RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
مرسي از وقتي كه واسه راهنمايي من ميزارين :72:
پس به اين نتيجه رسيدم كه فقط در صورتي كه تصميمش خواستگاريه رسمي بود به ادامه رابطه فكر كنم و در غير اين صورت كات.... وعده وعيدم قبول نيست.... وقته عمله ديگه.... چششششششممممم
اما حالا سوال اينجاست كه من بهش زنگ بزنم اين حرف رو بزنم يا بزارم دوباره خودش تماس بگيره؟؟؟؟؟
امروز يه اس ام اس عشقولانه داد فقط... منم جواب ندادم!!!
اون گفت يه قرار ملاقات واسه بعده ماه رمضون بذار تا رو در رو صحبت كنيم... به نظرتون اين مساله خواستگاري رو تلفني بهش بگم يا بذارم بعده ماه رمضون اگه ديدمش؟؟؟؟؟
پيشنهاد قرار ملاقات رو بذارم خودش دوباره پيگير بشه و زنگ بزنه ، به نظرم اين طوري بهتره، درسته؟؟؟ ((البته توي تماس قبليش گفته بود خبرش از من باشه))
چي كار كنم بهتره؟؟؟
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز
ایشون را به شکل یک خواستگار ببین
نه آشنای قبلی
نه دوست پسر
یک بار SMS بده و بگو من دیگه هیچ دلیلی واسه ادامه آشنائی یا رابطه نمیبینم. اگر مایلی به عنوان یک مورد ازدواج در موردت فکر کنم و تصمیم بگیرم برای خواستگاری با خانوادم تماس بگیرید
تمام
۳۶ تا پست هاست که اگه نصفش هم جواب باشه یعنی حدود ۲۰ بار تکرار شده که جوابش را نده. شما هر بار میگی فهمیدم. بعد در ادامش یه چیزی مینویسی که یعنی نفهمیدم !
قرار ملاقات دیگه چیه؟ :316:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
پيداي عزيز من نگفتم قرار ملاقات واسه تفريح وخوش گذروني بذاريم كه شما اين طوري ميفرماييد!!!!!! فقط گفتم مساله خواستگاري رو حضوري بگم يا تلفني.... كه شما نظرت اينه كه اس ام اسي بگم
شما هم بدتر از من خيلي عصباني هستين هااااااا
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راما جان به نظر من حضوری نرو.
هم ممکنه ایشون به عنوان چراغ سبز ببینه و حرفاتو جدی نگیره.
هم ممکنه باز ببینیش و 2 باز خوشکل نگات کنه دلت بلرزه..
بنظرم یا تلفنی بگو
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
راماااااا جووون :103::shy:
تلفنی بگو دیگه عزیزم.:72::82:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رامای عزیز ، من همین الان عضو سایت شدم . راستش دیشب دنبال یه راهی می گشتم برای حل مشکلم و به این سایت رسیدم . ماجرای 5 ماه پیش تو دقیقا ماجرای خود منه و شخصیت تو هم یه جورایی شخصیت خودمه . راستش خیلی داغونم و حوصله تایپ کردن ندارم . می خواستم پیغام خصوصی برات بذارم بهم اجازه دسترسی نداد . لطفا آدرس ایمیل یا ... تو پیغام خصوصی برام بذار . من خیلی با منو های این سایت آشنا نیستم .
خیلی نیاز به کمک دارم . منتظرم عزیزم
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نهال 24
رامای عزیز ، من همین الان عضو سایت شدم . راستش دیشب دنبال یه راهی می گشتم برای حل مشکلم و به این سایت رسیدم . ماجرای 5 ماه پیش تو دقیقا ماجرای خود منه و شخصیت تو هم یه جورایی شخصیت خودمه . راستش خیلی داغونم و حوصله تایپ کردن ندارم . می خواستم پیغام خصوصی برات بذارم بهم اجازه دسترسی نداد . لطفا آدرس ایمیل یا ... تو پیغام خصوصی برام بذار . من خیلی با منو های این سایت آشنا نیستم .
خیلی نیاز به کمک دارم . منتظرم عزیزم
طبق قوانین همدردی، قرار دادن آدرس ایمیل در تاپیک های عمومی ،و یا درخواست آن ممنوع است و با کاربرانی که از این قانون پیروی نکنند برخورد خواهد شد.
چنانچه مشکلی دارید، در انجمن مربوطه مشکل خود را مطرح نمائید تا رسیدگی شود
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
نهال عزيز همين طور كه مديران و ارشد هاي تالار گفتن اينجا اجازه گذاشتن ايميل و شماره و ... رو نداريم
منم به كمك همين دوستان همدردي و از طريق تاپيك هام به صورت عمومي به نتيجه رسيدم
پس اگه حوصله تايپ كردن داري يه تاپيك جديد باز كن ... حتما دوستان راهنمايي هاي خوبي براي حل مشكلت ميكنن...
و اگه حوصله تايپ نداري ، تاپيك هاي من رو با دقت مضاعف و كامل بخون، ميتوني همون روش ها رو كه دوستان پيشنهاد كردن عملي كني
موفق باشي دوست عزيزم:72::72:
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
رهاي عزيزم ممنونم كه به يادم بودي :46:
قبل از اينكه من تماس بگيرم، خودش يه بار ديگه باهام تماس گرفت، ميخواست اظهار دلتنگي كنه دوباره... ميگفت احساس ميكنم نميتونم تا آخر ماه رمضون براي ديدنت صبر كنم، بيا همين امروز بريم بيرون ببينمت
منم گفتم: قرار نيست دوباره بريم بيرون، من فكرام رو كردم، ديدار بعدي اگه در كار باشه منزل ما در حضور خانواده هامونه :324:
گفت:راما اول بذار يه بار ديگه بيرون ببينمت ، حرف زياد واسه گفتن دارم، يه چيزايي كه نشد بهت بگم و اين مدت به خاطرش ازت دور شدم... فقط يه بار ديگه بيا
((اين قسمت من داشتم از كنجكاوي ميمردمممممممم كه چي ميخواسته بگه))
گفتم هر حرفي باقي مونده همين الان پشت تلفن بگو
گفت تلفني نميشه ، بايد حضوري بهت بگم
گفتم: حضوري نميشه :324:
گفت: هر جور تو مايلي...
ناراحتي رو توي صداش احساس ميكردم ، اما زياد اهل التماس و اصرار و اين حرفها نيست
احساس كردم دلخور شده ... باهاش خدا حافظي كردم...
كار اشتباهي نكردم كه دوباره بهش فرصت صحبت كردن رو ندادم؟؟؟؟؟
يعني چي ميخواسته بگه!!!!! ....بهونه اورده تا دوباره باهاش برم بيرون؟؟؟
نميدونم.... الان كه ديگه 4 ، 5 روزه خبري ازش نيست... اگه خبري شد بهتون ميگم
RE: بازگشت دوباره... اگه جاي من بودين چي كار ميكردين؟
آفرین راما. خوشم اومد.ببین خود من خیلی احساساتیم و دل نازک. یعنی خیلی سریع میگم باشه اشکال نداره ولی اینجور موقعیتا این یه ضعفه. پس کار خوبی کردی که قوی بودی. چون میخواسته اظهار علاقه کنه و تو هم احساساتی بشی و بهش فرصت بدی که بازم رابطه مثل قبل ادامه پیدا کنه که دست خودش باز باشه. ببین مطمئن باش اگه میتونست بدون تو سر کنه برنمیگشت و حالا که برگشته باید شرایطتو قبول کنه چون حتما بی تو نمیتونسته سر کنه. پس همچنان قوی باش. ببین این میخواد که با تو باشه. حالا این که چطور با هم باشید رو تو باید تعیین کنی. اگه اون نیاد خونتون یعنی بازم یه رابطه دوستی میخواد و تو دیگه نمیتونی تحمل کنی ولی اگر راست بگه تو خونتون میبینیش ایشالا. ماجرای تو ذهنمو مشغول کرده و همیشه برات دعا میکنم. تو هم برامن دعا کن.