Simkoگرامی
سوال شما نیاز به بحث دارد، و متأسفانه در این تاپیک نمیتوان ادامه داد، چون تاپیک از مسیر اصلی خود خارج میشود، شما میتوانید در انجمن آزاد این سوال را مطرح نمائید.
نمایش نسخه قابل چاپ
Simkoگرامی
سوال شما نیاز به بحث دارد، و متأسفانه در این تاپیک نمیتوان ادامه داد، چون تاپیک از مسیر اصلی خود خارج میشود، شما میتوانید در انجمن آزاد این سوال را مطرح نمائید.
آوین، etemade shekaste ،Simko، mehrban عزیز
حرفاتونو چند بار خوندم و دلگرم شدم از اینکه درد ودلمو خوندین
[/quote]
سلام
دوست عزیز، این خانم زندگیش رو دوست داره، و براش اهمیت داره، خودش ،بچه، و زندگیش، اینها چیز ساده ای نیستند، و قرار بر این نیست هر کدام از طرفین مرتکب خطائی شد بدون هیچ درنگی جدائی را به میان اورد،
این خانم حق دارند، ناراحت باشند،آشفته حال باشند و نگران، و این حق را نیز دارند برای از دست ندادن زندگیش بجنگد و اگر خلاف این بود به این تالار مراجعه نمیکرد،
ما توصیه مکنیم، ایشان به مشاوره حضوری نیز مراجعه نمایند،تا نتیجه بهتری عاید شود.
[/quote]
keyvan گرامی
من بچه ندارم. هرچند با خودخواهی تمام یه وقتهایی دلم میخواست که بچه داشتم تا بشه یه دلیل محکم برای جنگیدنم .
درست گفتید برای از دست دادن زندگیم خیلی دلم میسوزه : تو تمام این سه سالی که شناختمش با خیلی مشکلات کنار اومدم یه جاهایی واقعا به خاطر دوست داشتنش جون می کندم که زندگیم حفظ بشه یا اون احساس کمبودی نداشته باشه، حالا دلم می سوزه که تمام زحماتم شد پودر و به باد داده شد. این همه زحمت و مراعات کردن و ... برای هیچی بود.
هنوزم وقتی می بینمش برای اینکه به خودم مسلط باشم و یه وقت بی احترامی نکنم تو صورتش نگاه نمیکنم . از اول برام مهم بود پرده ها بینمون از بین نره، حتی اگه قراره با هم نباشیم، تا حالا کوچکترین توهینی بینمون رد و بدل نشده. اما میترسم از روزهای بعدی
نمیدونم جنگیدن فایده داره یا نه . از روزهای بعد جدایی میترسم. از برخرود همکار و فامیل گرفته تا دورتر. از اینکه بشنوم با اون دختر داره زندگی میکنه تو همون خونه ای که من این همه براش آرزو داشتم حالم بد میشه. هر چند یه وقتهایی هم اینقدر برام بی اهمیت میشه که فکر میکنم فقط یه عکس بوده که یه زمانی دیدم و مچاله اش کردم و دورش انداختم و دیگه هیچیش برام مهم نیست. پرم از احساسات ضد و نقیض و سوال
نظر شما چیه مبارزه کردن و برگشتن فایده داره؟
امشب آخرین شب قدر امساله:72:
:323:من یادتون هستم اگه قابل باشم ، برام دعا کنید که تصمیم خدایی بگیرم که به هیچ کس ضرر نرسه
سلام عزیزم
کل تاپیک را با دقت خوندم . نکته ی خیلی خیلی خیلی خوب دراین است که حرمتها شکسته نشده .
عزیز م
از ابتدا بد و شتابزده و بدون درایت عمل کردی .
از همان روز که مادرش را در جریان گذاشتی تا وقتی که پدرت را در جریان گذاشتی و از خانه بیرون آمدی و....... تا همین امروز که همسرت را متهم به دروغگویی می کنی اما به دلائل این دروغگویی نمی اندیشی و چرایی آن را دنبال نمی کنی ..........
نکته ی مهم در این است
که تو شناخت جنسی از همسرت نداشتی و تجربه ی جنسی هم نداشته ای . به مرور این شناخت از همسرت حاصل شده . انحراف جنسی او را فهمیده ای و بعد هم شلوغ کرده ای و........... ( هم دفعه ی اول بد عمل کردی که به حالت بازخواست با او رو به رو شدی و هم قهرت از خانه به امید ایجاد ترس . تو رفیق شوهرت نبودی که به تو هم ایراد نمیشه گرفت چون دختری کم تجربه بودی و امروز زن کم تجربه ای هستی که در مسیر تجربه قرار گرفته ای )
حال برات توضیح می دهم چه اتفاقی افتاده تا تو دستکم موقعیت خودت رو بهتر درک کنی و این چنین دربه در " آخه چی شد که اینجوری شد ؟!! نباشی .
آنچه اتفاق افتاده به دلیل کم تجربگی تو و همسرت و " ترس از دست دادن تو و........ در همسرت" و تعریف نجابت و شرم و احترام به غلط و......... منجر به یک فضای بسته ی جنسی شد که در طی این سه سال شناخته نشده باقی مانده بود و علی رغم اینکه بار اول متوجه شدی همسرت کارهایی می کند کار و اقدام جدی برای این فضای بسته و باز کردن آن با کلید خودت نکردی .
شاید راه حل خیلی ساده تر از این می بود که فکر می کردی . مثلا در اس ام اس ها گفتی حرفهای رکیک رد و بدل شده و..........
باید به جای قهر و سرزنش و بازخواست و........ امتحان می کرد ی ببینی اگر تو این حرفهای رکیک را به همسرت بزنی واکنش او چگونه خواهد بود ؟! ( البته این نوع گفتگو فقط در پشت درهای بسته ی اتاق خواب ) که به معنای بی احترامی نبود ه و نیست . بلکه بسیاری از انسان ها با عوامل ثانویه قابلیت تحریک و ارضا دارند .
با دیدن اس ام اس ها در نگاه تو کلید و تعریف خیانت خورده . در حالی که روش شما دو نفر در تحریک پذیری و ارضا یا متفاوت بوده و یا شناخته نشده و ..........
و معمولا به دلیل ناشناخته ماندن مسائل جنسی به دلیل مسائل فرهنگی و مذهبی بسیاری از زندگی ها به این دلیل دچار فروپاشی می شوند .
و همسر تو بنا به دلیل ترس و پیروی از باورهای غلط خودش را برای تو باز نکرده و تو هم سعی نکردی خودت را به او نزدیک کنی که البته نکته ی خیلی مهم ترس از واکنش های تو بوده که تو هم بر اثر بی تجربگی الحق خیلی خوب ترس های او را محقق کردی .
بقیه ی قصه ی دادگاه و دعوا و دروغ و ..............همه و همه زیر مجموعه ی این نارضایتی جنسی بوده و هست که شناخته نشده . تو فکر می کردی در حال تمکین هستی اما به روش خودت ، نه به روشی که همسرت می خواسته و نیاز داشته .
در نتیجه این مرد در تمام مدت این سه سال با تو حتی ارضا کامل هم نشده . ( این حرفها ابدا معنی بد بودن همسرت یا تو را نمی دهد حتی طیف اتفاقات جاری بین شما دو نفر نشان دهنده ی این موضوع ست که مشکل از کجا آب می خورده و کاملا با درک قابل حل و مدیریت است )
بهترین کلید و سرنخ برای تو دانسته هایت از فضای اس ام اس ها و ............است .
حال اگر همسرت را دوست داری . باید روی زندگی جنسی خودت سرمایه گذاری کنی . و خیلی زود این مباحث را جمع و جور کنی و بری سر زندگیت . تا دستکم این تجربه با همسرت را تکمیل کنی و ببینی دستکم به لحاظ جنسی با هم همخوانی دارید یا نه .................
چیزی که نیاز امروز تو و همسرت هست زیر چتر رفاقت رفتن و شکستن دیوار شرم دروغین و اشتباهی که برایتان تعریف شده است ، هست .
تمامی واکنش های همسرت از نگاه من قابل درک است و اگر در نظرم بنا به نوشتار تو اشتباه نکرده باشم تو هر چه از او دورتر باشی فضای ترس هایش و انجام کارهای عجیب و غریبش بیشتر خواهد بود ..............در نتیجه اگر اوضاع را آرام نکنی از هیچ واکنش او نباید دچار تعجب شوی . ضمن اینکه تو حریم جنسی او را روی دایره ریخته ای بدون اینکه خودت در این ماجرا سهمی داشته باشی . در حالی که سهم داری اما از آن مطلع نیستی و به غلط آن را خیانت می خوانی .
البته این حرف من دلیل بر تائید همسرت نیست . او باید با تو روشن و بدون ترس حرف می زد و از تو درخواست مستقیم می کرد و در نهایت شهامت به خرج می داد و نقاب های جنسی اش را بدون ترس کنار می زد . اما به هر حال دنیای انکار و سرکوب در جایی که می دانی سرزنش و قضاوت در کمین توست وجود دارد . و نتایج عملکرد بد را به همراه می آورد .
ani عزیزم
خیلی ممنونم از اینکه اینقدر با حوصله و دقت به مسئله من توجه کردید و جواب دادید:72:
واقعیت اینه که راه حل شما واقعا منطقیه اما دوست دارم یه چیزایی رو بازتر بگم (خدا رو شکر که اینجا دنیای مجازیه)
فقط خواهش می کنم اگه دارم خودمو توجیه می کنم بهم گوشزد کنید:
مسئله اول: در مورد رابطه اش با اون خانم و قهر من از منزل، به هیچ کس چیزی نگفتم تا زمانی که شنیدم خودشون بین اطرافیان پخش کردن. وقتیکه فهمیدم چقدررر دروغ پشت سرم گفتن منم واقعیت رو گفتم. کاملا قبول دارم رفتارم اشتباه و شتابزده بوده ولی واقعا اون لحظه هیچ کار دیگه ای به ذهنم نمیرسید اینکه زیر قسم و قول دفعه ی پیشش زده بود دیوونه ام میکرد اینکه بعد از چندین هفته هیچ سراغی ازم نگرفته بود اینکه یادم می افتاد تمام بداخلاقی های اخیرش بخاطر یه همچین رابطه ای بوده.... حتی قبل از اینکه متوجه رابطه اش بشم یه روز بدون هیچ اختلافی به من گفت که باید به فکر یه شوهر دیگه باشم که خوشتیپ و ... باشه (هنوزم یادآوری این حرفش آتیشم میزنه)
مسئله ی دوم: فضای جنسی بین ما دو نفر اونقدر هم بسته نبود، من بنا به خواسته ی همسرم براش از همین مدل پیام ها می فرستادم که خیلی هم استقبال می کرد ( پیام هامون بیشتر مواقعی بود که از هم دور بودیم من سر کار بودم یا ایشون ماموریت بود. که این اواخر کمتر شده بود چون ایشون خیلی سرد شده بود و میگفت از کار بیرون خسته است منم زیاد پا پی اش نمیشدم که مزاحم خلوتش و باصطلاح غار تنهاییش نشم ).
یا زمانی که متوجه شدم از این تیپ فیلم ها خوشش میاد یکی دو تا گیر آوردم و بهش گفتم دوست دارم با هم قبل از رابطه مون ببینیم؛ تا کم کم خودش هم فیلم هایی رو که داشت بهم نشون داد . اون واقعا می گفت چی از من میخواد .
صادقانه بگم صد در صدِ موارد نه ، ولی خودش هم می دید که من به بیشتر از هشتاد درصد خواسته هاش تن میدادم. اون بیست درصد رو واقعا نمیتونستم چون خواسته هاش واقعا فضایی بود مثلاً (ببخشید میدونم زیادی دارم مسئله رو باز می کنم ولی دوست دارم روشن تر بگم تا بفهمم واقعا راهی هست یا نه ) مثلاً چه زنی قبول میکنه موقع رابطه با طناب به تخت ببندنش؟ اون واقعا اینو میخواست و من زیر بار نمیرفتم. اگه اشتباه کردم خواهشاً بهم بگید خیلی بروی خودم نمی آوردم اما حرفش هم تمام روح و جسممو آزار میداد و از فکرش احساس بدبختی تمام وجودمو می گرفت .
دیگه اینکه دوست داشت من دائماً و بدون وقفه مثل خودش حرفهای رکیک بزنم : تا جایی که من خوندم موقع رابطه جنسی خانم ها بیشتر دوست دارن صحبت های عاطفی و عاشقانه داشته باشن و آقایون بیشتر حرف های جنسی میزنن . خب صحبت های ایشون برای من عادی بود و هیچوقت سرزنشش نمیکردم حتی چون میدونستم لذت میبره ستایشش میکردم که خجالت نکشه. اما برای من سخت بود تمام مدت اونطوری حرف بزنم حتی باز تمام سعیمو میکردم هرچند بنظر میاد ناموفق بودم
البته رابطه اش با اون خانم فقط در حد پیام جنسی نبوده رابطه ی عاطفی هم داشتن، به کرات به هم اظهار عشق و دلتنگی و ... کردند حالا نمیدونم این واقعی بوده یا لازمه ی همون حرفهای جنسیشون
ani جان برام مهمه بدونم که اصلا کارهای من و تصمیماتی که توی مسائل زناشویی گرفتم از اول مسیرش اشتباه بوده ؟
بازم ممنونم از حوصله تون
پشیمون شدم یه سری مسائل رو زیادی باز کردم. چطوری باید درخواست بدم آخرین پستم حذف بشه؟
علی الخصوص که امیدوار بودم از این حرفها یه جواب کارشناسی بگیرم که ... خواهش می کنم یکی از کارشناس ها بیاد کمکم کنه. بازم مشاوره حضوری رفتم ولی میگن باید شوهرت بیاد منم که نمیبینمش . خیلی سر در گمم بخدا
سلام روسای عزیزم
من هم خیانت دیدم و جدا شدم
همسن هم هستیم
نصیحت من به تو کمی تند و شتابزده است اما مطمئنم راه دیگه ای نداره
اگر میخوای بگم
عزیز دلم میدونم خییییییییییلی سخته ولی به نظر من همسرت مریض از لحاظ جنسیه و همش فکرش در مورد همین جور چیزاست. ببین عزیزم فکر کن تو برگردی اصلا بیاد ازت معذرت خواهی کنه ولی همیشه استرس داری کسی که مریضه هیچ وقت نمیتونه حس شهوتشو کنترل کنه ولی شاید بچه دار بشی اون وقت اگه دوباره......فهیدی میخوای چیکار کنی شاید دیگه خودتو محکوم کنی و به خاطر بچه به اون زندگی ادامه بدی و اینو بدون که خودتو تباه میکنی الان جوونی اصلا ناراحت نباش چرا عمر با ارزشتو میخوای به خاطر اون خراب میکنی کسی که حتی برای زندگیش تلاش نمیکنه. برات دعا میکنم محکم باش عزیزم...:72:
تن ها ی عزیز
منتظرم
و البته با این اوصاف کنجکاو هم شدم
مژگان 2
مرسی از جوابت اما من برای اون زندگی خیلی زحمت کشیدم و البته اون هم اولین مردی بود که تو زندگیم راه دادم و بهش علاقمند شدم خییییییلی برام سخته از این دو تا بگذرم
اینطور که رزا جان میگن تقریبا همه اونچه درخواست همسرشون بوده انجام دادن. حالا اگر یکی دو مورد رو مثل
موردی که گفتن انجام ندادن همسرشون باید بپذیرن چرا که رضایت دو طرف مهمه.
چرا رزا متهمه به کوتاهی و عدم درک نیاز جنسی همسرش؟
یه کم بهتر نگاه کنیم. به رزا خیانت شده. بدون دلیل منطقی و صرفا بخاطر حق ناشناسی و تنوع پذیری غیر قابل توجیه. همسرش تلاشی نمیکنه که نشون بده حد اقل پشیمونه. حتی میره دادگاه و شکایت میکنه! اینا نشونه های خوبی نیست.حد اقل رزا نمیتونه برگرده.حد اقل همسرش باید یه بار از رزا بخواد که عفوش کنه و رزا بعد باید تصمیم بگیره میخواد برگرده یا نه.
رزا جان دلت به اون زندگیه؟ چرا؟ بشین فکر کن و ببین به چه چیزی در همسرت هنوز علاقه مندی. صادق باش با خودت. سعی کن به مورد خیانت اصلا فکر نکنی. اونو فاکتور بگیر و جواب بده.منتظریم عزیزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran 2012
دلم به اون زندگی نمیدونم هست یا نه . فقط میدونم روزهای خوبمونو و اولین بودنش رو نمیتونم فراموش کنم.
آدم مهربونی بود. احساساتی مثل یه بچه. برام خیلی مهم بود که بد دهن و بی ادب و عصبی نباشه و اون نبود . هر چند این اواخر یاد گرفته بود با کارهاش به خانواده ام بی احترامی کنه اما اولین بودنشو و اینکه مطمینم اون اوایل زندگیمونو دوست داشت و بهش اهمیت میداد رو نمیتونم نادیده بگیرم