به ذکر که بگم اگه من ترانه رو تشویق کردم فقط به خاطر این بود که در مقابل کتک کاری و فحاشی همسرش مقابله به مثل نکرد چون دفعه پیش همسرشو زخمی کرده بود و به نظر من وقتی یه رفتار اشتباه باشه طرف مقابل نباید مقابله به مثل کنه و موضوعی که من مطرح کردم زیاد ربطی به منفعل بودن یا جرات مند بودن نداره
در ضمن اگه تاپیک قبلیشونو مطالعه می کردید متوجه می شدید که چقدر عکس العمل ترانه امروز با ترانه چند ماه پیش در دعوا و درگیریشون متفاوت بوده.............
ترانه چند ماه قبل در مقابل حرکات بد همسر مقابله به مثل کرده
ترانه چند ماه قبل می خواسته به خودش آسیب بزنه(خودکشی)
ولی ترانه امروز واقعا تغییر کرده
در ضمن با پیشنهاد خوبتون موافقم...............
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
خواهر بزرگوارم
تمامی راهنماییهایی که دوستان کردند در جهت این صحبت شماست که نمی خواهید به هیچ عنوان به جدایی فکر کنید به همین خاطر نمیشه اقدام جدی مانند مراجعه به پزشک قانونی و یا حتی گلگی در پیش پدر شوهرتون فکر کرد چون ممکنه با این کارها شوهرتون بیشتر لج کنه و رفتارهای پرخاشگرانه اش بیشتر بشه.
شکی نیست که شوهر شما یه بیمار روانی هستند که نیاز به کمک و درمان دارند ولی خب درمان ایشون از عهده شما بر نمیاد پس این راه هم منتفی هست.
در مورد راه هایی چون شوخی کردن هم در مورد شوهر شما جواب نمی ده چون شوهرتون توی اون لحظه می خواد که دعوا راه بیاندازه پس هر کاری بکنید این اتفاق می افته. فقظ شما می تونید اون لحظه رو با تبعیت مطلق از ایشون اصلا بوجود نیارید.
تنها راهی که باقی می مونه تغییر خودتون هست. درسته که شوهرتون داره در حقتون ظلم می کنه ولی شما به هیچ قیمتی نمی خواهید زندگیتون رو از دست بدید پس به خودتون بقبولانید که باید تمامی حرفاشون (منطقی و یا غیر منطقی) بپذیرید. حاضر جوابی ممنوع...کل کل ممنوع.....رسیدگی به علایق ممنوع......رفت و آمد با خانوادتون ممنوع....و گله و شکایت هم ممنوع.
خواهرم به این فکر کن که در قبال نخوردن مهر طلاق در شناسنامه تان، هزینه هایی را باید بپردازید و حتما شما مصلحت زندگیتان را در این می بینید.
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
از همه دوستان خوبم خیلی خیلی تشکر میکنم بابت راهنمایهاتون
دوستان تو دعوا قبلیم پدر شوهرم گفت وقتی مسئله حاد میشه بهتره مارو در جریان بزاری بچه ما ازمون حرف شنوی داره ما واسه زندگی دیگران وساطت میکنیم و صلح وارامش برقرار میکنیم حالا زندگی بچه خودم اینجوری بشه و من نتونم کاری کنم؟
و با شناختی که از خونواده همسرم دارم همیشه طرف حق رو میگیرند و قضاوت میکنند خیلی وقتها هم در گوشی یه چیزهایی به من میگن واسه اینکه چجوری زندگیمو درست کنم یعنی بهشون اعتماد دارم بگذریم
تمنای عزیز مرسی که تجربیات خودتو در اختیار من قرار دادی و دوست داری زندگی من اروم بشه
“عزیزم شما از همون اول صبح دید خوبی نداشتی .برای همسرت لقمه گرفتی فقط به خاطر اینکه اعتراض نکنه؟ چرا این کار رو با عشق انجام ندادی؟ یعنی اگه اعتراض نمیکرد شما که برای خودت لقمه میگیری برای همسرت نمیگیری؟نمیشد با یک چاشنی قربون صدقه یا عزیزم راهنماییش کنی صبحانه بخوره ؟”
تمنا جان 1- وقتی من عجله دارم دیرم شده و باید سر ساعت اداره باشم چه لزومی داره حتما برای ایشون هم لقمه بگیرم ایشون ساعت کاریشون دست خودشونه ظهر بخوان برن یا اصلا نرن پس میتونند با ارامش واسه خودشون صبحونه بخورند.
2-تمنا جان اره دید خوبی ندارم و فقط بخاطر اینکه دعوا اعتراض نکنه واسش لقمه گرفتم چون قبلا سر لقمه گرفتن دعوای مفصلی باهام کرده که چرا فقط به فکر خودتی و برای خودت لقمه میگیری اصلا چرا میری تو اداره صبحونه میخوری و ...
پس من یه ذهنیت دعوا تو این مورد دارم که دیدمو خراب کرده و از اعتراضش وحشت دارم
"عزیزم همسر شما یک مشکلی توی خونه دیده(که وسایل توی یخچال یخ زده) .دلیلش این نیست که شما مقصر هستید .و اون داره به درجه ای که شما تعیین کردید اعتراض میکنه. اون از وضعیت موجود ناراضی هست ".
درجه یخچال از نظر من مناسبه و هیچی یخ نزده چون 1 ماه قبل درجشو کم کردیم من زن خونه هستم و اون درجه رو مناسب میدونم چرا به نظر من احترام نمیزاره؟ چرا من تو هیچ موردی نمیتونم اظهار نظر کنم از برنامه تلوزیون گرفته تا یخچال یا اشپزی یا ... میگه رو حرف من حرف نزن هرچی من میگم پس اینجا دیکتاتوریه نه دموکراسی نه زندگی مشترک
"خدا وکیلی این کار اصلا درست نیست .اگه منم بودم بهم بر میخورد .شما اگه مامانت یا دوستت جای همسرت بود همین کارو میکردی؟ یعنی با انگشت بهش نشان میدادی که دارم آب میخورم .خیلی ببخشید ولی مگه طرف نفهمه که شما با انگشت بهش نشون میدی؟ ( دقیقا فکری که همسرت کرده ) خوب خودش داره میبینه .حالا شما نمیشد آب بخوری بعد جواب حرفش رو بدی؟ یا یک لحظه لیوان رو بیاری پایین جوابش رو بدی بعد بقیه آب رو نوش جان بفرمایید؟"
همون لحظه یه چیزی تو دهنم بود که نمیتونستم صحبت کنم و اگه وایمیسادم دهنم خالی شه و جواب بدم یه مشکل دیگه پیش میومد که چرا بی محلی میکنی و دیر جواب میدی تجربشو دارم عزیزم که مگه لالی مگه نمیفهمی مگه کری نمیشنوی چرا جواب نمیدی پس مجبور بودم تو اون لحظه ای که میدونستم دنبال بهونس سریع بهش نشون بدم من چای نخوردم واسه تو نریخته باشم
"عزیز دلم چقدر مال من ومال اون میکنی .اون شخص کسی نیست جز همسرت .هیچ اشکالی پیش نمیاد اگر اون از این وسایلی که گفتی استفاده کنه .بدتر با حرفات داری اون رو از خودت جدا میکنی و من و تو و مال من و مال تو راه میندازی"
عزیزم همسرم اینطور میخواد از دید اون همه چیز من مال خودشه مال خودشم که مال خودشه و من کلا اختیار هیچیو حتی وسایل خودمم ندارم هفته پیش میخواستم در ماشینو باز کنم همزمان که دزدگیرو زد من درو باز کزدم و در باز نشد سر این کلی بهم غر زد که مگه نمیفهمی ماشینم خراب میشه منم گفتم ببخشید نفهمیدم میگه تو نفهمی کی میخوای بفهمی مگه تو نمیدونی من روی وسایلم حساسم رو ماشینم حساسم چرا به حساسیتهای من توجه نمیکنی
خوب تمنا جان این درسته؟ همه باید به اونو وسایلش احترام بزارن ولی اون به هیچ چیزو هیچ کس احترام نزاره؟
ضمنا همین خونه ای که توش هستیم پولش مال منه ولی قرارداد به نام اونه وجالبه که هر دفعه عصبانی میشه میگه خونمه هری برو بیرون
من همیشه بهش اعتماد کردم و هرچی داشتم در اختیارش گذاشتم اون چی تا حالا به اندازه 1 میلیون به من اعتماد نکرده همین ماشینو که من وام گرفتم و قسطهاشو دادم خرید اجازه نمیده سوار شم میگه ممکنه تصادف کنی قیمت ماشین پایین بیاد
خانمهای عزیز تمنای عزیز خواهش میکنم اینقدر رفتار بد مردهارو توجیح نکنید ما خانمها خودمون باعث شدیم که مردها اینقدر دیکتاتور و سلطه گر بشن
تمنا جان چرا من لیوانو نشونش دادم بهش برخورده ولی اون منو از خونه با لگد اول صبح انداخت بیرون هزار تا فحشم نثارم کرد بهم برنمیخوره
چرا بهم میگه من تورو از تو اشغالها جم کردم ج ... لا... پدرسگ بهم برنمیخوره؟
ازتون خواهش میکنم از مردها جانب داری نکنید
دوستان عزیزی که میگین برم پزشکی قانونی شکایت کنم آثار ضربه ای رو تنم نمونده چون همه ضربه ها تو سرم بوده ولی همون دفعه قبل که دعوامون شد و من اونو گاز گرفتم که از زیر دستاش بتونم فرار کنم رفته پزشکی قانونی شکایت کرده بود و هزار تا انگ دیگه تو نامه به من چسبونده بود البته اقدامی نکرده بود فقط نامشو نشونم داد منم گفتم 10 دفعه تا حالا منو کتک کاری کردی چند بار طوری تو چشمم زدی که چشمم پاره شده خونریزی کرده هنوز رو پلک چشمهام آثار بخیه و پارگی هست ولی من تابحال نرفتم دنبال شکایت و کلانتری
اون طزش تو زندگی اینه که همیشه باید اماده باشی اگه کسی خواست بهت حرفی بزنه یا اقدامی بکنه تو قبلش بهش ضربتو بزنی نباید وایش اول ضربه بخوری بعد اقدام کنی با این فکر انگار من خیلی احمقم که نشستم و مدام دارم ضربه میخورم
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
ترانه جان خیلیا ممکنه بیان اینجا و نظر شخصی خودشون رو بدند و لی مطمئنن کسی در این جمع این حالات و احساسات شما رو تجربه نکرده.
منظورم کتک خوردن از همچین شوهری دقیقا با این طرز فکر و برخورد.
ممکنه بعضیا از برادرشون یا پدرشون کتک خورده باشند و یا کتک خوردن زنی از شوهرش رو دیده باشند و یا شنیده باشند و یا حتی از شوهرشون کتک خورده باشند ولی ولی ولی
ولی آیا کسی دقیقا در جایگاه و روحیات و احساسات شما از شوهری دقیقا با روحیات و احساسات شما کتک خورده که بتونه درک کنه حال الان شما رو؟
قطعا نه
بیان تجربه شخصی و نه نظر کارشناسی:
بنده در زندگی متاهلیم 1 بار از این نوع کتکها از پدر بچم خوردم و آرمان گرایانه گفتم "عیب نداره کوتاه میام شوهرمه دوسش دارم"...
برای بار دوم کتک خوردم "باید باهاش بسازم شوهرمه..عشقمه..."
بار سوم " حتما در کودکی عقده ای چیزی داشته..باید بیشتر بهش برسم....
بار چهارم- شدت کتکها بیشتر و بیشتر شد و جای کبودیها تا 2-3 ماه میموند "شوهرمه..همه کسمه..زندگیمه..بابای بچمه باید بسازم..مردم چی میگن...
بار پنجم...
بار ششم...
بار دهم...
بار بیستم...
فایده نداشت و هربار شدت کتکهاش بیشتر و وقیحتر میشد.
الان از شرش راهتم.[color=#000000]
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
سلام
من پيشنهاد ادامه زندگي نميدم طلاق خوب نيست ولي دندون خراب رو بايد كند و انداخت دور.
ترانه جان تو يك زن قدرتمندي هستي كه تا حالا با چنين ديوانه اي سر كردي.من بعيد ميدونم اين مرد درست بشه.به فكر جوانيت و آيندت باش.يه زندگي ديگه شروع كن.نزار عقده ها در گلوت بمونن نذار يك عمر با حسرت زندگي كني. اجازه نده يك رواني تو رو كتك بزنه مقتدر باش و به زندگي بهتر همراه با آرامش فكر كن.
مردك فك ميكنه دختر مردم از زير بته آمده اينا مرد نيستن و براي زندگي با اينها بايد كفاره داد.
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
یه چیز دیگه رو فراموش کردم بگم.
لطفا لطفا لطفا هرگز به داشتن بچه فکر نکنید.....چون خیلی از افراد سنتی احتمالا پیشنهاد می دن که با ورود فرزند به خانواده مشکلتون حل میشه ولی شما چنین ظلمی رو هیچوقت در حق اون طفل معصوم نکنید.
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
نقل قول:
چند بار طوری تو چشمم زدی که چشمم پاره شده خونریزی کرده هنوز رو پلک چشمهام آثار بخیه و پارگی هست ولی من تابحال نرفتم دنبال شکایت و کلانتری
ترانه جان بارها و بارها ميتونستي بري پزشكي قانوني و نرفتي
حتما بايد اتفاق بدي ميفتاد؟ جلوي همسايه ها شمارو بيرون انداخت ولي اعتراضي نكردي
مگه قانون جنگله كه هر كي زورش بيشتر رييس گروهه
باز هم ميگم كاري به تصميم نهاييت ندارم اما تجربه زندگي نزديكترين كسم بهم نشون داد جدا بايد اماده بود و مهمتر ازون به نام عشق و احساس با روح و روان خودت بازي نكن
راستي ترانه احساس ميكنم به خاطر ترس از شكست دوباره خيلي منفعلانه برخورد ميكني و اسمشو هم گذاشتي تلاش, نترس و محكم باش و نزار كسي از ترست سواستفاده كنه
حفظ بقا به معناي فنا نيست
قرار نيست كار اشتباهي بكني فقط به حق و حقوق خودت احترام بزار
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
عزیزان ممنونم از همدلیتون همدردیتون الان که دارم تایپ میکنم اشک امونم نمیده از دیروز تا الان خیلی گریه کردم به بخت بدم
دیروز رفتم خونه پدر شوهرم و همه چیو گفتم خیلی ناراحت شدند و گفتند همینجا بمون ما اجازه نمیدیم بری اون روانیه باید بره پیش روانپزشک درمون بشه هر وقت اومد اینجا پاتو بوسید و خودشو درمون کرد حق داری بری از این خونه
گفتند درسته تو این شهر تنها و غریبی و خونوادت پیشت نیستند ولی تو دختر ما هستی ما هم خونوادتیم اینجا خونه خودته ما نمیزاریم دخترمونو یه روانی ازار بده
میدونید شوهرم چی میگه؟
میگه تو خیلی پدر سوخته ای ارسنلوپرزی خیلی مادر ... هستی چون یه دختر شهرستانی بودی بعد از طلاقت تازه رفتی دانشگاه ادامه تحصیلتو خارج از کشور دادی بعد رفتی سرکار پست مهم گرفتی تو محل کارت
تازه الانم با این شرایط تو تهران راضی نیستی میخوای بری کانادا
میگم من که از دیوار مردم بالا نرفتم جنایت که نکردم اینها بخاطر عرضم بوده نه پدرسوختیگی یا ....
RE: تلاشهای اخر برای بقای زندگیم
اوه اوه قشنگ انگاری داری خاطرات گذشته منو میاری جلو چشام.
دقیقا همین فحشا و همین حرفا.